near

/ˈnɪr//nɪə/

معنی: نزدیک، صمیمی، نزدیک شدن، پیش، تقریبا، قریب، نزدیک، نزد، سر
معانی دیگر: (مسافت یا زمان) نزدیک، فرهمند، نزدیک به، تقریبا (بیشتر می گویند: nearly)، صمیمانه، از نزدیک، (اسب یا اتومبیل یا کالسکه) در جلو و سمت چپ، کوتاه، سرراست، مستقیم، (نسبتا) همانند، (تا اندازه ای) شبیه، نزدیک شدن یا کردن (زمان یا فاصله)، (نادر) با خست، با چشم تنگی، با صرفه جویی زیاد، خسیس

بررسی کلمه

قید ( adverb )
حالات: nearer, nearest
(1) تعریف: to, at, or within a comparatively short distance from a person or thing.
مترادف: about, around, close, nearby, nigh
متضاد: far
مشابه: hereabout, next door

- The lady waved to the children, but they were afraid to come near.
[ترجمه بردیا] خانم برای بچه ها دست تکان می داد، اما آنها می ترسیدند که نزدیک شوند
|
[ترجمه h.almasi] خانم برای بچه ها دست تکان داد، اما آنها می ترسیدند نزدیک بیایند
|
[ترجمه Prooshat] بانو برای بچه ها دست تکان داد، ولی آن ها می ترسیدند که نزدیک شوند.
|
[ترجمه نرگس] خانم برای بچه ها دست تکان داد اما آنها می ترسیدند نزدیک شوند
|
[ترجمه گوگل] خانم برای بچه ها دست تکان داد، اما آنها می ترسیدند نزدیک شوند
[ترجمه ترگمان] بانو به بچه ها اشاره کرد اما می ترسیدند که نزدیک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: close in time, state, or condition.
مترادف: close, nigh
متضاد: far
مشابه: approximately, circa

- As his wife's birthday drew near, he realized he needed to think of a gift.
[ترجمه کوثر] وقتی تولد همسرش نزدیک شد او متوجه شد که باید به فکر یک هدیه باشد
|
[ترجمه Prooshat] با نزدیک شدن روز تولد همسرش، او فهمید که باید به یک هدیه فکر کند.
|
[ترجمه گوگل] با نزدیک شدن به تولد همسرش، او متوجه شد که باید به فکر یک هدیه باشد
[ترجمه ترگمان] وقتی تولدش نزدیک شد، متوجه شد که باید به یک هدیه فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: almost; nearly.
مترادف: almost, nearly, nigh, practically, well-nigh
مشابه: virtually

- They were near blind from the sun.
[ترجمه جمشید دین دوست] نور خورشید چشم شان را تقریبا کور کرد.
|
[ترجمه مصطفی مرتجی] آنها نزدیک بود از نور خورشید کور شوند
|
[ترجمه گوگل] آنها نزدیک به کور از خورشید بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها از آفتاب نزدیک بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: nearer, nearest
(1) تعریف: close in distance or time; not far from.
مترادف: close, nearby, nigh
متضاد: distant, extreme, far, remote
مشابه: approximate, convenient, immediate, neighboring, next, proximate

- Compared with Neptune, Mars is a near planet.
[ترجمه گوگل] در مقایسه با نپتون، مریخ یک سیاره نزدیک است
[ترجمه ترگمان] در مقایسه با نپتون، مریخ یک سیاره نزدیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His new apartment is very near to his office.
[ترجمه اتنا😍] اپارتمان جدیدش خیلی نزدیک دفترش است
|
[ترجمه Prooshat] آپارتمان جدید وی بسیار نزدیک دفتر او است.
|
[ترجمه Amir] آپارتمان او خیلی نزدیک دفترش است
|
[ترجمه ،HAParmiss💕] آپارتمان جدیدش خیلی نزدیک به دفتر کارش است ( محل کارش )
|
[ترجمه گوگل] آپارتمان جدید او بسیار نزدیک به دفترش است
[ترجمه ترگمان] آپارتمان جدیدش خیلی نزدیک دفترش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I look forward to seeing you in the near future.
[ترجمه Prooshat] من مشتاقانه منتظر دیدن شما در آینده نزدیک هستم.
|
[ترجمه گوگل] من مشتاقانه منتظر دیدار شما در آینده نزدیک هستم
[ترجمه ترگمان] منتظر می مانم تا شما را در آینده نزدیک ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: intimately associated, related, or connected.
مترادف: close, connected, intimate, related, tight
متضاد: distant, remote
مشابه: associated

