mutinous

/ˈmjuːtənəs//ˈmjuːtɪnəs/

معنی: یاغی، فتنه انگیز
معانی دیگر: اهل شورش و تمرد، وابسته به تمرد، شورش آمیز و تمرد آمیز

جمله های نمونه

1. two of the mutinous sailors were executed
دو تا از ملوانان شورشی را اعدام کردند.

2. His own army, stung by defeats, is mutinous.
[ترجمه گوگل]ارتش خود او که از شکست ها ضربه خورده است، شورش می کند
[ترجمه ترگمان]ارتش خودش، که از شکست stung، یک شورش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The mutinous sailors took control of the ship.
[ترجمه گوگل]ملوانان شورشی کنترل کشتی را به دست گرفتند
[ترجمه ترگمان]ملوانان یاغی کنترل کشتی را به دست گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a mutinous look in Rosie's eyes.
[ترجمه گوگل]در چشمان رزی نگاهی شورش آمیز بود
[ترجمه ترگمان]در چشمان رزی نا امیدی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was beginning to feel mutinous.
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس شورش کرده بود
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت آشوب به پا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If a man was workshy and mutinous I would put him in a cell to cool his heels for a while.
[ترجمه گوگل]اگر مردی اهل کار و شورش بود او را در سلول می گذاشتم تا پاشنه پاهایش را مدتی خنک کند
[ترجمه ترگمان]اگر مردی workshy و سرکش بود، او را در سلولی می گذاشتم تا مدتی پاشنه هایش را خنک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My own mutinous spirit has caused me unceasing grief.
[ترجمه گوگل]روحیه طغیان گر خودم باعث اندوه بی وقفه ام شده است
[ترجمه ترگمان]روح سرکش و سرکش خودم باعث ناراحتی من شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When mutinous sailors were put in irons in the olden days, nobody was allowed to unshackle them.
[ترجمه گوگل]زمانی که در قدیم ملوانان شورشی را داخل آهن می‌گذاشتند، هیچ کس اجازه نداشت بند آنها را باز کند
[ترجمه ترگمان]وقتی که دو ملوان یاغی در روزگار قدیم آهن به زنجیر بسته بودند، هیچ کس اجازه نمی داد که آن ها را از هم جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was sentenced to death for his mutinous behavior.
[ترجمه گوگل]او به دلیل رفتارهای فتنه انگیزش به اعدام محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رفتار mutinous به اعدام محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The mutinous sailors were marooned on an island.
[ترجمه گوگل]ملوانان یاغی در یک جزیره حبس شدند
[ترجمه ترگمان]آن دو ملوان یاغی در جزیره گیر افتاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The men became mutinous and insubordinate.
[ترجمه گوگل]مردان شورشی و سرکش شدند
[ترجمه ترگمان]مردم شورش کردند و نافرمانی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He gave Dixon a mutinous glare.
[ترجمه گوگل]او به دیکسون خیره شد
[ترجمه ترگمان]به آقای دیک سن چشمک تندی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let's rescue the loot from that mutinous crew!
[ترجمه گوگل]بیایید غارت را از دست آن خدمه شورشی نجات دهیم!
[ترجمه ترگمان]بیاین غنایم جنگی رو از اون گروه یاغی نجات بدیم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Then rate mutinous troops, Jinggangshan, launched agrarian revolution, the creation of a rural revolutionary base.
[ترجمه گوگل]سپس سربازان شورشی، جینگگانشان، انقلاب ارضی را به راه انداختند و پایگاه انقلابی روستایی را ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان]سپس نرخ سربازان mutinous، Jinggangshan، انقلاب ارضی، ایجاد یک پایگاه انقلابی روستایی را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Animal Farm . George Orwell . Mutinous farm animals run off their oppressor to establish a livestock utopia.
[ترجمه گوگل]مزرعه ی حیوانات جورج اورول حیوانات مزرعه شورشی از ستمگر خود فرار می کنند تا یک آرمانشهر دامی ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]مزرعه حیوانات جورج اورول حیوانات مزرعه داران از oppressor برای ایجاد یک مدینه فاضله دامی استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یاغی (صفت)
unruly, turbulent, contumacious, lawless, mutinous, froward, malcontent

فتنه انگیز (صفت)
seditious, mutinous

انگلیسی به انگلیسی

• rebellious, disobedient, given to mutiny
a person who is mutinous is likely to disobey or rebel against the people in authority; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Refusing to obey authority ⚔️
🔍 مترادف: Rebellious
✅ مثال: The mutinous crew took control of the ship and demanded better conditions
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : mutiny
اسم ( noun ) : mutiny / mutineer
صفت ( adjective ) : mutinous
قید ( adverb ) : mutinously
سرپیچی. سرکش

بپرس