nebulous

/ˈnebjələs//ˈnebjʊləs/

معنی: تیره، تار، شبیه سحاب، بشکل ابر
معانی دیگر: سحابی مانند، میغ واره مانند، ابری، ابرآلود، مه آلود، محو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: nebulously (adv.), nebulousness (n.)
(1) تعریف: hazy, confused, or indistinct.
مترادف: ambiguous, indefinite, indistinct, obscure, uncertain, vague
متضاد: clear, distinct, well-defined
مشابه: bleary, blurry, cloudy, foggy, hazy, muddy, murky

- You won't convince anyone of your point using such nebulous reasoning.
[ترجمه گوگل] با استفاده از چنین استدلال مبهم هیچ کس را در مورد نظر خود قانع نخواهید کرد
[ترجمه ترگمان] تو کسی رو متقاعد نمی کنی که از این استدلال nebulous استفاده کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: cloudlike or indefinite in outline.
مترادف: nebular
مشابه: cloudy, vague

جمله های نمونه

1. Music is such a nebulous thing.
[ترجمه گوگل]موسیقی چیز عجیبی است
[ترجمه ترگمان]موسیقی چیز عجیبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. 'Normality' is a rather nebulous concept.
[ترجمه گوگل]«عادی بودن» یک مفهوم نسبتا مبهم است
[ترجمه ترگمان]Normality یک مفهوم نسبتا گنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has a few nebulous ideas about what she might like to do in the future, but nothing definite.
[ترجمه گوگل]او چند ایده مبهم در مورد آنچه که ممکن است در آینده انجام دهد دارد، اما هیچ چیز قطعی نیست
[ترجمه ترگمان]او چند تا ایده مبهم در مورد کاری که ممکن است در آینده انجام بدهد، دارد، اما هیچ چیز مشخصی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Statistics grapples with the quantification of such nebulous concepts as probability, certainty and error.
[ترجمه گوگل]آمار با کمی کردن مفاهیم مبهم مانند احتمال، قطعیت و خطا دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه ترگمان]آمار با the مفاهیم nebulous به عنوان احتمال، قطعیت و خطا دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A nebulous collective leadership, including the chiefs of the powerful armed forces, may still be holding the balance of power.
[ترجمه گوگل]یک رهبری جمعی مبهم، از جمله روسای نیروهای مسلح قدرتمند، ممکن است همچنان موازنه قدرت را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]یک رهبری جمعی گنگ، از جمله روسای نیروهای مسلح قدرتمند، ممکن است هنوز تعادل قدرت را در دست داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What results, though, is not a nebulous diffusion of Spenserian energies, but their reinforcement.
[ترجمه گوگل]با این حال، آنچه نتیجه می‌شود، انتشار سحابی انرژی‌های اسپنسری نیست، بلکه تقویت آنهاست
[ترجمه ترگمان]با این حال، چیزی که منجر به نفوذ گنگ انرژی های Spenserian می شود، اما تقویت آن ها نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And if the figures' location is often nebulous, so are the suggested narratives gripping these people.
[ترجمه گوگل]و اگر مکان فیگورها اغلب مبهم است، روایت‌های پیشنهادی نیز گریبان این افراد را گرفته است
[ترجمه ترگمان]و اگر این آمار اغلب مبهم است، روایت های پیشنهادی این افراد را فرا گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The rules are too nebulous to be applied consistently.
[ترجمه گوگل]قوانین بیش از حد مبهم هستند که نمی توان آنها را به طور مداوم اعمال کرد
[ترجمه ترگمان]قوانین خیلی مبهمه تا به طور مداوم اعمال شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She got up waveringly, disappearing in the nebulous direction in which the cowgirl had gone.
[ترجمه گوگل]او با تزلزل از جایش بلند شد و در مسیری که دختر گاوچران رفته بود ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]او از جایش بلند شد و در جهتی که دختر گاوچرون رفته بود ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Something important, still nebulous, about Solomon in all his glory versus the lilies of the field.
[ترجمه گوگل]چیزی مهم، هنوز مبهم، درباره سلیمان با تمام شکوهش در برابر نیلوفرهای صحرا
[ترجمه ترگمان]چیزی مهم و هنوز گنگ، درباره سولومون در همه افتخارش در برابر سوسن روی زمینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And in some ways, netiquette seems as nebulous a concept as ever.
[ترجمه گوگل]و از برخی جهات، netiquette مانند همیشه مفهومی مبهم به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]و به هر حال، netiquette تا به حال مفهوم nebulous به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ideas of fairness in taxation are usually nebulous.
[ترجمه گوگل]ایده انصاف در مالیات معمولا مبهم است
[ترجمه ترگمان]عقاید عدالت در اخذ مالیات معمولا مبهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company only had a nebulous idea of the next model of car they would manufacture.
[ترجمه گوگل]این شرکت فقط یک ایده مبهم از مدل بعدی ماشینی که تولید خواهد کرد داشت
[ترجمه ترگمان]این شرکت فقط ایده nebulous از مدل بعدی اتومبیل هایی بود که تولید می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیره (صفت)
obscure, thick, dark, dim, black, gloomy, heavy, somber, sombre, muddy, turbid, murky, fuzzy, murk, nebulous, caliginous, overcast, cloudy, lurid, indistinct, tawny, darkling, fulvous, fuscous, inky

تار (صفت)
obscure, dark, dim, blear, nebulous, caliginous, dimmest

شبیه سحاب (صفت)
nebulous

بشکل ابر (صفت)
nebulous

انگلیسی به انگلیسی

• vague, hazy; like a nebula, vaporous
nebulous ideas are vague and not precise; a formal word.

