necrosis

/neˈkroʊsɪs//neˈkrəʊsɪs/

معنی: فساد، مردگی، بافت مردگی
معانی دیگر: (پزشکی) مردگی بافت، مرگ نسج، نکروز، مردن نسوج زنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: necroses
مشتقات: necrotic (adj.)
• : تعریف: the death of one part or area of tissue, esp. of bone or an organ, in a living organism.
مشابه: rot

جمله های نمونه

1. Epithelial cells showed no expression of tumour necrosis factor or interleukin mRNA.
[ترجمه گوگل]سلول های اپیتلیال هیچ بیانی از فاکتور نکروز تومور یا mRNA اینترلوکین را نشان ندادند
[ترجمه ترگمان]سلول های epithelial هیچ حالتی از عامل نکروز تومور و یا میکروبی mRNA را نشان ندادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Previous case reports of piroxicam induced submassive necrosis have described the onset of jaundice three days and three weeks after beginning piroxicam.
[ترجمه گوگل]گزارش‌های موردی قبلی نکروز زیربزرگ ناشی از پیروکسیکام، شروع زردی را سه روز و سه هفته پس از شروع پیروکسیکام توصیف کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]گزارش های پیشین مربوط به نکروز تومور induced باعث ظهور یرقان در سه روز و سه هفته پس از آغاز piroxicam شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tumour necrosis factor mRNA was detected in four of nine controls compared with 11/15 inflammatory bowel disease patients.
[ترجمه گوگل]mRNA فاکتور نکروز تومور در چهار مورد از 9 کنترل در مقایسه با 11/15 بیمار مبتلا به بیماری التهابی روده شناسایی شد
[ترجمه ترگمان]نکروز تومور mRNA در چهار کنترل از ۹ کنترل در مقایسه با بیماران مبتلا به ۱۱ \/ ۱۵ بیماری روده ملتهب تشخیص داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tumour necrosis factor, interferon alfa, and interleukin 2 have already been expressed and secreted in high concentrations within certain tumours.
[ترجمه گوگل]فاکتور نکروز تومور، اینترفرون آلفا و اینترلوکین 2 قبلاً در غلظت‌های بالا در تومورهای خاص بیان و ترشح شده‌اند
[ترجمه ترگمان]عامل نکروز تومور شناسی اینترفرون از اینترفرون به دست آمده است و در غلظت های بالا در داخل برخی از تومورهای سرطانی مخفی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With tissue damage and necrosis, the cells disintegrate and leak their contents into the blood.
[ترجمه گوگل]با آسیب بافتی و نکروز، سلول ها متلاشی شده و محتویات خود را به خون نشت می کنند
[ترجمه ترگمان]با آسیب بافت و نکروز بافت، سلول ها تجزیه می شوند و محتویات آن ها را به خون می ریزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At high magnification, liquefactive necrosis of the brain demonstrates many macrophages at the right which are cleaning up the necrotic cellular debris.
[ترجمه گوگل]در بزرگنمایی بالا، نکروز مایع مغز، ماکروفاژهای زیادی را در سمت راست نشان می دهد که در حال پاکسازی بقایای سلولی نکروزه هستند
[ترجمه ترگمان]در بزرگنمایی بالا، نکروز تومور مغز بسیاری از macrophages را در سمت راست نشان می دهد که the سلولی necrotic را تمیز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The necrosis foci were seen in corium.
[ترجمه گوگل]کانون های نکروز در کوریم مشاهده شد
[ترجمه ترگمان]نکروز تومور در corium دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The formation of necrosis cavum and glial scar after spinal cord injured was one of important factor that affected regeneration of nerve fiber and neuron.
