1. You'll be able to handle any narcissist who happens to cross your path.
[ترجمه گوگل]شما قادر خواهید بود با هر خودشیفته ای که اتفاقاً از مسیر شما عبور کند، مدیریت کنید
[ترجمه ترگمان]تو قادر خواهی بود هر کسی که تصادفا از مسیر تو عبور کند، خود را کنترل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تو قادر خواهی بود هر کسی که تصادفا از مسیر تو عبور کند، خود را کنترل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. As a narcissist, I can assure you, that when a narcissist decides to get into a relationship, he will see it that it lasts forever, because it lies in the larger interests.
[ترجمه گوگل]بهعنوان یک خودشیفته، میتوانم به شما اطمینان دهم که وقتی یک خودشیفته تصمیم میگیرد وارد یک رابطه شود، میبیند که این رابطه برای همیشه ادامه دارد، زیرا در منافع بزرگتر نهفته است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک narcissist، می توانم به شما اطمینان دهم که وقتی یک narcissist تصمیم می گیرد که به یک رابطه نزدیک شود، آن را خواهد دید که تا ابد ادامه خواهد داشت، زیرا در علایق بزرگ تر نهفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک narcissist، می توانم به شما اطمینان دهم که وقتی یک narcissist تصمیم می گیرد که به یک رابطه نزدیک شود، آن را خواهد دید که تا ابد ادامه خواهد داشت، زیرا در علایق بزرگ تر نهفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Finally, the narcissist, who longs for the approval and admiration of others, is often clueless about how things look from someone else's perspective.
[ترجمه گوگل]در نهایت، فرد خودشیفته، که مشتاق تایید و تحسین دیگران است، اغلب درباره اینکه اوضاع از منظر دیگران چگونه به نظر می رسد، بی خبر است
[ترجمه ترگمان]در نهایت، narcissist که آرزوی تایید و تحسین دیگران را دارد، اغلب در مورد این که چیزها چگونه از دیدگاه یک فرد دیگر ظاهر می شوند، بی اطلاع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در نهایت، narcissist که آرزوی تایید و تحسین دیگران را دارد، اغلب در مورد این که چیزها چگونه از دیدگاه یک فرد دیگر ظاهر می شوند، بی اطلاع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Only a masochist could ever love such a narcissist. Help me.
[ترجمه گوگل]فقط یک مازوخیست می تواند چنین خودشیفته ای را دوست داشته باشد کمکم کنید
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که توانسته بود عاشق چنین a باشد کم کم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که توانسته بود عاشق چنین a باشد کم کم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The megalomaniac differs from the narcissist by the fact that he wishes to be powerful rather than charming, and seeks to be feared rather than loved.
[ترجمه گوگل]تفاوت مرد غولآمیز با خودشیفته این است که میخواهد قدرتمند باشد تا جذاب، و بهجای اینکه دوستش داشته باشد، به دنبال ترس از اوست
[ترجمه ترگمان]The با این حقیقت متفاوت است که او می خواهد به جای اینکه جذاب باشد، قدرت داشته باشد، و به دنبال ترس از دوست داشتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]The با این حقیقت متفاوت است که او می خواهد به جای اینکه جذاب باشد، قدرت داشته باشد، و به دنبال ترس از دوست داشتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. It's highly likely you're dealing with a narcissist.
[ترجمه گوگل]به احتمال زیاد شما با یک خودشیفته سر و کار دارید
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد با یه آدم ازخودراضی کار می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد با یه آدم ازخودراضی کار می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Instead, Nolan intends to transfix you with a narcissist theory that seems logic and complex on the surface.
[ترجمه گوگل]در عوض، نولان قصد دارد شما را با یک نظریه خودشیفتگی که در ظاهر منطقی و پیچیده به نظر می رسد، متحیر کند
[ترجمه ترگمان]در عوض، نولان قصد دارد با یک نظریه narcissist که منطقی و پیچیده به نظر می رسد، شما را میخکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در عوض، نولان قصد دارد با یک نظریه narcissist که منطقی و پیچیده به نظر می رسد، شما را میخکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The somatic narcissist and psychopath have no sexual playmates - only sexual playthings.
