myalgia

/maɪˈældʒiːə//maɪˈældʒɪə/

معنی: درد ماهیچه، درد عضله
معانی دیگر: (پزشکی) درد عضله (یا عضلات)، ماهیچه درد

جمله های نمونه

1. Except for myalgia, which quickly resolved with appropriate thyroid replacement, she was entirely asymptomatic.
[ترجمه گوگل]به جز درد عضلانی که با جایگزینی مناسب تیروئید به سرعت برطرف شد، او کاملاً بدون علامت بود
[ترجمه ترگمان]به جز درد ماهیچه که به سرعت تصمیم گرفته بود جایگزین تیروئید شود، او کاملا از خود نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Influenza is characterized by fever, myalgia, headache, pharyngitis, cough and prostration.
[ترجمه گوگل]آنفولانزا با تب، میالژی، سردرد، فارنژیت، سرفه و سجده مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری Influenza تب، سردرد، سردرد، سرفه، سرفه و سستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. To investigate whether supplementation might alleviate myalgia, the researchers conducted a pilot study in 44 patients who were randomized to coenzyme Q10 or placebo for 12 weeks.
[ترجمه گوگل]برای بررسی اینکه آیا مکمل ممکن است درد عضلانی را کاهش دهد، محققان یک مطالعه مقدماتی را روی 44 بیمار انجام دادند که به‌مدت 12 هفته به طور تصادفی به کوآنزیم Q10 یا دارونما تقسیم شدند
[ترجمه ترگمان]محققان برای بررسی اینکه آیا مکمل ها ممکن است myalgia را کاهش دهند، محققان یک مطالعه آزمایشی در ۴۴ بیمار انجام دادند که برای ۱۲ هفته از coenzyme Q۱۰ یا دارونما استفاده کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Is the Dose-related Reduction in Succinylcholine -induced Myalgia due to Cointervention?
[ترجمه گوگل]آیا کاهش وابسته به دوز در میالژی ناشی از سوکسینیل کولین به دلیل مداخله متقابل است؟
[ترجمه ترگمان]آیا کاهش وابسته به دوز در myalgia ناشی از Succinylcholine ناشی از Cointervention است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The main adverse effects included leukopenia, alopecia and myalgia.
[ترجمه گوگل]عوارض جانبی اصلی شامل لکوپنی، آلوپسی و میالژی بود
[ترجمه ترگمان]عوارض جانبی اصلی شامل leukopenia، alopecia و myalgia بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Objective To compare the incidence of postoperative myalgia (POM) in subjects receiving pretreatment with rocuronium or lidocaine to find a good way to prevent POM.
[ترجمه گوگل]هدف: مقایسه بروز میالژی بعد از عمل (POM) در افراد دریافت کننده پیش درمانی با روکورونیوم یا لیدوکائین برای یافتن راه مناسبی برای پیشگیری از POM
[ترجمه ترگمان]هدف برای مقایسه شیوع of myalgia (POM)در موضوعات قبل از درمان با rocuronium یا lidocaine برای یافتن راه خوبی برای جلوگیری از این امر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Although myalgia and pyrexia were more common in treatment groups, dropout rates related to treatment were similar to those in the placebo group.
[ترجمه گوگل]اگرچه میالژی و پیرکسی در گروه‌های درمان شایع‌تر بود، نرخ ترک تحصیل مربوط به درمان مشابه با گروه دارونما بود
[ترجمه ترگمان]بااینکه myalgia و pyrexia در گروهه ای درمان شایع تر بودند، نرخ ترک تحصیل در رابطه با درمان مشابه کسانی بود که در گروه دارونما قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Infected people initially develop fever, headaches, myalgia (muscle pain), sore throat and a dry cough.
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا در ابتدا دچار تب، سردرد، میالژی (درد عضلانی)، گلودرد و سرفه خشک می شوند
[ترجمه ترگمان]افراد مبتلا به بیماری در ابتدا تب، سردرد، myalgia (درد عضلانی)، گلو درد و یک سرفه خشک را ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The main symptoms are fever, chills, headache, malaise and muscle pain (myalgia).
[ترجمه گوگل]علائم اصلی تب، لرز، سردرد، کسالت و درد عضلانی (میالژی) است
[ترجمه ترگمان]علایم اصلی تب، لرز، سردرد، ضعف و درد عضلانی (myalgia)هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Suxamethonium-induced fasciculations(SIF)may result in postoperative myalgia .
[ترجمه گوگل]فاسیکلاسیون های ناشی از سوکسامتونیوم (SIF) ممکن است منجر به میالژی بعد از عمل شود
[ترجمه ترگمان]suxamethonium induced - (sif)ممکن است منجر به postoperative myalgia شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Other common symptoms included fatigue, cough, mild sputum production, chills, headache, general malaise and myalgia.
[ترجمه گوگل]سایر علائم شایع شامل خستگی، سرفه، تولید خلط خفیف، لرز، سردرد، ضعف عمومی و میالژی بود
[ترجمه ترگمان]علایم متداول دیگر عبارتند از خستگی، سرفه، خلط خفیف، سردی، سردرد، خستگی عمومی و myalgia
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The clinical symptoms of infected patients include high fever, myalgia, weakness, conjunctival suffusion, lymphadenopathy and calf muscle tenderness.
[ترجمه گوگل]علائم بالینی بیماران مبتلا شامل تب بالا، میالژی، ضعف، لخته شدن ملتحمه، لنفادنوپاتی و حساسیت عضلات ساق پا می باشد
[ترجمه ترگمان]علایم بالینی بیماران مبتلا عبارتند از تب بالا، myalgia، ضعف، conjunctival suffusion، lymphadenopathy و tenderness ماهیچه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There were significant difference between normal and increased CK group in the force of muscle, myalgia, potassium, U wave and duration of diseases.
[ترجمه گوگل]بین گروه CK نرمال و افزایش یافته از نظر نیروی عضلانی، میالژی، پتاسیم، موج U و طول مدت بیماری تفاوت معنی داری وجود داشت
[ترجمه ترگمان]تفاوت معنی داری بین گروه CK ۱ در نیروی عضلانی، myalgia، پتاسیم، موج U و طول مدت بیماری ها وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The main side effects were suppression of myelopoiesis, gastrointestinal disturbance, alopecia, myalgia and arthralgia.
[ترجمه گوگل]عوارض جانبی اصلی سرکوب میلوپوئز، اختلالات گوارشی، آلوپسی، میالژی و آرترالژی بود
[ترجمه ترگمان]عوارض جانبی اصلی سرکوب of، اختلالات گوارشی، alopecia، myalgia و arthralgia بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درد ماهیچه (اسم)
myalgia

درد عضله (اسم)
myalgia

انگلیسی به انگلیسی

• muscle pain, inflammation of the muscles (pathology)

پیشنهاد کاربران

بپرس