nanny

/ˈnæni//ˈnæni/

معنی: پرستار بچه
معانی دیگر: دایه، لله

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: nannies
• : تعریف: a children's nursemaid and supervisor.

جمله های نمونه

1. no matter what his nanny said, he would be stubborn . . .
هر چه می گفت لله لج می کرد . . .

2. Nanny put on a shawl and told the girls to do likewise .
[ترجمه گوگل]دایه شال به سر کرد و به دخترها گفت که همین کار را بکنند
[ترجمه ترگمان]پرستار بچه شال را پوشید و به دخترها گفت که این کار را بکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was taken on as a nanny to their two small children.
[ترجمه گوگل]او را به عنوان پرستار بچه دو فرزند کوچکشان گرفتند
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان پرستار بچه دو بچه کوچک انتخاب کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They have a male nanny for their kids.
[ترجمه گوگل]آنها برای بچه هایشان یک پرستار بچه دارند
[ترجمه ترگمان]اونا یه پرستار بچه برای بچه هاشون داشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We're living in a nanny state; the government watches over you for everything and nobody's responsible for their own actions any more.
[ترجمه گوگل]ما در یک ایالت پرستار بچه زندگی می کنیم دولت برای همه چیز مراقب شماست و هیچ کس دیگر مسئول اعمال خود نیست
[ترجمه ترگمان]ما در یک وضعیت پرستاری زندگی می کنیم؛ دولت برای همه چیز مراقب تو است و هیچ کس مسئول کاره ای خودش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The tussle to free the individual from the nanny state is still far from won.
[ترجمه گوگل]کشمکش برای رهایی فرد از وضعیت پرستاری هنوز با پیروزی فاصله زیادی دارد
[ترجمه ترگمان]تلاش برای آزاد کردن فرد از وضعیت پرستار بچه هنوز خیلی دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She found a job as a nanny with a wealthy Italian family.
[ترجمه گوگل]او شغلی به عنوان پرستار بچه در یک خانواده ثروتمند ایتالیایی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]اون یه شغل پیدا کرد که یه پرستار بچه ایتالیایی پول دار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When is Nanny coming to stay?
[ترجمه گوگل]دایه کی میاد که بمونه؟
[ترجمه ترگمان]کی پرستار بچه میاد اینجا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They have a nanny living in.
[ترجمه گوگل]آنها یک پرستار بچه دارند که در آن زندگی می کند
[ترجمه ترگمان] اونا یه پرستار بچه دارن که توش زندگی میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hiring a nanny has turned out to be the perfect solution.
[ترجمه گوگل]استخدام یک پرستار بچه بهترین راه حل است
[ترجمه ترگمان]استخدام پرستار به عنوان راه حل کامل شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His nanny had a cure for nits.
[ترجمه گوگل]دایه اش داروی نیش را داشت
[ترجمه ترگمان] nanny یه دارو برای لاشه حشرات پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nanny Ogg had already cleared a space on the table for the green ball.
[ترجمه گوگل]دایه اوگ قبلاً فضایی روی میز برای توپ سبز خالی کرده بود
[ترجمه ترگمان]Nanny Ogg قبلا فضایی را بر روی میز برای توپ سبز روشن کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The nanny could be attracted by the extra pay, and her employer could like having you share the child-care expenses.
[ترجمه گوگل]دایه می تواند با دستمزد اضافی جذب شود و کارفرمای او دوست دارد که شما در هزینه های مراقبت از کودک شریک شوید
[ترجمه ترگمان]پرستار را می توان با پرداخت پول بیشتر جذب کرد و کارفرما می تواند از شما بخواهد که مخارج مراقبت از کودک را به اشتراک بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Nanny Ogg expeditionary force corkscrewed up the spiral staircase.
[ترجمه گوگل]نیروی اعزامی دایه اگ پلکان مارپیچ را بالا برد
[ترجمه ترگمان]پرستار بچه Ogg expeditionary که از پله های مارپیچی بالا میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nanny hoisted her higher in her arms as the huntsman blew his horn and the hounds moved off.
[ترجمه گوگل]دایه او را در آغوشش بالاتر برد در حالی که شکارچی بوق می زد و سگ های شکاری حرکت می کردند
[ترجمه ترگمان]پس از آن که شکارچی شاخ خود را درآورد و سگ ها هم به راه افتادند، پرستار بچه خود را بالا کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرستار بچه (اسم)
nanny

انگلیسی به انگلیسی

• caretaker for a child; governess
a nanny is a woman who is paid by parents to look after their children.

پیشنهاد کاربران

Baby sitter
nanny
این واژه هم ریشه است با :
نَنه
از سویی هم ریشه با :
نی نی = نوزاد ، شیرخواره ، baby
نَنو = گهواره ی نی نی
نَنه = دایه یا لَله یا کَسی که نی نی را نگاه می دارد.
علوم دامی: بز ماده بالغ
لله
pedagog
مراقب بچه
پرستار بچه

بپرس