nascent

/ˈneɪsənt//ˈnæsnt/

معنی: در حال تولد، پیدایش یافته
معانی دیگر: در شرف تکوین، شکوفنده، شکوفا، (شیمی - وابسته به عامل شیمیایی که تازه از ترکیب مجزا شده است ولی هنوز اتم های آن تشکیل ملکول نداده اند) نوآیند، در زایش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: nascence (n.), nascency (n.)
• : تعریف: coming into being or starting to develop.
مشابه: new

- Since the cease-fire, people's hearts have been filled with nascent hope for a complete end to the war.
[ترجمه گوگل] از زمان آتش بس، قلب مردم مملو از امید نوپا برای پایان کامل جنگ شده است
[ترجمه ترگمان] از انجایی که آتش متوقف می شود، قلب مردم پر از امید و امید برای پایان کامل جنگ پر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. nascent chlorine
کلورین نو آیند

2. nascent revolutionary ideas
عقاید انقلابی در حال تکوین

3. It was a land with no nascent art, save the reflected mirror of its colonial masters.
[ترجمه گوگل]این سرزمینی بود که هنر نوپایی نداشت، مگر آینه منعکس شده اربابان استعماری اش
[ترجمه ترگمان]این سرزمینی بود که هیچ هنری در حال تولد در آن دیده نمی شد مگر اینکه آینه منعکس استادان colonial را نجات دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In this nascent electronic marketplace only an infinitesimal fraction of business transactions are currently handled on the I-way.
[ترجمه گوگل]در این بازار الکترونیکی نوپا، تنها بخش بی نهایت کوچکی از معاملات تجاری در حال حاضر در مسیر I انجام می شود
[ترجمه ترگمان]در این بازار نوظهور الکترونیکی تنها یک بخش بسیار کوچک از تراکنش های تجاری در حال حاضر بر روی من انجام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Delwyn Pepper, nascent tyrant, was voted treasurer.
[ترجمه محمد حاجی] دلوین فلفل، ستمگر درحال ظهور، به عنوان خزانه دار انتخاب شد
|
[ترجمه محمد حاجی] دلوین فلفل، ستمگر نوظهور، به عنوان خزانه دار انتخاب شد
|
[ترجمه گوگل]دلوین فلفل، ظالم نوپای، به عنوان خزانه دار انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]Delwyn فلفلی، ستمگر تولد یافته، به خزانه دار رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As Hoffman indicated, Macintosh in its nascent form had some serious problems.
[ترجمه گوگل]همانطور که هافمن اشاره کرد، مکینتاش در شکل نوپا مشکلات جدی داشت
[ترجمه ترگمان]همانطور که هافمن اشاره کرد، مکینتاش در شکل نوپای خود مشکلات جدی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A nascent nationalist movement is emerging in the Ukraine.
[ترجمه گوگل]یک جنبش ملی گرای نوپای در اوکراین در حال ظهور است
[ترجمه ترگمان]یک جنبش ملی گرای نوظهور در حال ظهور در اوکراین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A battle over music royalties threatens a nascent industry.
[ترجمه گوگل]نبرد بر سر حق امتیاز موسیقی، صنعت نوپا را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]مبارزه بر حق امتیاز موسیقی صنعتی نوظهور را تهدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Despite a nascent democracy movement, there's little traction for direct suffrage.
[ترجمه گوگل]با وجود یک جنبش نوپای دموکراسی، کشش کمی برای حق رای مستقیم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]علی رغم جنبش نوپای دموکراسی، کشش کمی برای انتخابات مستقیم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. ASEAN's nascent free-trade zone also excludes services, and tiptoes around labour mobility.
[ترجمه محمد حاجی] منطقه تجارت آزاد نوپای آسه آن نیز خدمات را مستثنی کرد و تحرک نیرویکار را نادیده گرفت.
|
[ترجمه محمد حاجی] منطقه تجارت آزاد نوپای آسه آن نیز خدمات را مستثنی نمود و از تحرک نیروی کار طفره رفت.
|
[ترجمه گوگل]منطقه تجارت آزاد نوپای آسه آن نیز خدمات و نوک انگشتان را در مورد تحرک نیروی کار مستثنی می کند
[ترجمه ترگمان]منطقه آزاد تجاری نوظهور ASEAN نیز خدمات و نوک انگشتان در اطراف تحرک نیروی کار را مستثنی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The nascent plan was for the tapes to be flooded into Iraq and the Arab world.
[ترجمه گوگل]طرح نوپا این بود که نوارها به عراق و جهان عرب سرازیر شوند
[ترجمه ترگمان]طرح نوظهور این بود که نوارها به عراق و دنیای عرب سرازیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We can detect a nascent self-possession the east has not known for many centuries. That is what is new among Asians – elusive, unannounced and unmistakable all at once.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم خودداری نوپایی را که شرق قرن‌هاست نمی‌شناخته است تشخیص دهیم این چیزی است که در میان آسیایی‌ها جدید است - به یکباره گریزان، اعلام نشده و غیرقابل انکار
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم یک خود مختار رو به رشد را تشخیص دهیم که شرق به مدت چند قرن شناخته نشده است این چیزی است که در میان اتباع آسیایی تازگی دارد، بدون اطلاع قبلی و همه چیز قطعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A nascent environmental protection industry has also emerged.
[ترجمه گوگل]یک صنعت نوپای حفاظت از محیط زیست نیز ظهور کرده است
[ترجمه ترگمان]صنعت نوپای حفاظت از محیط زیست نیز ظهور کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. was 21 and in the nascent stages of a career in finance that might verywell have segued into a career as an E. M. T. : that's how torn he was betweenmaking money and making people's lives better.
[ترجمه گوگل]21 ساله بود و در مراحل آغازین حرفه ای در امور مالی بود که به خوبی ممکن بود به حرفه ای به عنوان یک E M T تبدیل شود: به همین دلیل بود که او بین پول درآوردن و بهبود زندگی مردم گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]۲۱ سال داشت و در مرحله پیدایش یک شغل در امور مالی بود که ممکن بود verywell را به عنوان E به یک شغل تبدیل کند م تی به همین دلیل است که او پول را از دست داده و زندگی مردم را بهتر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nascent nano technologies are mashed up with bio technologies.
[ترجمه گوگل]فناوری‌های نانو نوپا با فناوری‌های زیستی ترکیب شده‌اند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تکنولوژی های نانو تیوب به تکنولوژی های زیستی تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در حال تولد (صفت)
aborning, nascent

پیدایش یافته (صفت)
nascent

تخصصی

[پلیمر] نوزاد

انگلیسی به انگلیسی

• in the beginning stages of existence; newly developed; originating; in a nascent state (chemistry)
nascent things or processes are just beginning, and are expected to become stronger or to grow bigger; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Just beginning to develop or exist 🌄
🔍 مترادف: Emerging
✅ مثال: The nascent technology shows great promise for the future.
تازه تشکیل شده
نوپدید
nascent ( شیمی )
واژه مصوب: نوزاد 1
تعریف: ویژگی اتم یا ترکیبی ساده در لحظۀ آزاد شدن از ترکیب شیمیایی که در آن هنگام دارای فعالیت بیشتری نسبت به حالت معمولی است
زود آیند
در حال پیدایش
در حال تشکیل
نوپا یا نو پدید. مثلا جامعه نوپای پزشکان
نوظهور
تازه کار، تازه وارد
نوشکفته، نوبنیاد، نوپا

بپرس