[ترجمه گوگل]خودشیفته جسمی و روانی هیچ همبازی جنسی ندارند - فقط اسباب بازی جنسی
[ترجمه ترگمان]The و روانی، هیچ جنسی جنسی جنسی نداره - فقط یه اسباب بازی جنسی -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]The و روانی، هیچ جنسی جنسی جنسی نداره - فقط یه اسباب بازی جنسی -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Her supposed friend, a true narcissist, saw this as a selfish betrayal of their implicit arrangement.
[ترجمه گوگل]دوست فرضی او، یک خودشیفته واقعی، این را خیانت خودخواهانه به ترتیب ضمنی آنها می دانست
[ترجمه ترگمان]دوست supposed، خود شیفته خود، این را به عنوان خیانت خودخواهانه از arrangement خود می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دوست supposed، خود شیفته خود، این را به عنوان خیانت خودخواهانه از arrangement خود می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. So, if a narcissist loves himself so much, why would he do anything to hurt himself and put his interests in danger, considering that you are his interest?
[ترجمه گوگل]بنابراین، اگر یک خودشیفته اینقدر خودش را دوست دارد، چرا با توجه به اینکه شما علاقه مند هستید، دست به هر کاری بزند که به خودش صدمه بزند و منافعش را به خطر بیندازد؟
[ترجمه ترگمان]بنابراین، اگر کسی عاشق خودش باشد، چرا باید کاری برای صدمه زدن به خودش انجام دهد و منافع خود را در خطر قرار دهد، با توجه به این که تو منافع او هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بنابراین، اگر کسی عاشق خودش باشد، چرا باید کاری برای صدمه زدن به خودش انجام دهد و منافع خود را در خطر قرار دهد، با توجه به این که تو منافع او هستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The cerebral narcissist is indistinguishable from the schizoid: he is asexual and prefers activities and interactions which emphasize his intelligence or intellectual achievements.
[ترجمه گوگل]خودشیفته مغزی از اسکیزوئید قابل تشخیص نیست: او غیرجنسی است و فعالیت ها و تعاملاتی را ترجیح می دهد که بر هوش یا دستاوردهای فکری او تأکید می کند
[ترجمه ترگمان]The مغزی از the متمایز است: او غیر جنسی است و فعالیت ها و تعاملات را ترجیح می دهد که بر هوش یا دستاوردهای عقلانی اش تاکید دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]The مغزی از the متمایز است: او غیر جنسی است و فعالیت ها و تعاملات را ترجیح می دهد که بر هوش یا دستاوردهای عقلانی اش تاکید دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Mostly, Danielle felt her host was a narcissist, delighted by the sound of his own voice and the humor of his own jokes, and by the pipe he fiddled with and sucked upon between courses.
[ترجمه گوگل]اکثراً دانیل احساس میکرد که میزبانش یک خودشیفته است، از صدای صدای خودش و شوخیهای خودش، و از لولهای که بین دورهها با آن کمانچه میخورد و میمکید، خوشحال میشود
[ترجمه ترگمان]اغلب، دانیل احساس می کرد که میزبان خود خود شیفته و narcissist و از شنیدن صدای خودش و شوخی او خوشش می آید و با استفاده از پیپ بازی می کند و آن را بین درس های خود فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اغلب، دانیل احساس می کرد که میزبان خود خود شیفته و narcissist و از شنیدن صدای خودش و شوخی او خوشش می آید و با استفاده از پیپ بازی می کند و آن را بین درس های خود فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Our everyday picture of a narcissist is that of someone who is very self-involved — the conversation is always about them.
[ترجمه گوگل]تصویر روزمره ما از یک خودشیفته تصویر شخصی است که بسیار درگیر خود است - گفتگو همیشه در مورد آنهاست
[ترجمه ترگمان]تصویر روزانه ما از یک narcissist این است که کسی که کاملا درگیر است - مکالمه همیشه در مورد آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تصویر روزانه ما از یک narcissist این است که کسی که کاملا درگیر است - مکالمه همیشه در مورد آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I am a narcissist.
15. Your husband is a narcissist.