- Your brothers, sisters, and first cousins are near relatives.
[ترجمه Prooshat] برادران ، خواهران و پسر عمو ( دختر عمو/خاله/دایی، پسر عمو/خاله/دایی ) های شما خویشاوندان نزدیک هستند .
|
[ترجمه گوگل] برادران، خواهران و پسرعموهای اول شما فامیل نزدیک هستند
[ترجمه ترگمان] برادرها، خواهرها، و cousins نزدیک فامیل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: occurring or existing by a small margin.
مترادف: close, narrow, tight

- The hero's near escape was the exciting part of the movie.
[ترجمه گوگل] فرار نزدیک قهرمان قسمت هیجان انگیز فیلم بود
[ترجمه ترگمان] قهرمان نزدیک به فرار بخش هیجان انگیزی از فیلم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: being a close reflection or reproduction.
مترادف: approximate, close, like, proximate, rough
مشابه: akin, analogous, similar

- The portrait was a near likeness.
[ترجمه گوگل] پرتره تقریباً شبیه بود
[ترجمه ترگمان] تصویر نزدیک به شباهت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the closer of the two.
متضاد: far

- the near corner
[ترجمه گوگل] گوشه نزدیک
[ترجمه ترگمان] در همان گوشه و کنار،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: at or close to.
مترادف: about, around, toward
مشابه: circa, next, round

- Put the lamp near this end of the sofa.
[ترجمه Prooshat] لامپ را نزدیک انتهای این مبل قرار دهید.
|
[ترجمه گوگل] لامپ را نزدیک این انتهای مبل قرار دهید
[ترجمه ترگمان] چراغ را نزدیک این نیمکت بگذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They bought a house near the ocean.
[ترجمه Prooshat] آن ها خانه ای را در نزدیکی اقیانوس خریداری کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها خانه ای در نزدیکی اقیانوس خریدند
[ترجمه ترگمان] اونا یه خونه نزدیک اقیانوس خریدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: nears, nearing, neared
مشتقات: nearness (n.)
• : تعریف: to move close or closer to.
مترادف: approach, approximate, come
مشابه: close, close in on, draw near, impend, nudge, verge

- The train slowed down as it neared the station.
[ترجمه گوگل] قطار با نزدیک شدن به ایستگاه سرعتش را کاهش داد
[ترجمه ترگمان] قطار به ایستگاه قطار نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. near death
نزدیک به مرگ

2. near hind foot
پای چپ عقب (اسب)

3. near relatives
خویشان نزدیک

4. near right
تقریبا راست،تقریبا درست

5. near the end of the second half our team rallied and won the game 4 to 3
در اواخر نیمه ی دوم تیم ما جانفشانی بیشتری کرد و مسابقه را 4به 3 برد.

6. near the river the soil has subsided
در نزدیکی رودخانه زمین نشست کرده است.

7. near at hand
(زمان یا فاصله) بسیار نزدیک،قریب الوقوع،دم دست

8. near one's heart
عزیز کسی بودن،جگرگوشه ی کسی بودن،(برای کسی) بسیار مهم بودن

9. near the knuckle
(گفتار و رفتار) تقریبا مستهجن

10. a near certainty
قریب به یقین

11. a near escape
فرار قریب به موفقیت

12. a near likeness of my grandfather
شمایل نسبتا شبیه به پدربزرگ من

13. a near miracle
تقریبا یک معجزه

14. as near as i could judge, they were married
تا آنجایی که من می توانستم حدس بزنم آنها زن و شوهر بودند.

