necessary evil

انگلیسی به انگلیسی

• something unpleasant that must be done in order to achieve a goal

پیشنهاد کاربران

### 🔸 معادل فارسی:
شرّ ضروری / بدی اجتناب ناپذیر / اجبار ناخوشایند
در زبان محاوره ای:
بدی که مجبوریم بپذیریم، شرّی که چاره ای جز تحملش نیست، اجبار تلخ
- - -
### 🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( فلسفی – اخلاقی ) :**
چیزی که ذاتاً منفی یا ناپسند است، اما برای رسیدن به هدفی بزرگ تر یا جلوگیری از آسیب بیشتر، پذیرفته می شود
مثال: War is sometimes seen as a **necessary evil** to preserve peace.
جنگ گاهی به عنوان شرّ ضروری برای حفظ صلح دیده می شه.
2. ** ( اجتماعی – کاربردی ) :**
اقدام، قانون یا ساختاری ناخوشایند که برای عملکرد سیستم یا جامعه اجتناب ناپذیر است
مثال: Taxes are a **necessary evil** in any functioning society.
مالیات ها در هر جامعه ی کارآمدی یه شرّ ضروری هستن.
3. ** ( محاوره ای – طنزآمیز ) :**
برای توصیف چیزهایی که دوست نداریم ولی مجبوریم تحمل کنیم—مثل جلسات کاری یا صف ادارات
مثال: Monday mornings are a **necessary evil**.
صبح های دوشنبه یه شرّ اجتناب ناپذیرن!
- - -
### 🔸 مترادف ها:
unpleasant necessity – unavoidable burden – reluctant compromise – bitter requirement

آش خاله س
اجتناب ناپذیر
الزام گریزناپذیر
سیاست انتخاب بین بد و بدتره
چاره ای جز قبول کردنش نیست
ناخوشاینده ولی کاریش نمیشه کرد
He drives me crazy , but it's a necessary evil. He's my cousin
Something you don't like , but agree that it must exist or happen.
Example :
taxes are a necessary evil*
دردسری که نمیشه از زیرش در رفت
شتری که در خونه ی همه می خوابه
بدازم: ( بد لازم )
شیطان لازم ( به تعرق در گیاهانمیگن )
یک حقیقت تلخ
چه بخوای چه نخوای اتفاق میفته
یک انتخاب یا گزینه ناچاری
اخرین گزینه
شر ضروری
چاره ی ناچار
Many people regard work as a necessary evil
( بسیاری از مردم به کار به دیده ی چاره ی ناچار می نگرند. )
Paying taxes is a necessary evil
( پرداخت مالیات یک چاره ی ناچار است. )
توفیق اجباری
بلای گریز ناپذیر
اش خالته بخوری پاته نخوری پاته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)