neighbouring

/ˈneɪbərɪŋ//ˈneɪbərɪŋ/

معنی: همسایه، اهل محل
معانی دیگر: نزدیک، مجاور، همجوار

جمله های نمونه

1. This country extends its power and influence into neighbouring countries.
[ترجمه گوگل]این کشور قدرت و نفوذ خود را به کشورهای همسایه گسترش می دهد
[ترجمه ترگمان]این کشور قدرت و نفوذ خود را به کشورهای همسایه گسترش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Relations with neighbouring countries are under strain at present.
[ترجمه گوگل]روابط با کشورهای همسایه در حال حاضر تحت تنش است
[ترجمه ترگمان]روابط با کشورهای همسایه در حال حاضر تحت فشار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Thousands of refugees have sought sanctuary in neighbouring countries.
[ترجمه گوگل]هزاران پناهجو به دنبال پناهگاهی در کشورهای همسایه هستند
[ترجمه ترگمان]هزاران پناهنده در کشورهای همسایه به دنبال پناه گاه می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The disquieting situation between these two neighbouring countries looks set to continue.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد وضعیت نگران کننده بین این دو کشور همسایه همچنان ادامه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد وضعیت آشفته بین این دو کشور همسایه ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If neighbouring countries are having a war, you can't just dive in.
[ترجمه گوگل]اگر کشورهای همسایه در حال جنگ هستند، شما نمی توانید به سادگی وارد آن شوید
[ترجمه ترگمان]اگر کشورهای همسایه درگیر جنگ باشند، شما نمی توانید وارد آن شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Talks between the neighbouring countries were called off following a border incident.
[ترجمه گوگل]مذاکرات بین کشورهای همسایه در پی یک حادثه مرزی متوقف شد
[ترجمه ترگمان]مذاکرات میان دو کشور همسایه پس از یک حادثه مرزی اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They used to run firearms into neighbouring countries.
[ترجمه گوگل]آنها قبلاً به کشورهای همسایه سلاح گرم می زدند
[ترجمه ترگمان]آن ها از سلاح های گرم به کشورهای همسایه استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Rwanda is to hold talks with leaders of neighbouring countries next week.
[ترجمه گوگل]رواندا قرار است هفته آینده با رهبران کشورهای همسایه گفتگو کند
[ترجمه ترگمان]رواندا قرار است هفته آینده با رهبران کشورهای همسایه گفتگو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They concluded an agreement with their neighbouring country.
[ترجمه گوگل]آنها با کشور همسایه خود قراردادی منعقد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها توافقنامه ای با کشور همسایه خود به امضا رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Zulus conquered all the neighbouring tribes.
[ترجمه گوگل]زولوها تمام قبایل همسایه را فتح کردند
[ترجمه ترگمان]The همه قبایل همسایه را فتح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The aggressor troops marched into the neighbouring country on the pretext of searching for their missing soldier.
[ترجمه گوگل]نیروهای متجاوز به بهانه جستجوی سرباز مفقود شده خود وارد کشور همسایه شدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای متجاوز به بهانه گشتن به دنبال سرباز گم شده خود وارد کشور همسایه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Reinforcements were being sent from the neighbouring region. .
[ترجمه گوگل]نیروهای کمکی از منطقه همجوار اعزام می شدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای کمکی از منطقه همسایه اعزام شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This clan was potlatched by a neighbouring clan.
[ترجمه گوگل]این طایفه توسط یک طایفه همسایه تسخیر شد
[ترجمه ترگمان]این گروه توسط یه قبیله همسایه متحد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The criminal attempted to escape to a neighbouring country.
[ترجمه گوگل]جنایتکار قصد فرار به کشور همسایه را داشت
[ترجمه ترگمان]این مجرم تلاش کرد تا به یک کشور همسایه فرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The fair attracted hundreds of people from the neighbouring towns and villages.
[ترجمه گوگل]این نمایشگاه صدها نفر از شهرها و روستاهای مجاور را به خود جذب کرد
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه صدها نفر از مردم شهر و روستاهای مجاور را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همسایه (اسم)
neighbor, neighbouring, neighboring

اهل محل (اسم)
neighbor, neighbouring, vicinage, neighboring

انگلیسی به انگلیسی

• in the area of; close to; in the vicinity of (also neighboring)
neighbouring describes the places and things that are near to the place or thing that you are talking about.

پیشنهاد کاربران

مجاور
مثل 👇
Neighbouring country
Neighbouring town
Neighbouring area
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : neighbour
✅️ اسم ( noun ) : neighbour / neighbourhood / neighbourliness
✅️ صفت ( adjective ) : neighbouring / neighbourly
✅️ قید ( adverb ) : _
همسایه، هم جوار

بپرس