15. quite near
خیلی نزدیک

16. the near horse
اسب طرف چپ (از دو اسب کالسکه و غیره)

17. the near wheel of a car
چرخ سمت چپ ماشین

18. as near as damn it
(انگلیسی - خودمانی) تقریبا،نزدیک به

19. draw near
نزدیک شدن

20. don't go near him while he's creating
تا داد و بیدادش تمام نشده نزدش نرو.

21. don't go near that snake!
نزدیک آن مار نرو!

22. i stood near the tree
نزدیک درخت ایستادم.

23. i was near exhausted
از شدت خستگی تقریبا از پا افتاده بودم.

24. in the near future
در آینده ی نزدیک

25. night draws near
شب نزدیک می شود.

26. summer draws near
تابستان دارد نزدیک می شود.

27. take the near road and go to the red light
راه راست را بگیر و تا چراغ قرمز برو.

28. far and near
همه جا،از هرسو،دور و نزدیک

29. not anywhere near
نه در این نزدیکی ها،دور

30. another diver rose near him in the water
در نزدیکی او یک غواص دیگر به روی آب آمد.

31. as night drew near the crimson sun drooped slowly in the west
با نزدیک شدن شب خورشید سرخ گون به آرامی در باختر غروب کرد.

32. he is nowhere near as intelligent as i thought
او از آنچه که فکر می کردم خیلی کم هوش تر است.

33. he lost steam near the end of the race
در اواخر مسابقه از رمق افتاد.

34. his death is near
اجلش فرا رسیده است.

35. my house is near the gilman exit on interstate five
خانه ی من در نزدیکی خروجی گیل من در بزرگراه پنجم قرار دارد.

36. our house is near a park
خانه ی ما نزدیک یک پارک است.

37. put the chair near the table
صندلی را نزدیک میز بگذار.

38. the company was near the rocks,but government subsidy saved it
نزدیک بود که شرکت از بین برود ولی کمک مالی دولت آن را نجات داد.

39. the soldiers camped near a river
سربازان کنار رودی اردو زدند.

40. the two are near equivalents
آن دو تقریبا برابر هستند.

41. a cluster of cottages near the lake
چندین کلبه در نزدیکی دریاچه

42. his jokes were too near the knuckle
شوخی های او تقریبا زننده بودند.

43. karaj dam is (located) near ghazvin
سد کرج در نزدیکی قزوین است.

44. one day in the near future
روزی در آینده ی نزدیک

45. rey's ruins are located near tehran
خرابه های ری نزدیک تهران است.

46. the bus line comes near the hotel
خط اتوبوس تا نزدیکی هتل ادامه دارد (می آید).

47. the experiment was a near failure
کم مانده بود که تجربه با شکست رو به رو شود.

48. the land flattens out near the lake
در نزدیکی دریاچه زمین تخت می شود.

49. the stone hit her near the eye, just below the brow
سنگ به نزدیکی چشمش خورد،درست در زیر ابرو.

50. please don't honk your horn near the hospital!
لطفا در نزدیکی بیمارستان بوق نزنید!

51. the game stayed scoreless until near the end
بازی تا نزدیکی های آخر بدون امتیاز بود.

52. workers banked the cut timber near
کارگران الوار بریده شده را در نزدیکی ایستگاه کامیون ها تلنبار کردند.

53. he lives in the new developement near the airport
او در شهرک جدید مجاور فرودگاه زندگی می کند.

54. the charred hulks of enemy tanks near the bridge
لاشه ی سوخته ی تانک های دشمن در کنار پل

55. the police found his dismembered body near a hill
پلیس جسد قطعه قطعه شده ی او را در کنار تپه ای پیدا کرد.

56. she had sense enough not to smoke near the gasoline
اینقدر عقلش می رسید که در مجاورت بنزین سیگار نکشد.

57. they moved the prisoners to a camp near the city
اسیران را به بازداشتگاهی در نزدیکی شهر منتقل کردند.

58. two days later they discovered his body near the river
دو روز بعد جسد او را در کنار رودخانه یافتند.

59. ahwaz, unlike most other iranian cities, is located near a large river
برخلاف اکثرشهرهای ایران اهواز در نزدیکی یک رود بزرگ قرار دارد.

60. the two tank columns were to link up near kermanshah
قرار بود که دو ستون تانک در نزدیکی کرمانشاه به هم بپیوندند.

61. he didn't hit the tree, but it was a near miss
او به درخت برخورد نکرد،اما چیزی نمانده بود (که به درخت برخورد کند).

62. his speech which was an earnest of prosperity in the near future
سخنرانی او که نشانه ای از رونق در آینده ی نزدیک بود

63. people were saying that the end of the world was near
مردم می گفتند آخرالزمان نزدیک است.

مترادف ها

نزدیک (صفت)
near, nigh, close, nearby, hand-to-hand, adjacent, adjoining, neighbor, contiguous, vicinal, accessible, relative, proximate, forthcoming, upcoming

صمیمی (صفت)
near, frank, real, cordial, sincere, loving, warm, privy, candid, big-hearted, intimate, heartfelt, unaffected, hearty, chummy, heart-to-heart, whole-hearted, true-hearted

نزدیک شدن (فعل)
near, nigh, accede, approach, come close, accost, draw on, verge

پیش (قید)
near, beside, forward, ahead, forth, ago, past, in advance, beforehand, along, fore

تقریبا (قید)
much, about, circa, near, nigh, almost, approximately, nearly, some, all but, well-nigh, sort of, thereabout

قریب (حرف اضافه)
about, near, nigh

نزدیک (حرف اضافه)
in, about, at, by, near, beside

نزد (حرف اضافه)
about, to, near

سر (حرف اضافه)
on, at, near, during

تخصصی

[برق و الکترونیک] Near Earth Asteroid Rendezvous Spacecrarft-سفینه فضایی دیدار با سیارک نزدیک به زمین کاوشگر فضایی که درسال 1996 برای گردش سه ساله به دور مدار سیارک اروس پرتاب شدو شامل پنج ابزار علمی است . این کاوشگر جرم چکالی و ترکیب اروس را اندازه گیری می کند .
[ریاضیات] نزدیک، تقریبا، در مجاورت

انگلیسی به انگلیسی

• close; close in time; closer; intimate; of the last moment; stingy; left-handed
close by; close in time; almost
approach (a time or a place)
close to; in the vicinity
if something is near a place or thing or near to it, it is a short distance from it.
if someone or something is near a particular state or near to it, they have almost reached it.
if something happens near a particular time or near to it, it happens just before or just after that time.
if a time or event is near, it will happen very soon.
your near relatives are your closest relatives, for example your parents and grandparents.
in a contest, your nearest rival or challenger is the one that is most likely to defeat you.
you say that someone or something is the nearest thing or the nearest equivalent to another person or thing when they are the most similar.
you can also use near to say that something almost has a particular quality or almost happens.
if someone or something is nearing a particular place or stage in its development, they are approaching it.
when you near a particular date or point in time, or when the date or time nears, it comes closer.
the expressions near enough and as near as makes no difference mean that something is almost true; an informal expression.
if you say that something will happen in the near future, you mean that it will happen quite soon.
you say `it was a near thing', when you are describing a situation that nearly ended in an unpleasant or disastrous way.
near- combines with nouns and adjectives to express the idea that something has almost all of the qualities usually associated with the original noun or adjective.

