nationwide

/ˈneɪʃəˈnwaɪd//ˈneɪʃnwaɪd/

ملی، سرتاسری، وابسته به همه ی ملت یا کشور، در سرتاسر کشور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: throughout or over the entire nation.

جمله های نمونه

1. nationwide elections
انتخابات سرتاسری کشور

2. nationwide elections
انتخابات سرتاسر کشور

3. This is a nationwide campaign to recruit women into trade unions.
[ترجمه گوگل]این یک کمپین سراسری برای استخدام زنان در اتحادیه های کارگری است
[ترجمه ترگمان]این یک فعالیت ملی برای استخدام زنان در اتحادیه های تجاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The rising number of car crimes is a nationwide problem.
[ترجمه گوگل]افزایش تعداد جرایم خودرو یک مشکل در سراسر کشور است
[ترجمه ترگمان]افزایش تعداد جرائم خودروها یک مشکل در سراسر کشور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A nationwide poll revealed different food preferences in the North and the South.
[ترجمه گوگل]یک نظرسنجی سراسری ترجیحات غذایی متفاوت را در شمال و جنوب نشان داد
[ترجمه ترگمان]یک نظرسنجی در سراسر کشور اولویت های غذایی مختلفی را در شمال و جنوب نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It will close more than 200 stores nationwide resulting in the layoffs of an estimated 000 employees.
[ترجمه گوگل]بیش از 200 فروشگاه در سراسر کشور را می بندد و در نتیجه حدود 000 کارمند را اخراج می کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت بیش از ۲۰۰ فروشگاه را در سراسر کشور به کار خواهد برد که منجر به اخراج ۱۰،۰۰۰ نفر از کارکنان خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nationwide industrial action began earlier this week, when staff at most banks walked out.
[ترجمه گوگل]اقدامات صنعتی در سراسر کشور اوایل این هفته، زمانی که کارکنان اکثر بانک‌ها خارج شدند، آغاز شد
[ترجمه ترگمان]اقدام صنعتی در سراسر کشور در اوایل این هفته آغاز شد، در حالی که کارکنان بسیاری از بانک ها پیاده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They went over nationwide in search of uranium mines.
[ترجمه گوگل]آنها در جستجوی معادن اورانیوم به سراسر کشور رفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها در جستجوی معادن اورانیوم در سراسر کشور به سر می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Women's groups have demanded a nationwide assault on sexism in the workplace.
[ترجمه گوگل]گروه های زنان خواستار حمله سراسری به تبعیض جنسی در محل کار شده اند
[ترجمه ترگمان]گروه های زنان خواستار حمله سراسری به تبعیض جنسیتی در محل کار شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company has over 500 stores nationwide.
[ترجمه گوگل]این شرکت بیش از 500 فروشگاه در سراسر کشور دارد
[ترجمه ترگمان]این شرکت بیش از ۵۰۰ فروشگاه در سراسر کشور دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Police have launched a nationwide manhunt .
[ترجمه گوگل]پلیس یک تعقیب و گریز در سراسر کشور راه اندازی کرده است
[ترجمه ترگمان]پلیس عملیات تجسس در سراسر کشور را آغاز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There were more than 5000 contestants in this nationwide composition competition.
[ترجمه گوگل]در این مسابقه سراسری آهنگسازی بیش از 5000 شرکت کننده حضور داشتند
[ترجمه ترگمان]بیش از ۵۰۰۰ شرکت کننده در این رقابت در سطح ملی حضور داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Police launched a nationwide hunt for the woman, amid fears for her safety.
[ترجمه گوگل]پلیس به دلیل نگرانی از امنیت این زن، یک شکار سراسری را برای یافتن این زن آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس در میان ترس از امنیت خود یک شکار سراسری را برای این زن آغاز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some miners are calling for a nationwide strike in support of their sacked colleagues.
[ترجمه گوگل]برخی از معدنچیان در حمایت از همکاران اخراج شده خود خواهان اعتصاب سراسری هستند
[ترجمه ترگمان]برخی از معدنچیان تقاضای اعتصاب سراسری در حمایت از همکاران خود را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The ANC is about to launch a nationwide recruitment drive.
[ترجمه گوگل]ANC در شرف راه اندازی یک برنامه استخدام سراسری است
[ترجمه ترگمان]کنگره ملی آفریقا قصد دارد تا یک برنامه استخدام ملی را راه اندازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• extending throughout the nation, throughout the country
throughout a nation
a nationwide activity happens in all parts of a country. attributive adjective here but can also be used as an adverb. e.g. she had lectured nationwide to various organizations.

پیشنهاد کاربران

1. سراسری . سرتاسری. عمومی 2. ملی 3. در سرتاسر کشور. در سطح کشور.
مثال:
the film was broadcast nationwide
فیلم در سرتاسر کشور پخش شده بود.
national, countrywide, general, widespread
سرتاسری، در سرتاسر کشور. در کل کشور. در تمام کشور. درسراسر کشور. سراسری
فرا ملی ، سراسری
سرتاسری. سراسری. در کل کشور. در همه جای کشور. در سرتاسر یا سراسر کشور
سراسری
کشور گستر
ملی
جای جایِ سرزمین
سراسری ( سراسر یک کشور )
سراسر کشور

بپرس