پیشنهاد کاربران

### **تفاوت بین کلمات "ambiguous"، "nebulous"، "obscure" و "vague"**
این کلمات همگی به **مبهم بودن** اشاره دارند، اما هرکدام **نوع خاصی از ابهام** را بیان می کنند. در زیر تفاوت های کلیدی و کاربردهای هرکدام توضیح داده شده است:
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
## **۱. Ambiguous ( دوپهلو، چندمعنایی ) **
✅ **معنی:**
- وقتی چیزی **بیش از یک معنی** داشته باشد و باعث سردرگمی شود.
- **ابهام در تفسیر** به دلیل ساختار جمله یا انتخاب کلمات.
🔹 **مثال:**
- *"She saw the man with the telescope. "*
( ابهام: آیا او مرد را **با تلسکوپ** دید، یا مردی را که **تلسکوپ داشت**؟ )
- *"The ending of the movie was ambiguous. "*
( پایان فیلم **دوپهلو** بود. )
- - -
## **۲. Nebulous ( مبهم، نامشخص، ابری ) **
✅ **معنی:**
- چیزی که **مشخص نیست**، اما نه به دلیل چندمعنایی، بلکه به دلیل **عدم وضوح کلی**.
- بیشتر برای **ایده ها، مفاهیم انتزاعی** یا چیزهایی که **مرزهای روشنی ندارند** استفاده می شود.
🔹 **مثال:**
- *"His plans for the future are still nebulous. "*
( برنامه های آینده اش هنوز **مبهم/نامشخص** است. )
- *"The rules of this game are nebulous. "*
( قوانین این بازی **مبهم/تعریف نشده** است. )
- - -
## **۳. Obscure ( مبهم، ناشناخته، تاریک ) **
✅ **معنی:**
- چیزی که **به سختی قابل درک** است، یا **کم شناخته شده/پنهان** است.
- می تواند به **اطلاعات پیچیده، متون قدیمی، یا حقایق گم شده** اشاره کند.
🔹 **مثال:**
- *"The meaning of this ancient text is obscure. "*
( معنای این متن قدیمی **مبهم/نامفهوم** است. )
- *"He’s an obscure artist, not many people know him. "*
( او یک هنرمند **ناشناخته/کم شناخته شده** است. )
- - -
## **۴. Vague ( مبهم، کلی، نامعین ) **
✅ **معنی:**
- چیزی که **به اندازه کافی واضح نیست**، اما نه به دلیل چندمعنایی، بلکه به دلیل **کمبود جزئیات**.
- معمولاً برای **توضیحات ضعیف، حرف های کلی** یا **اطلاعات ناکافی** استفاده می شود.
🔹 **مثال:**
- *"His answer was too vague; I still don’t understand. "*
( پاسخش **خیلی مبهم/کلی** بود؛ هنوز نمی فهمم. )
- *"She gave me a vague description of the suspect. "*
( او یک توصیف **مبهم/کم جزئیات** از مظنون داد. )
- - -
## **📌 جدول مقایسه ای**
| کلمه | نوع ابهام | مثال | معادل فارسی |
| - - - - - - - | - - - - - - - - - - - | - - - - - - - | - - - - - - - - - - - - - |
| **Ambiguous** | چندمعنایی | *"The law is ambiguous. "* | **دوپهلو، چندمعنایی** |
| **Nebulous** | نامشخص ( انتزاعی ) | *"His goals are nebulous. "* | **مبهم، ابری، نامعین** |
| **Obscure** | پیچیده/ناشناخته | *"An obscure theory. "* | **مبهم، ناشناخته، تاریک** |
| **Vague** | کمبود جزئیات | *"A vague memory. "* | **مبهم، کلی، نامعین** |
- - -
## **🎯 نتیجه گیری:**
- اگر چیزی **چند معنی دارد** → **Ambiguous**.
- اگر **کاملاً نامشخص/تعریف نشده است** → **Nebulous**.
- اگر **پیچیده/کم شناخته شده است** → **Obscure**.
- اگر **کلی است و جزئیات ندارد** → **Vague**.
**🔹 مثال ترکیبی:**
*"The instructions were vague ( کم جزئیات ) , some parts were ambiguous ( چندمعنایی ) , and the overall concept remained nebulous ( نامشخص ) . The reference they used was also obscure ( ناشناخته ) . "*

✍ توضیح: Vague, unclear, or hazy in meaning 🌫️
🔍 مترادف: Unclear
✅ مثال: His explanation was nebulous, leaving everyone confused about the plan.
nebulous zone یعنی نقاط ابهام یا نقاط خاکستری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : nebulousness
✅️ صفت ( adjective ) : nebulous
✅️ قید ( adverb ) : nebulously
تیره و تار
مبهم
گنگ، مبهم، نامفهوم، کدر،
Lacking a definite/clear concept, unclear, fuzzy, blurred, hazy, vague indistinct, clouded
A nebulous concept
نامعلوم، نامشخص، گنگ، مبهم
غیر شفاف، مبهم