صفت ( adjective )
حالات: narrower, narrowest
حالات: narrower, narrowest
• (1) تعریف: having little breadth or width.
• مترادف: slender, slight, thin
• متضاد: broad, wide
• مشابه: fine, limited, little, slim, spare, tapered
• مترادف: slender, slight, thin
• متضاد: broad, wide
• مشابه: fine, limited, little, slim, spare, tapered
- The streets of the old village are narrow, and cars are not allowed.
[ترجمه ستایش] خیابان های روستای قدیمی تنگ است و ورود با ماشین مجاز نیستک|
[ترجمه kosar] خیابان های روستای قدیمی تنگ هستند و ماشین ها نمیتوانند وارد شوند|
[ترجمه دکتر حبیبی راد(مدرس دانشگاه)] خیابان های روستای قدیمی، باریک هستند، و ماشین ها مجاز نیستند.|
[ترجمه رویا] خیابان های روستای قدیمی تنگ هست و ورود با ماشین مجاز نیست|
[ترجمه گوگل] خیابان های روستای قدیمی باریک است و تردد خودرو ممنوع است[ترجمه ترگمان] خیابان های دهکده قدیمی باریک است و ماشین ها مجاز نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Those shoes are too narrow for my feet.
[ترجمه امیرعباس بیهقی] این کفش ها برای پای من خیلی تنگ است.|
[ترجمه سروش فرهمند] این کفش ها برای پای من خیلی باریک و تنگ است .|
[ترجمه سمانه] این کفش ها برای پاهای من بسیار تنگ هستند|
[ترجمه گوگل] آن کفش ها برای پاهای من خیلی باریک هستند[ترجمه ترگمان] اون کفشا برای پاهام خیلی باریک هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: offering restricted space or room.
• مترادف: close, cramped, squeezed, tight
• متضاد: wide
• مشابه: confined, constricted, incommodious, restricted, small
• مترادف: close, cramped, squeezed, tight
• متضاد: wide
• مشابه: confined, constricted, incommodious, restricted, small
- The bedroom has only a narrow closet.
[ترجمه گوگل] اتاق خواب فقط یک کمد باریک دارد
[ترجمه ترگمان] اتاق خواب فقط کمد تنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتاق خواب فقط کمد تنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: without flexibility; rigid.
• مترادف: inflexible, rigid, set
• متضاد: broad
• مشابه: closed, fixed, little, narrow-minded, strict
• مترادف: inflexible, rigid, set
• متضاد: broad
• مشابه: closed, fixed, little, narrow-minded, strict
- She thinks her father has a narrow viewpoint about art.
[ترجمه ***] او فکر میکرد پدرش نگاه جدی در مورد او دارد.|
[ترجمه گوگل] او فکر می کند که پدرش دیدگاه محدودی در مورد هنر دارد[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که پدرش دیدگاه محدودی در مورد هنر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: barely adequate; close.
• مترادف: close, near, slender, tight
• متضاد: sweeping
• مشابه: meager, scant, scanty, skimpy, spare
• مترادف: close, near, slender, tight
• متضاد: sweeping
• مشابه: meager, scant, scanty, skimpy, spare
- The prisoners made a narrow escape.
[ترجمه مهسا] زندانیان راهی باریک برای گریختن ساختند|
[ترجمه گوگل] زندانیان با فاصله کمی فرار کردند[ترجمه ترگمان] زندانی ها راه باریکی را پیش گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: careful or meticulous; intensely focused.
• مترادف: focused, meticulous, painstaking
• متضاد: broad
• مشابه: careful, close, conscientious, diligent, exact, exacting, precise, punctilious, scrupulous, thorough
• مترادف: focused, meticulous, painstaking
• متضاد: broad
• مشابه: careful, close, conscientious, diligent, exact, exacting, precise, punctilious, scrupulous, thorough
- The police are carrying out a narrow search for the killer.
[ترجمه ***] پلیس یک جستجوی دقیق در مورد قاتل انجام میدهد.|
[ترجمه گوگل] پلیس در حال جستجو برای یافتن قاتل است[ترجمه ترگمان] پلیس دنبال قاتل میگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: narrows, narrowing, narrowed
حالات: narrows, narrowing, narrowed
• : تعریف: to become narrower.
• مترادف: attenuate, thin
• متضاد: broaden
• مشابه: constrict, contract, diminish, lessen, reduce, taper
• مترادف: attenuate, thin
• متضاد: broaden
• مشابه: constrict, contract, diminish, lessen, reduce, taper
- The road narrows here, so drive carefully.
[ترجمه kosar] در این جا جاده باریک است با دقت رانندگی کنید|
[ترجمه گوگل] جاده اینجا باریک می شود، پس با احتیاط رانندگی کنید[ترجمه ترگمان] جاده باریک است و با احتیاط رانندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The river narrows just ahead.
[ترجمه گوگل] رودخانه درست جلوتر باریک می شود
[ترجمه ترگمان] رودخانه فقط کمی جلوتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رودخانه فقط کمی جلوتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to make narrower.
• متضاد: broaden
• مشابه: attenuate, constrict, contract, diminish, lessen, taper, thin, tighten
• متضاد: broaden
• مشابه: attenuate, constrict, contract, diminish, lessen, taper, thin, tighten
- Having all that furniture on the side really narrows the room.
[ترجمه ***] داشتن تمام این مبلمان در یک طرف واقعا اتاق رو تنگ میکند|
[ترجمه kosar] داشتن این همه مبلمان در یک طرف واقعا اتاق را تنگ میکند|
[ترجمه گوگل] داشتن این همه مبلمان در کنار، واقعاً اتاق را باریک می کند[ترجمه ترگمان] پس از اینکه همه اسباب و اثاثیه این طرف و آن طرف اتاق را خیلی باریک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police are narrowing their investigation and focusing on only a few suspects.
[ترجمه گوگل] پلیس تحقیقات خود را محدود می کند و تنها روی چند مظنون تمرکز می کند
[ترجمه ترگمان] پلیس تحقیقات خود را محدود کرده و تنها بر روی چند مظنون تمرکز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس تحقیقات خود را محدود کرده و تنها بر روی چند مظنون تمرکز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to restrict.
• مترادف: circumscribe, confine, limit, restrict
• متضاد: extend
• مشابه: box, constrain, constrict, hem, tighten
• مترادف: circumscribe, confine, limit, restrict
• متضاد: extend
• مشابه: box, constrain, constrict, hem, tighten
- That plan narrows our options.
[ترجمه گوگل] این طرح گزینه های ما را محدود می کند
[ترجمه ترگمان] این نقشه انتخاب های ما رو محدود می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نقشه انتخاب های ما رو محدود می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: narrowly (adv.), narrowness (n.)
مشتقات: narrowly (adv.), narrowness (n.)
• (1) تعریف: the narrow part of an object or passageway.
• مشابه: bottleneck, defile, neck, taper, throat
• مشابه: bottleneck, defile, neck, taper, throat
• (2) تعریف: (pl., but used with a sing. or pl. verb) a narrow part of a river, strait, or other body of water.
• مترادف: strait
• مشابه: channel, firth, fjord, inlet
• مترادف: strait
• مشابه: channel, firth, fjord, inlet
- The new bridge spans the narrows.
[ترجمه گوگل] پل جدید از تنگه ها می گذرد
[ترجمه ترگمان] پل جدید ما را تنگ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پل جدید ما را تنگ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید