99 1577 100 1 nastily بطور بد یا نفرت انگیز - بطور ناپاک - بزشتی - بطور تهوع آور واژه nastily در جمله های نمونه 1. She took the money and eyed me nastily. [ترجمه ترگمان]او پول را گرفت و به طور منزجر کنندهای به من چشم دوخت [ترجمه گوگل]او پول گرفت و به من نگاه کرد [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. 'I hate you,' she said nastily. [ترجمه ترگمان]او با نفرت گفت: من از تو متنفرم [ترجمه گوگل]او گفت: 'من از شما متنفر هستم ' [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. This has produced a nastily vicious circle. [ترجمه ترگمان]این امر یک دایره وحشیانه و نفرتانگیز به وجود اورده است [ترجمه گوگل]این یک دایره بدبینانه ایجاد کرده است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. Indeed, half-hearted human-rights diplomacy can backfire nastily. [ترجمه ترگمان]در واقع، دیپلماسی مردمی نیمه خوشقلب میتواند به طور غیر قانونی نتیجه معکوس دهد [ترجمه گوگل]در واقع، دیپلماسی ناسالم حقوق بشر می تواند به تدریج عقب مانده باشد [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید ... معنی کلمه nastily به انگلیسی nastily• in a nasty way, spitefully, viciously, maliciously, meanly; awfully; repulsively; extremely, terribly nastily را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها مهدی شایسته > swimming costume میثم نبی پور > at capacity بهترین.برگذیده ترین > فابین جواد همتی > گگ S.z > crewmate بیتا > شبه جزیره Figure > base metal میثم نبی پور > trustworthiness نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته FigureFarhoodامین آریاپارسا میریوسفیمحمد حاتمی نژادヴァヒドDark Light حمیدرضا دادگر_فریمان فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته نام کره ای بگسست نگون اقبال طبل غازی صحنه نبرد یک غازی غلتید عجل الله تعالی فرجه