neighbourhood

/ˈneɪbəhʊd//ˈneɪbəhʊd/

معنی: همسایگی
معانی دیگر: neighborhood همسایگی، مجاورت، اهل محل

بررسی کلمه

اسم و ( noun, adjective )
• : تعریف: a spelling of

جمله های نمونه

1. A criminal gang terrorized the neighbourhood.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] یک باند مسلح، محله را سخت به وحشت انداخت.
|
[ترجمه گوگل]یک گروه تبهکار محله را به وحشت انداختند
[ترجمه ترگمان]یه گروه جنایی در همسایگی رو تهدید کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Plans to build a new nightclub in the neighbourhood have enraged local residents.
[ترجمه 00] رح هایی برای ساخت یک کلوب شبانه جدید در محله، ساکنان محلی را خشمگین کرده است
|
[ترجمه گوگل]طرح های ساخت یک کلوپ شبانه جدید در این محله خشم ساکنان محلی را برانگیخته است
[ترجمه ترگمان]طرح هایی برای ساخت یک کلوب شبانه جدید در همسایگی، ساکنان محلی را عصبانی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The character of the neighbourhood hasn't changed at all.
[ترجمه گوگل]شخصیت محله اصلاً تغییر نکرده است
[ترجمه ترگمان]شخصیت همسایگی اصلا تغییر نکرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He shouted so loudly that the whole neighbourhood could hear him.
[ترجمه گوگل]آنقدر فریاد زد که همه محله صدایش را می شنیدند
[ترجمه ترگمان]چنان فریاد کشید که تمام همسایه ها صدای او را شنیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My neighbourhood has really been built up.
[ترجمه گوگل]محله من واقعاً ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]همسایگی من واقعا ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her parents fear that, living in this neighbourhood, she might stray into the wrong company.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش از این می ترسند که با زندگی در این محله، او ممکن است وارد شرکت اشتباهی شود
[ترجمه ترگمان]والدینش از آن می ترسند که اگر در این حوالی زندگی کنند ممکن است در یک شرکت اشتباه راه بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We grew up in the same neighbourhood.
[ترجمه نیکی] ما در یک محله بزرگ شدیم
|
[ترجمه گوگل]ما در یک محله بزرگ شدیم
[ترجمه ترگمان]در همان حوالی بزرگ شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was taking potshots at neighbourhood cats.
[ترجمه نیکی] اون داشت از گربه های همسایه عکس میگرفت
|
[ترجمه گوگل]داشت از گربه های محله عکس می گرفت
[ترجمه ترگمان]اون رفته بود به گربه های همسایه دست بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Each neighbourhood in New York has its own characteristics.
[ترجمه گوگل]هر محله در نیویورک ویژگی های خاص خود را دارد
[ترجمه ترگمان]هر محله ای در نیویورک دارای ویژگی های خاص خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The population of this city is in the neighbourhood of three million.
[ترجمه گوگل]جمعیت این شهر حدود سه میلیون نفر است
[ترجمه ترگمان]جمعیت این شهر در حدود سه میلیون نفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The story being whispered about the neighbourhood.
[ترجمه گوگل]داستان در مورد محله زمزمه می شود
[ترجمه ترگمان]داستانی که در آن حوالی پچ پچ می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The neighbourhood was badly damaged by enemy bombing.
[ترجمه گوگل]محله در اثر بمباران دشمن به شدت آسیب دید
[ترجمه ترگمان]منطقه به شدت از بمباران دشمن آسیب دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Can you hear someone calling in the neighbourhood?
[ترجمه گوگل]آیا می شنوید که کسی در محله زنگ می زند؟
[ترجمه ترگمان]صدای کسی را می شنوی که در همسایگی ماست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It seemed like a good neighbourhood to raise my children.
[ترجمه گوگل]برای بزرگ کردن فرزندانم محله خوبی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر میومد که همسایه خوبی برای بزرگ کردن بچه هام باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's a familiar figure in the neighbourhood.
[ترجمه گوگل]او یک چهره آشنا در محله است
[ترجمه ترگمان]در همسایگی او یک شخص آشنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همسایگی (اسم)
vicinity, neighborhood, soda water, vicinage, neighbourhood

انگلیسی به انگلیسی

• group of houses which make up a distinct region; local area, surroundings (also neighborhood)
a neighbourhood is a part of a town where people live.
if something is in the neighbourhood of a place, it is near to it.

پیشنهاد کاربران

واحدهای همسایگی از این واژه در برنامه ریزی شهری به عنوان واحدهای همسایگی استفاده می شود.
حوالی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : neighbour
✅️ اسم ( noun ) : neighbour / neighbourhood / neighbourliness
✅️ صفت ( adjective ) : neighbouring / neighbourly
✅️ قید ( adverb ) : _
Beside
نزدیکی، پیرامون، دور و بر ، حومه، اطراف، هم جوار
همسایه. همسایه اشنا
همسایه
محله

بپرس