naturalize

/ˈnæt͡ʃərəˌlaɪz//ˈnæt͡ʃrəlaɪz/

معنی: بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن، طبیعی شدن
معانی دیگر: (بیگانه را) به شهروندی پذیرفتن، شهروند کردن، تبعه کردن یا شدن، (سنت یا واژه و غیره) اخذ کردن، (از خارج) گرفتن و از آن خود کردن، وام گرفتن، (گیاه یا جانور) با محیط جدید خوگرفتن، نوپرگیری کردن، بومی کردن یا شدن، نیادی کردن یا شدن، (رویدادها را) از راه علوم توجیه کردن (و تاثیرات ماورای طبیعی را رد کردن)، طبیعی کردن، از قید تصنع آزاد کردن، غیر مصنوعی کردن، (در علوم طبیعی) پژوهش کردن، بتابعیت کشوری در امدن، پذیرفته شدن درکشور، جزوزبانی وارد شدن کلمات، بومی شدن گیاه و جانور

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: naturalizes, naturalizing, naturalized
(1) تعریف: to confer citizenship on.

(2) تعریف: to cause to adapt to a new environment.
مشابه: acclimate, assimilate

(3) تعریف: to bring (something foreign or new) into common usage.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: naturalized (adj.), naturalization (n.)
• : تعریف: to become adapted or acclimated.
مشابه: adapt

جمله های نمونه

1. She's a German who was naturalized in Canada.
[ترجمه گوگل]او یک آلمانی است که در کانادا تابعیت شده است
[ترجمه ترگمان]او المانی است که در کانادا پذیرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Einstein was naturalized American nationality in 1940.
[ترجمه گوگل]انیشتین در سال 1940 تابعیت آمریکایی را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]انیشتین ملیت آمریکایی را در ۱۹۴۰ گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was naturalized after living in China for many years.
[ترجمه گوگل]او پس از سال ها زندگی در چین تابعیت خود را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او به مدت چندین سال در چین زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I have been naturalized to the place and to the manner of living.
[ترجمه گوگل]من تابع مکان و نحوه زندگی شده ام
[ترجمه ترگمان]من به محل زندگی و طرز زندگی آمده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A couple of pandas have naturalized in America.
[ترجمه گوگل]چند پاندا در آمریکا طبیعی شدند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از pandas در آمریکا به تابعیت درآمده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The grey squirrel is now naturalized in Britain.
[ترجمه گوگل]سنجاب خاکستری اکنون در بریتانیا پذیرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این سنجاب خاکستری در حال حاضر در بریتانیا متولد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The English oak has become naturalized in parts of this country.
[ترجمه گوگل]بلوط انگلیسی در بخش هایی از این کشور طبیعی شده است
[ترجمه ترگمان]چوب بلوط انگلیسی در بخش هایی از این کشور به تابعیت درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. English sporting terms have been naturalized in many languages.
[ترجمه گوگل]اصطلاحات ورزشی انگلیسی در بسیاری از زبان ها طبیعی شده است
[ترجمه ترگمان]اصطلاحات ورزشی انگلیسی در بسیاری از زبان ها به رسمیت شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is the stud naturalized from Britain.
[ترجمه گوگل]این گل میخ طبیعی از بریتانیا است
[ترجمه ترگمان]این ایالت از بریتانیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We should be naturalized to the new tide of the world.
[ترجمه گوگل]ما باید به جریان جدید جهان تبدیل شویم
[ترجمه ترگمان]باید به جزر و مد جدید جهان توجه داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The custom of shakehands has naturalized all over the world.
[ترجمه گوگل]رسم دست تکان دادن در سراسر جهان طبیعی شده است
[ترجمه ترگمان]رسم of در سراسر جهان به رسمیت شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was naturalized as a British citizen in 1940.
[ترجمه گوگل]او در سال 1940 تابعیت بریتانیا را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او در سال ۱۹۴۰ به عنوان یک شهروند انگلیسی انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Those that naturalize would live.
[ترجمه گوگل]آنهایی که تابعیت می کنند زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]کسانی که بومی شدن زنده خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In all, the Boston office naturalized 2052 citizens in 2000, compared to 923 in 1990, the Globe reported Wednesday.
[ترجمه گوگل]گلوب چهارشنبه گزارش داد که در مجموع، دفتر بوستون در سال 2000 2052 شهروند را تابعیت کرد، در حالی که در سال 1990 این تعداد 923 شهروند بود
[ترجمه ترگمان]گلوب روز چهارشنبه گزارش داد که در کل، دفتر بوستون شهروندان ۲۰۵۲ را در سال ۲۰۰۰ در مقایسه با ۹۲۳ در سال ۱۹۹۰ به رسمیت شناخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بتابعیت کشوری در آمدن (فعل)
naturalize

پذیرفته شدن (فعل)
naturalize

جزو زبانی وارد شدن (فعل)
naturalize

بومی شدن (فعل)
naturalize

طبیعی شدن (فعل)
naturalize

تخصصی

[حقوق] اعطا کردن تابعیت، کسب کردن تابعیت

انگلیسی به انگلیسی

• confer citizenship; become a citizen; make into a citizen; adapt to the environment, adjust; acclimate, acclimatize; (botany) cause a plant to become established and grow as if native (also naturalise)
if someone is naturalized, they become a citizen of a country which they were not born in.

پیشنهاد کاربران

کشت کردن گیاه غیر بومی
"naturalize" در فلسفه به معنای �طبیعی کردن� ) است. از دیدگاه فلسفی، این اصطلاح به تلاش برای تبیین و توضیح مفاهیم انتزاعی و غیر ملموس به شیوه ای علمی و تجربی اشاره دارد. به عبارت دیگر، مرتبط ساختن و تحلیل برخی مفاهیم در سطح طبیعی و علمی است تا بتوانیم به طور واضح تری از آن ها صحبت کنیم.
LAW ( UK also naturalise )
to make someone a citizen of a country they were not born in, or to become a citizen of a country you were not born in
قانون / فردی را شهروند کشوری کردن که در آن متولد نشده است یا شهروند کشوری شدن که در آن متولد نشده اید.
...
[مشاهده متن کامل]

تبعه کردن یا شدن
be/become naturalized /About 700, 000 immigrants were naturalized as citizens last year, officials said.
Not all permanent residents are eligible to naturalize.
a naturalized citizen
a naturalized US citizen
She has lived in Australia for a long time, and recently she was naturalized.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/naturalize
to bring into conformity with nature
طبیعی کردن
مثل طبیعی سازی ذهن/ شعور/ اخلاق و . . .

بپرس