mystery

/ˈmɪstəri//ˈmɪstəri/

معنی: هنر، سر، شبیه، صنعت، حرفه، خفا، پیشه، رمز، معما، لغز، راز
معانی دیگر: (داستان یا نمایش) معماآمیز، مبهم و پیچیده، (جمع - به ویژه در عهد باستان) مراسم سری مذهبی (که فقط خواص حق شرکت در آنرا داشتند)، فرقه ی سری، رجوع شود به: mystery play، (کلیسای کاتولیک) مراسم عشای ربانی، (هنگام نیایش با تسبیح) هر یک از پانزده رویداد زندگانی عیسی و مریم که روی آن تعمق می کنند، (قدیمی)

جمله های نمونه

1. a mystery story
داستان پر معما

2. the mystery of life
راز حیات

3. a curtain of mystery
پرده ای از اسرار

4. it remained a mystery for many a year
سال ها به صورت یک معما باقی ماند.

5. to unravel the mystery of the atom
از راز اتم پرده برداشتن

6. her disappearance is a mystery to me
ناپدید شدن او برایم اسرارآمیز است.

7. the solution of a mystery
حل یک معما

8. her death is still a mystery
مرگ او هنوز به صورت راز باقی مانده است.

9. she wished to pierce the mystery that was taking place in the bank
او آرزو می کرد به کارهای اسرارآمیزی که در بانک انجام می شد پی ببرد.

10. he tore away the veil of mystery that surrounded that robbery
او از اسراری که آن سرقت را احاطه کرده بود پرده برداری کرد.

11. The woods have an aura of mystery.
[ترجمه امیررضا] جنگل رمز و راز های زیادی دارد
|
[ترجمه محمد] جنگل پر از رمز و راز است
|
[ترجمه گوگل]جنگل هاله ای از رمز و راز دارد
[ترجمه ترگمان]جنگل پر از رمز و رازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nobody has ever solved the mystery.
[ترجمه گوگل]هیچ کس تا به حال این راز را حل نکرده است
[ترجمه ترگمان]هیچ کس تا به حال این معما را حل نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The play is a murder mystery.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه یک راز قتل است
[ترجمه ترگمان]نمایش یک معمای جنایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a mystery to me why they didn't choose him.
[ترجمه گوگل]برای من یک معماست که چرا او را انتخاب نکردند
[ترجمه ترگمان]برای من یک رازه که چرا او را انتخاب نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The source of the gunshots still remains a mystery.
[ترجمه گوگل]منبع تیراندازی هنوز یک راز باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]منبع صدای شلیک هنوز یک راز باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Who had taken the book? It was a mystery.
[ترجمه گوگل]چه کسی کتاب را گرفته بود؟ این یک راز بود
[ترجمه ترگمان]چه کسی کتاب را برداشته بود؟ این یک معما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The mystery has not yet been completely solved.
[ترجمه گوگل]این معما هنوز به طور کامل حل نشده است
[ترجمه ترگمان]هنوز موضوع معما حل نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It's a complete mystery to me why they chose him.
[ترجمه گوگل]این که چرا او را انتخاب کردند برای من کاملاً یک معماست
[ترجمه ترگمان]برای من یک راز کامل است که چرا او را انتخاب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The creation of life remains a mystery.
[ترجمه گوگل]خلقت زندگی یک راز باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]آفرینش حیات یک راز باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. They never cleared up the mystery of the missing money.
[ترجمه FSR] آنها هیچگاه راز گم شدن پول را حل نکردند .
|
[ترجمه گوگل]آنها هرگز رمز و راز پول گم شده را روشن نکردند
[ترجمه ترگمان] اونا هیچوقت راز پول گم شده رو حل نمی کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هنر (اسم)
accomplishment, art, craft, forte, artifice, mystery, master stroke

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

شبیه (اسم)
likeness, mystery, portrait

صنعت (اسم)
art, craft, mystery, industry

حرفه (اسم)
mystery, profession, pursuit, avocation, business, vocation, occupation, trade, metier, carrier

خفا (اسم)
mystery, secrecy

پیشه (اسم)
function, craft, mystery, profession, pursuit, vocation, occupation, trade, calling

رمز (اسم)
secret, mystery, token, sign, trick, crypt, code, riddle, cipher, symbol, enigma, cryptogram

معما (اسم)
mystery, puzzle, riddle, conundrum, enigma, crux, logogram, logogriph

لغز (اسم)
mystery, puzzle, riddle, enigma, crux, wisecrack

راز (اسم)
secret, mystery, paint, hedgehog, secrecy

تخصصی

[سینما] فیلم پلیسی

انگلیسی به انگلیسی

• that which cannot be understood, something that is unknown; inexplicable (often religious) matter, epiphany; quality of being elusive or secretive; mystery novel, piece of fiction about a puzzling event or an unsolved crime
a mystery is something that is not understood or known about.
if you talk about the mystery of someone or something, you are talking about how difficult they are to understand or to know about.
a mystery person or thing is one whose identity or nature is not known.

پیشنهاد کاربران

داستان رازآلود، معمایی. رمز، راز، سر، معما، صنعت، هنر، فن، کسب، شغل، حرفه، پیشه، قانون فقه: تجارت
راز، معما، اسرار آمیز
مثال: The disappearance of the treasure remains a mystery.
ناپدید شدن گنج همچنان رازی است.
mystery ( n ) ( mɪstəri ) =sth that is difficult to understand or to explain, e. g. It's one of the great unsolved mysteries of this century. mysterious ( adj ) , mysteriously ( adv )
mystery
puzzle, conundrum, enigma, problem, question, riddle, secret, teaser
داستان رازآلود، معمایی
رمز، راز، سر، معما، صنعت، هنر، فن، کسب، شغل، حرفه، پیشه، قانون فقه: تجارت
فیلم های معمایی 🥺🌈
mystery: راز ، رمز
رمز و راز ، شگفتی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : mystery / mysteriousness
✅️ صفت ( adjective ) : mysterious
✅️ قید ( adverb ) : mysteriously
راز - مرموز هم میشه
دوستان معنی صفت این کلمه را با mysterious اشتباه نگیرید. . .
mystery ADJ : معمایی
mysterious ADJ : راز آلود ، مرموز
طبق عقیده من
رمزوراز
ابهامات
چیزهای مبهم
صوری
mysteries : عجایب
اسرار آمیز
unknown
Yesterday is a history tomorrow is a mystery and today is a gift that why as it named present
معنی:دیروز گذشتست و فردا رمز و راز و امروز کادو است به این دلیل است که نام ان را هدیه گذاشتند
mystery ( noun ) = راز، رمز، معما، سِر، اسرار، رازآلود، معمایی، اسرارآمیز
Definition = چیزی عجیب یا ناشناخته که هنوز توضیح یا درک نشده است/یک کتاب ، فیلم یا نمایش ، به ویژه در مورد یک جنایت یا قتل ، با یک پایان غافلگیرانه که تمام وقایع عجیب و غریب رخ داده را توضیح می دهد/
...
[مشاهده متن کامل]

a mystery movie= یک فیلم معمایی
solved/unsolved mystery = معمای حل شده/حل نشده
to solve a mystery = معما حل کردن
wrapped in mystery = پیچیده از رمز و راز
a mystery writer = یک نویسنده اسرار آمیز
a murder mystery = یک اسرار جنایی
example:
1 - I enjoy murder mysteries.
من از اسرار فیلم های جنایی لذت می برم.
2 - The book tries to explain some of the mysteries of life.
این کتاب سعی دارد برخی از اسرار زندگی را توضیح دهد.
3 - The mystery was solved when the police discovered the murder weapon.
وقتی پلیس آلت قتاله را کشف کرد این معما حل شد.
4 - How the massive stones were brought here from hundreds of miles away is/remains a mystery.
اینکه چگونه سنگهای عظیم را از صدها مایل دورتر به اینجا آورده اند ، یک معما باقی مانده است.
5 - The details of the scandal remain cloaked/shrouded/wrapped in mystery.
جزئیات رسوایی همچنان در لفافه/ پوشیده / پیچیده در رمز و راز است.
6 - It's a complete mystery ( to me ) that/why ( = I do not understand why ) she married him at all!
این یک معمای کامل است ( برای من ) که / چرا ( = نمی دانم چرا ) اصلاً با او ازدواج کرد!
7 - Despite years of study, sleepwalking remains a mystery.
با وجود سالها مطالعه ، راه رفتن در خواب به عنوان یک معما مانده است.
8 - the man's disappearance was a mystery
ناپدید شدن آن مرد یک معما بود.

رشته
Something mysterious and unknown

عجیب_مرموز
معما، نامعلوم =Mystery
کاراگاهى، دنبال چیزى رفتن،
آخر هر فیلم کاراگاهى به یک رازى میرسن که ( mysstery )
به معنى کاراگاهى هست
That which cannot be understood
رمز . راز . چیز رمزآلود . کتاب رمز آلود
A thing that you cannot understand or explain
راز ، معما💡📙
خرید شما
مشکوک
نامعلوم، نامشخص، نهان
راز، رمز، معما
راز، معما
a thing that you cannot understand or explain
مرموز
The woman in the next apartment is a real mystery . she never speaks to anyone
خانم آپارتمان کناری واقعا مرموز است . او هرگز با کسی صحبت نمی کند
sth ( something ) that is difficult to understand or explain
e. g. ( for example ) : it's one of the great unsolved mysteries in this century
این یکی از ابهامات یا معماهای حل نشده ی این قرن بود .
معنی کلمه به فارسی : ابهام - معما ( آمیز )
سربسته. . . گنگ
معما
Some mystery men
چنتا ادمای عجیب و غریب
راز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس