navigate through

پیشنهاد کاربران

در پیچ و خم چیزی حرکت کردن
گلیم خود را از آب بیرون کشیدن
مدیریت کردن
عبور کردن
عبور کردن
To obtain the necessary documents, she had to navigate through a complex bureaucratic process that took several months.
برای به دست آوردن مدارک لازم، او مجبور بود از یک فرآیند پیچیده کاغذ بازی که چندین ماه طول کشید، عبور کند.