صفت ( adjective )
• (1) تعریف: needed; essential.
• مترادف: essential, indispensable, requisite
• متضاد: needless, superfluous, unnecessary
• مشابه: basic, fundamental, living, needed, needful, obligate, staple, vital
• مترادف: essential, indispensable, requisite
• متضاد: needless, superfluous, unnecessary
• مشابه: basic, fundamental, living, needed, needful, obligate, staple, vital
- Water is necessary for human life.
[ترجمه ژیوار] اب برای بقا لازم است|
[ترجمه دوباره ژیوار] اب مایع حیات است|
[ترجمه گوگل] آب برای زندگی انسان لازم است[ترجمه ترگمان] اب برای زندگی بشر ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They don't have the necessary funds to begin the project.
[ترجمه Parisa] آنها هزینه لازم برای شروع این پروژه را در اختیار ندارند|
[ترجمه مهدی رنجبر] آنها سرمایه مورد نیاز را برای این پروژه نداشتند.|
[ترجمه گوگل] آنها بودجه لازم برای شروع پروژه را ندارند[ترجمه ترگمان] آن ها بودجه لازم برای آغاز این پروژه را ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: required or expected under given circumstances.
• مترادف: compulsory, expected, mandatory, obligatory, required
• متضاد: needless, uncalled-for, unnecessary
• مشابه: customary, requisite, usual
• مترادف: compulsory, expected, mandatory, obligatory, required
• متضاد: needless, uncalled-for, unnecessary
• مشابه: customary, requisite, usual
- Passing the test is necessary in order to get a driver's license.
[ترجمه گوگل] قبولی در آزمون برای گرفتن گواهینامه رانندگی ضروری است
[ترجمه ترگمان] هنگام عبور از امتحان برای گرفتن گواهی نامه رانندگی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنگام عبور از امتحان برای گرفتن گواهی نامه رانندگی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's necessary to pay a deposit if you want to rent the equipment.
[ترجمه گوگل] در صورت تمایل به اجاره تجهیزات لازم است مبلغی را به صورت بیعانه پرداخت کنید
[ترجمه ترگمان] اگر بخواهی تجهیزات را اجاره بدهی، باید پول بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر بخواهی تجهیزات را اجاره بدهی، باید پول بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He sulked privately, but he made the necessary apologies.
[ترجمه گوگل] او به طور خصوصی اخم کرد، اما عذرخواهی لازم را کرد
[ترجمه ترگمان] او به طور خصوصی اخم کرد، اما او عذرخواهی لازم را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به طور خصوصی اخم کرد، اما او عذرخواهی لازم را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: unavoidable; inevitable.
• مترادف: ineluctable, inescapable, inevitable, unavoidable
• مشابه: certain, consequential, irresistible, natural, sure
• مترادف: ineluctable, inescapable, inevitable, unavoidable
• مشابه: certain, consequential, irresistible, natural, sure
- A huge argument is the necessary result of putting those two in the same room together.
[ترجمه گوگل] یک بحث بزرگ نتیجه ضروری کنار هم قرار دادن این دو در یک اتاق است
[ترجمه ترگمان] بحث بزرگی نتیجه لازم برای قرار دادن این دو در همان اتاق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بحث بزرگی نتیجه لازم برای قرار دادن این دو در همان اتاق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: necessaries
حالات: necessaries
• (1) تعریف: something that is necessary.
• مترادف: essential, must, necessity, requisite, sine qua non
• متضاد: inessential
• مشابه: exigency, fundamental, imperative, indispensable, need, obligation, requirement
• مترادف: essential, must, necessity, requisite, sine qua non
• متضاد: inessential
• مشابه: exigency, fundamental, imperative, indispensable, need, obligation, requirement
- She considers a good education one of necessaries of life.
[ترجمه مهدی رنجبر] او تحصیل کردن خوب را یکی ار لازمات زندگی حساب میکند.|
[ترجمه گوگل] او تحصیل خوب را یکی از ضروریات زندگی می داند[ترجمه ترگمان] او تحصیلات خوب را یکی از ضروریات زندگی می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (pl.) in law, the basics such as food, clothing, and shelter required by one's dependents.
• مشابه: essentials, staples
• مشابه: essentials, staples
- It's my job to make sure that the child has all the necessaries while she's in your care.
[ترجمه گوگل] این وظیفه من است که اطمینان حاصل کنم که کودک تا زمانی که تحت مراقبت شما است، همه چیزهای لازم را دارد
[ترجمه ترگمان] وظیفه من این است که مطمئن شوم که این کودک همه چیز را در حال مراقبت از خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وظیفه من این است که مطمئن شوم که این کودک همه چیز را در حال مراقبت از خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید