negatively

/ˈneg.ə.tɪv.li//ˈneg.ə.tɪv.li/

بطور منفی، منفی وار، وارونه

جمله های نمونه

1. ali responded negatively to our question
علی به پرسش ما پاسخ منفی داد.

2. Housework is negatively valued as a retreat from a disliked alternative — employment work.
[ترجمه گوگل]کار خانه به عنوان یک عقب نشینی از یک جایگزین ناپسند - کار شغلی - ارزش منفی دارد
[ترجمه ترگمان]housework به طور منفی به عنوان عقب نشینی از کار اشتغال جایگزین مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Electrons are negatively charged with electricity.
[ترجمه گوگل]الکترون ها با الکتریسیته دارای بار منفی هستند
[ترجمه ترگمان]الکترون ها به طور منفی به الکتریسیته متهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Electrons are negatively charged with electricity, protons are positively charged.
[ترجمه گوگل]الکترون ها با الکتریسیته بار منفی دارند، پروتون ها بار مثبت دارند
[ترجمه ترگمان]الکترون ها به طور منفی به الکتریسیته متهم هستند، پروتون ها به طور مثبت باردار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Property values are negatively correlated to the tax rate.
[ترجمه گوگل]ارزش املاک با نرخ مالیات همبستگی منفی دارد
[ترجمه ترگمان]ارزش دارایی به طور منفی با نرخ مالیات ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As these electrons are negatively charged they will attempt to repel each other.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که این الکترون ها دارای بار منفی هستند، سعی می کنند یکدیگر را دفع کنند
[ترجمه ترگمان]چون این الکترون ها به طور منفی باردار هستند، سعی خواهند کرد که یکدیگر را دفع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This will negatively affect the result over the first half of the year.
[ترجمه گوگل]این امر بر نتایج نیمه اول سال تأثیر منفی خواهد گذاشت
[ترجمه ترگمان]این کار تاثیر منفی بر نتیجه نیمه اول سال خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. 60 percent of the sample answered negatively.
[ترجمه گوگل]60 درصد از نمونه پاسخ منفی دادند
[ترجمه ترگمان]۶۰ درصد نمونه به طور منفی پاسخ دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such a question would inevitably be negatively answered by the great majority of people.
[ترجمه گوگل]اکثریت مردم به چنین سوالی پاسخ منفی خواهند داد
[ترجمه ترگمان]چنین پرسشی به طور اجتناب ناپذیری با اکثریت عظیم مردم پاسخ منفی خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sports participation is positively related to income and negatively related to age.
[ترجمه گوگل]مشارکت ورزشی با درآمد رابطه مثبت و با سن رابطه منفی دارد
[ترجمه ترگمان]مشارکت ورزشی ارتباط مثبتی با درآمد و ارتباط منفی با سن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Are you starting to react negatively to a person or situation?
[ترجمه گوگل]آیا شروع به واکنش منفی نسبت به یک فرد یا موقعیت کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شروع به واکنش منفی به یک فرد یا موقعیت می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The inner tube is negatively charged and the outer tube is made positive.
[ترجمه گوگل]لوله داخلی بار منفی دارد و لوله بیرونی مثبت می شود
[ترجمه ترگمان]لوله داخلی به طور منفی باردار است و لوله خارجی مثبت ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Conclusions- Increasing waist-hip ratio is negatively associated with the probability of conception per cycle, before and after adjustment for confounding factors.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری- افزایش نسبت دور کمر به باسن با احتمال لقاح در هر سیکل، قبل و بعد از تعدیل عوامل مداخله‌گر ارتباط منفی دارد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری - نسبت باسن به کمر به طور منفی با احتمال لقاح در هر چرخه، قبل و بعد از تنظیم عوامل مخل، ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به طور منفی

انگلیسی به انگلیسی

• in a negative manner; with a negative attitude, not positively

پیشنهاد کاربران

1. بطور منفی. با دید منفی. از جنبه منفی 2. بطور ناخوشایندی. بطور نامطلوبی
مثال:
positive ions are attracted to the negatively charged terminal
یونهای مثبت، بسویِ ترمینالِ بطور ِمنفی شارژ شده، جذب شده اند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : negate / negative
✅️ اسم ( noun ) : negation / negative / negativity / negator / negativism / negativist / negativeness / negationist
✅️ صفت ( adjective ) : negative / negatory
✅️ قید ( adverb ) : negatively
به نشانه ی منفی
معکوس
افت ، کاهش ، نفی کردن

برعکس، برخلاف

بپرس