[ترجمه گوگل]ایجاد نکروز حفره و اسکار گلیال پس از آسیب نخاعی یکی از عوامل مهمی بود که بر بازسازی فیبر عصبی و نورون تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]تشکیل نکروز cavum و گلیا پس از زخمی شدن طناب نخاعی، یکی از عوامل مهم ترمیم بافت عصبی و نورون عصبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tumor necrosis was increased and the basophilia stain of nucleus decreased significantly in group A as compared with group B.
[ترجمه گوگل]نکروز تومور افزایش یافته و رنگ بازوفیلی هسته در گروه A نسبت به گروه B کاهش معنی داری داشت
[ترجمه ترگمان]نکروز تومور افزایش یافت و لکه basophilia در گروه A در مقایسه با گروه B کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Injury results in avascular necrosis of the odontoid process over a period of months or years.
[ترجمه گوگل]آسیب منجر به نکروز آواسکولار فرآیند ادنتوئید در طی چند ماه یا سال می شود
[ترجمه ترگمان]در طی یک دوره از ماه ها و یا چند سال، آسیب و جراحت در بخش نکروز تومور رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We recommend liver transplantation as the only treatment likely to be successful in drug related submassive necrosis of the liver.
[ترجمه گوگل]ما پیوند کبد را به عنوان تنها درمانی که احتمالاً در نکروز زیربزرگ کبد مرتبط با دارو موفقیت آمیز خواهد بود، توصیه می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما پیوند کبد را توصیه می کنیم چون تنها درمان ممکن است در بافت necrosis مربوط به سرطان کبد موفق باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His studies show that some of these molecules, called tumor necrosis factor and interleukin- can increase viral production.
[ترجمه گوگل]مطالعات او نشان می دهد که برخی از این مولکول ها به نام فاکتور نکروز تومور و اینترلوکین می توانند تولید ویروس را افزایش دهند
[ترجمه ترگمان]مطالعات او نشان می دهد که برخی از این مولکول ها به عنوان عامل نکروز تومور و اینترلوکین ۸ می توانند تولید ویروسی را افزایش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is also seen in some cases of renal disease especially where tubular necrosis or pyelonephritis exists.
[ترجمه گوگل]همچنین در برخی از موارد بیماری کلیوی به ویژه در مواردی که نکروز توبولار یا پیلونفریت وجود دارد دیده می شود
[ترجمه ترگمان]هم چنین در برخی موارد از بیماری های کلیوی نیز دیده می شود، به خصوص در جایی که نکروز بافت و یا pyelonephritis وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A second plugged liver biopsy was performed with ultrasound guidance to assess necrosis.
[ترجمه گوگل]دومین بیوپسی کبدی پلاگ شده با هدایت اولتراسوند برای ارزیابی نکروز انجام شد
[ترجمه ترگمان]یه نمونه دوم از نمونه برداری از کبد برای تشخیص بافت مرده انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Such dye retention in the blood serves as a sensitive indicator of cellular necrosis.
[ترجمه گوگل]چنین احتباس رنگ در خون به عنوان یک شاخص حساس از نکروز سلولی عمل می کند
[ترجمه ترگمان]چنین retention رنگ در خون به عنوان شاخص حساسی از نکروز سلولی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

مردگی (اسم)
death, dead state, necrosis

بافت مردگی (اسم)
necrosis

تخصصی

[زمین شناسی] بافت مردگی، مرگ بافت/سلولها/نسج، فساد نسج، مرگ سلول.

انگلیسی به انگلیسی

• gangrene, tissue death

پیشنهاد کاربران

بافت مردگی یا همون نِکروسِس ب مرگ یاخته ها ب طور تصادفی میگن مث بریدگی ک بافت آسیب می بینه و از بین میره
necrosis ( پزشکی )
واژه مصوب: بافت‏مردگی
تعریف: مرگ بعضی یا همۀ یاخته‏های بافت به علت بیماری یا آسیب فیزیکی یا شیمیایی یا اختلال در خونیاری
اختلال در اندامی از بدن
نکروزه شدن - مرگ سلولها و مرگ بافت که معمولا به علت سکته قلبی یا نیش مار یا نوعی عنکبوت سمی ایجاد میشود - بافت مردگی
بافت تباهی
تباهی بافت ، نابودی بافت

بپرس