negation

/nəˈɡeɪʃn̩//nɪˈɡeɪʃn̩/

معنی: نفی، سلب، خنثی سازی
معانی دیگر: انکار، جواب منفی، ارندان، نقیض، نقطه ی مقابل، هر چیز منفی، عدم وجود، پوچی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: negational (adj.), negationist (n.)
(1) تعریف: the act, process, or result of negating; denial or nullification.
متضاد: affirmation
مشابه: negative, veto

(2) تعریف: the absence, opposite, or negative of that which is actual or affirmative.
متضاد: affirmation

- Despair is the negation of hope.
[ترجمه گوگل] ناامیدی نفی امید است
[ترجمه ترگمان] نومیدی نفی امید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. death is the negation of life
مرگ نقطه ی مقابل زندگی است.

2. his behavior was a negation of everything he had said before
رفتار او نفی کلیه ی گفته های پیشین او بود.

3. Unintelligible legislation is the negation of the rule of law and of parliamentary democracy.
[ترجمه گوگل]قانونگذاری نامفهوم نفی حاکمیت قانون و دموکراسی پارلمانی است
[ترجمه ترگمان]قانون Unintelligible نفی حکومت قانون و دموکراسی پارلمانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Much of what passes for Christianity is a negation of Christ's teachings.
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنچه برای مسیحیت می‌گذرد، نفی تعالیم مسیح است
[ترجمه ترگمان]بیشتر آنچه که برای مسیحیت می گذرد، نفی آموزه های مسیح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The author boxed the compass of negation in his article.
[ترجمه گوگل]نویسنده در مقاله‌اش قطب‌نمای نفی را به تصویر کشیده است
[ترجمه ترگمان]نویسنده به قطب مخالف در مقاله اش سرایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This political system was the negation of democracy.
[ترجمه گوگل]این نظام سیاسی نفی دموکراسی بود
[ترجمه ترگمان]این نظام سیاسی نفی مردم سالاری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Irena shook her head, but in bewilderment, not negation.
[ترجمه گوگل]ایرنا سرش را تکان داد، اما حیرت زده، نه نفی
[ترجمه ترگمان]آیرینا سرش را تکان داد، اما با سرگشتگی، نه انکار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No reasonable negation can be offered.
[ترجمه گوگل]هیچ نفی معقولی نمی توان ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]هیچ نفی معقولی در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He shook his head in silent negation.
[ترجمه گوگل]سرش را به نشانه نفی بی صدا تکان داد
[ترجمه ترگمان]سرش را به علامت نفی تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Shaking the head is a sign of negation.
[ترجمه گوگل]تکان دادن سر نشانه نفی است
[ترجمه ترگمان]تکان دادن سر نشانه نفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Affirmation depends on negation: white is valued at the expense of black; youth acquires status through the devaluation of ageing.
[ترجمه گوگل]تصدیق به نفی بستگی دارد: رنگ سفید به قیمت سیاه ارزش گذاری می شود جوانی از طریق کاهش ارزش پیری موقعیتی به دست می آورد
[ترجمه ترگمان]Affirmation وابسته به نفی است: سفید به قیمت سیاه ارزش گذاری می شود؛ جوانان از طریق کاهش سن پیری به دست می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the first it is the negation of desire, in the second, of the culturally defined other of cultural difference.
[ترجمه گوگل]در اولی نفی میل است، در دومی دیگر تفاوت فرهنگی تعریف شده فرهنگی است
[ترجمه ترگمان]در وهله اول، نفی میل، در دومین، از نظر فرهنگی، دیگر تفاوت فرهنگی را تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Evolution by natural selection is' the direct negation of organic growth.
[ترجمه گوگل]تکامل توسط انتخاب طبیعی، نفی مستقیم رشد ارگانیک است
[ترجمه ترگمان]تکامل با انتخاب طبیعی نفی مستقیم رشد ارگانیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such knowledge by itself leads to a Buddhistic negation of the will.
[ترجمه گوگل]چنین دانشی به خودی خود منجر به نفی بودایی اراده می شود
[ترجمه ترگمان]چنین دانشی به خودی خود منجر به نفی Buddhistic اراده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Comprehension of negative sentences is facilitated when negation is being used to fulfil one of these functions.
[ترجمه گوگل]درک جملات منفی زمانی تسهیل می شود که از نفی برای انجام یکی از این کارکردها استفاده شود
[ترجمه ترگمان]درک مطلب منفی هنگامی که نفی برای انجام یکی از این عملکردها به کار می رود، تسهیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نفی (اسم)
exile, banishment, negation

سلب (اسم)
negation, deprivation, divestment, divestiture

خنثی سازی (اسم)
negation, frustration, neutralization

تخصصی

[کامپیوتر] خنثی سای، نفی
[برق و الکترونیک] نقیض، نفی
[ریاضیات] خنثی سازی، تناقض، نفی، قرینه ی یک بردار، نفی، نقیض

انگلیسی به انگلیسی

• denial; act of proving (something) incorrect; cancellation; contradiction
negation is a person's disagreement with someone or refusal of something; a formal word.
negation is also the act of saying that something does not exist; a formal word.
the negation of a quality or ideal is its complete opposite or its complete absence; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : negate / negative
✅️ اسم ( noun ) : negation / negative / negativity / negator / negativism / negativist / negativeness / negationist
✅️ صفت ( adjective ) : negative / negatory
✅️ قید ( adverb ) : negatively
نقض
نایش.
گرامر:
منفی سازی
منفی کردن
عملگر منطقی نقیض

بپرس