پیشنهاد کاربران

زودهنگام
قریب ( الوقوع )
نزدیک
مثال: The shop is near the park.
فروشگاه نزدیک پارک است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
در آستانه
near death = در آستانه مرگ
کمی سوادتون رو بالا ببرید و چیزی رو که مطمئن نیستید به اشتباه "انگشت پایین" ندید.
در بالا دوستی معادل "صمیمی" رو پیشنهاد داده بود که در بعضی موارد می تونه درست باشه.
The topic of fertility is near and dear to my heart
به معنی: تعلق خاطر داشتن.
handy
informal near and easy to reach
I always keep my gun handy just in case
Do you have a piece of paper handy?
handy for British English
The house was in Drury Lane, very handy for the theatre
تقریبا.
مثلا در جمله near blind preference به معنی ترجیحی تقریبا کورکورانه
جوار
هم جوار
کاری که در آینده نزدیک حتما انجام میشه ، قریب الوقوع
As a near existential fight for the future of usa
چنانچه جنگ قریب الوقوع خواهدبود برای هستی و بقا آینده آمریکا
بچه ها near به معنیه صمیمیم میده
صفت near به معنای نزدیک
معادل صفت near در فارسی نزدیک است.
- اشاره به فاصله و مسافت کوتاه. مثال:
?is there a train station near here ( آیا ایستگاه قطاری نزدیک اینجا هست؟ )
- اشاره به زمانی کوتاه در آینده ( آینده نزدیک ) . مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

in the near future ( در آینده نزدیک )
- اشاره به روابط خانوادگی. مثال:
. only the nearest relatives were present at the funeral ( تنها نزدیکترین اقوام ( پدر و مادر و خواهر و . . . ) در مراسم ختم حاضر بودند. )
منبع: سایت بیاموز

مثال :
I live near Monica : من نزدیک مونیکا زندگی میکنم
She told the kid not to play near the canal
اشتباهی که خیلی میکنن اینه که دوست دارن Near را با of بیارن. ولی درست و مرسوم نیست. باید بگیم near to با فقط near که نگفتن to در بین نیتیوها خیلی زیاد شایع تر و پر استفاده تره. پس بهترین و درست ترینش اینه که بگیم near me بجای near of me یا near to me
...
[مشاهده متن کامل]

☑️ near VS near to
Well, as prepositions, both can be used and are acceptable, but near without to is more common, especially when talking about proximity in time and in space. So, choose near without to when talking about physical or geographical proximity: Stay near me! She was sitting near a group of young artists
☑️ Near me or near to me
Both are fine, and mean exactly the same.
Near and near to as prepositions
The preposition near ( to ) means ‘not far away in distance’. Near and near to mean the same, but near is more common:
She comes from a small place on the coast near Barcelona.
My mother loves to sit near the fire at night.
She reached out her hand and drew him near to her.
( Cambridge - English Grammar Today )
☑️ Near me or near to me
The to in near to is largely extraneous; Cambridge's English Grammar Today treats them as equivalent:
The preposition near ( to ) means ‘not far away in distance’. Near and near to mean the same, but near is more common.
OALD adds a note that
Near to is not usually used before the name of a place, person, festival, etc.
Not only is near me considerably more popular than near to me in both British and American books, but a look through instances of the latter shows many Biblical quotes and other archaic language. In the NOW Corpus, near me is 31 times more common.
This is a different matter with some other position - related words; something can be close to me but not close me, and the same for next to, proximate to, and so forth.

کنار، نزدیک ، نزد
نزدیک جایی شدن - نزدیک شدن - نزدیک
نزدیک ( بغل ، کنار )
جنب
در ضمن عید تون مبارک
نزدیک
I'd like to sit near a window 💳💳
دوست دارم که نزدیک یک پنجره بنشینم
کنار، نزدیک
nexto
near extinction انقراض نادر
نزیک
نزدیک شدن
قبل هم کنار هم
رو به ، در آستانه
کنار ، بقل ، نزدیک
What is near ، Your heart to my soul
چه نزدیک است ، جان تو به جانم
نزدیک کنار هم بقل هم
نزدیک
کنار
کنار یا بقل
میانگین
کنار، نزدیک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس