negotiation

/nɪˌɡoʊʃɪˈeɪʃn̩//nɪˌɡəʊʃɪˈeɪʃn̩/

معنی: مذاکره
معانی دیگر: گفتگو، جستار، بحث، (معمولا جمع) چک و چانه، مذاکرات، جروبحث، (اوراق بهادار و غیره) داد و ستد، انتقال

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: (often pl.) mutual discussions intended to produce an agreement.
مترادف: bargaining, deliberation, dialogue, parley
مشابه: agreement, collective bargaining, compromise, dickering, palaver, summit, talk

(2) تعریف: an act or instance, or the process, of negotiating.
مترادف: deliberation, dialogue
مشابه: agreement, chaffer, compromise, deal, dicker, haggling, mediation, settlement, tradeoff, treaty

جمله های نمونه

1. they averted war by skillful negotiation
آنان با مذاکرات ماهرانه از وقوع جنگ جلوگیری کردند.

2. hassan and i were deputed to enter into negotiation with them
به حسن و من نمایندگی دادند که با آنها وارد مذاکره شویم.

3. the president's jawboning forced the two sides to return to the negotiation table
فشار رئیس جمهور طرفین را مجبور کرد که دوباره به میز مذاکره باز گردند.

4. The price is a matter of/for negotiation.
[ترجمه گوگل]قیمت موضوعی / قابل مذاکره است
[ترجمه ترگمان]قیمت یک موضوع مذاکره \/ مذاکره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These proposals represent a realistic starting point for negotiation.
[ترجمه هیئت علمی] این پیشنهادها یک نقطه شروع واقعی برای مذاکره را ارائه می کند.
|
[ترجمه گوگل]این پیشنهادها نقطه شروع واقع بینانه برای مذاکره است
[ترجمه ترگمان]این پیشنهادها نقطه شروع واقع گرا برای مذاکره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's time for some serious negotiation.
[ترجمه گوگل]زمان مذاکره جدی فرا رسیده است
[ترجمه ترگمان]وقت مذاکره جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The proposal is now under negotiation.
[ترجمه گوگل]این پیشنهاد اکنون در دست مذاکره است
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد اکنون تحت مذاکره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We should not exclude the possibility of negotiation.
[ترجمه گوگل]ما نباید امکان مذاکره را کنار بگذاریم
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rent is a matter for negotiation between the landlord and the tenant.
[ترجمه گوگل]اجاره بها مورد مذاکره بین موجر و مستاجر است
[ترجمه ترگمان]این اجاره برای مذاکره در خانه کاروانسرا دار و مستاجر مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The problem should be resolved through negotiation.
[ترجمه گوگل]مشکل باید با مذاکره حل شود
[ترجمه ترگمان]مشکل باید از طریق مذاکره حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The negotiation thawed out the hostile relations between the two countries.
[ترجمه گوگل]این مذاکرات باعث از بین رفتن روابط خصمانه دو کشور شد
[ترجمه ترگمان]این مذاکرات روابط خصمانه میان دو کشور را ذوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Negotiation for the pay increase is likely to take several weeks.
[ترجمه گوگل]مذاکرات برای افزایش حقوق احتمالا چند هفته طول می کشد
[ترجمه ترگمان]مذاکره برای افزایش پرداخت ها به احتمال زیاد چندین هفته طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Negotiation of the sale took a long time.
[ترجمه گوگل]مذاکره برای فروش مدت زیادی طول کشید
[ترجمه ترگمان]مذاکره برای فروش مدت زیادی طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Compromise is reached by a process of negotiation.
[ترجمه گوگل]سازش با فرآیند مذاکره حاصل می شود
[ترجمه ترگمان]مصالحه با یک فرآیند مذاکره انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The issue is still under negotiation.
[ترجمه گوگل]این موضوع همچنان در حال مذاکره است
[ترجمه ترگمان]مساله هنوز تحت مذاکره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Where negotiation fails, they must fall back on the law.
[ترجمه گوگل]در جایی که مذاکره با شکست مواجه می شود، آنها باید به قانون بازگردند
[ترجمه ترگمان]در صورتی که مذاکره موفق نشود، آن ها باید به قانون بازگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They signed the treaty after several years of negotiation.
[ترجمه گوگل]آنها پس از چندین سال مذاکره این معاهده را امضا کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها این معاهده را پس از چند سال مذاکره امضا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Our attempts at negotiation finally met with some success.
[ترجمه گوگل]تلاش های ما برای مذاکره سرانجام با موفقیت روبرو شد
[ترجمه ترگمان]تلاش های ما در مذاکره درنهایت با موفقیت هایی به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مذاکره (اسم)
talk, consultation, debate, discussion, parley, conference, colloquy, negotiation, interview

تخصصی

[حسابداری] مذاکره ؛ مبادله
[حقوق] مذاکرات، معامله

انگلیسی به انگلیسی

• debate between two parties for the purpose of reaching an agreement; haggling, bargaining; act of passing an obstacle; method for connecting two computers or arranging data transfer between them (computers)
negotiations are discussions that take place between people with different interests, in which they try to reach an agreement. count noun here but can also be used as an uncount noun. e.g. we need to allow more time for negotiation.

پیشنهاد کاربران

چانه زنی، رسیدن به یک منفعت جمعی
مذاکره
مثال: The negotiation between the two companies lasted for weeks.
مذاکره بین دو شرکت مدت ها طول کشید.
مذاکره.
گفتگویی میان دو یا چند فرد یا گروه است که با هدف دستیابی به یک درک مشترک، رفع نقاط اختلاف، یا رسیدن به منفعتی در نتیجهٔ آن گفتگو، ایجاد توافق در خصوص دوره های اقدام، چانه زنی برای منفعت گروهی یا جمعی، یا حصول نتیجه ای رضایتبخش برای منفعت تمامی افراد یا گروه های درگیر در فرایند مذاکره، انجام می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مذاکره
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : negotiate
✅️ اسم ( noun ) : negotiation / negotiator
✅️ صفت ( adjective ) : nogotiable / negotiated
✅️ قید ( adverb ) : _
رایزنی
درحال مذاکره کردن
۱. چانه زنی.
فنون چانه زنی در هر مبادله را می گویند.
۲. مذاکره هم معنی می شود
مجادله

بپرس