mutilate

/ˈmjuːtəˌlet//ˈmjuːtɪleɪt/

معنی: ناقص، قلب و تحریف شده، تحریف شدن، اخته کردن، فلج کردن، معیوب کردن، تحریف کردن، ناقص کردن، بی اندام کردن
معانی دیگر: (اندام انسان یا جانور را) بریدن و ناقص کردن، قطع عضو کردن، (با برداشتن اجزا یا تغییر دادن آنها) معیوب کردن، ضایع کردن، فلج

جمله های نمونه

1. to mutilate a book by censorship
با سانسور کردن کتابی را ناقص کردن

2. More than 30 horses have been mutilated in the last nine months.
[ترجمه گوگل]بیش از 30 اسب در 9 ماه گذشته مثله شده اند
[ترجمه ترگمان]بیش از ۳۰ اسب در نه ماه گذشته تکه تکه شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The prisoners had been tortured and mutilated.
[ترجمه Negar Sharifi] زندانیان را شکنجه و قطع عضو کرده بودند.
|
[ترجمه گوگل]زندانیان شکنجه و مثله شده بودند
[ترجمه ترگمان]زندانیان را شکنجه داده و قطعه قطعه شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her body had been mutilated beyond recognition.
[ترجمه گوگل]بدن او غیرقابل تشخیص مثله شده بود
[ترجمه ترگمان]بدنش از تشخیص محو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her arm was mutilated in the accident.
[ترجمه گوگل]در این تصادف دست او مثله شد
[ترجمه ترگمان]دستش در تصادف فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They have mutilated a beautiful film by making these changes.
[ترجمه گوگل]آنها با ایجاد این تغییرات فیلم زیبایی را مثله کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها فیلم زیبایی را با ایجاد این تغییرات قطع کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Brecht's verdict was that his screenplay had been mutilated.
[ترجمه گوگل]حکم برشت این بود که فیلمنامه او مثله شده بود
[ترجمه ترگمان]حکم Brecht این بود که screenplay از کار افتاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The bodies were mutilated beyond recognition.
[ترجمه گوگل]اجساد غیرقابل تشخیص مثله شده بودند
[ترجمه ترگمان]این اجساد فراتر از بازشناسی قطع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sculpture was badly mutilated in the late eighteenth century.
[ترجمه گوگل]این مجسمه در اواخر قرن هجدهم به شدت مثله شد
[ترجمه ترگمان]مجسمه سازی در اواخر قرن هجدهم به طرز بدی ناقص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pilot was mutilated in the plane crash and now has only one leg.
[ترجمه گوگل]خلبان در سقوط هواپیما مثله شد و اکنون تنها یک پا دارد
[ترجمه ترگمان]خلبان در سانحه هواپیما مثله شده بود و حالا فقط یک پا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A lot of the bodies had been badly mutilated.
[ترجمه گوگل]بسیاری از اجساد به شدت مثله شده بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جسدها به طرز بدی ناقص شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Intruders slashed and mutilated several paintings.
[ترجمه گوگل]مزاحمان چندین نقاشی را بریده و مثله کردند
[ترجمه ترگمان]Intruders چندین نقاشی را زخمی و تکه تکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He tor-tured and mutilated six young men.
[ترجمه گوگل]او شش مرد جوان را شکنجه و مثله کرد
[ترجمه ترگمان]اون روی شش تا مرد جوان فلج شده و فلج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The mutilated bodies of seven men have been found beside a railway line.
[ترجمه گوگل]جسد مثله شده هفت مرد در کنار یک خط راه آهن پیدا شده است
[ترجمه ترگمان]اجساد مقتول هفت نفر را در کنار خط آهن پیدا کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You've mutilated the story by making such big changes.
[ترجمه گوگل]شما با ایجاد چنین تغییرات بزرگی داستان را مثله کردید
[ترجمه ترگمان]شما داستان را با ایجاد چنین تغییرات بزرگی قطع کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

قلب و تحریف شده (صفت)
mutilate

تحریف شدن (فعل)
mutilate

اخته کردن (فعل)
neuter, castrate, caponize, emasculate, geld, mutilate

فلج کردن (فعل)
paralyze, cripple, freeze, mutilate, palsy, paralyse

معیوب کردن (فعل)
damage, mar, mutilate, impair

تحریف کردن (فعل)
garble, skew, slant, distort, mutilate, falsify

ناقص کردن (فعل)
truncate, mar, mutilate

بی اندام کردن (فعل)
mar, mutilate

انگلیسی به انگلیسی

• amputate a limb; cause a deformity, deface; pervert, distort; destroy
if someone is mutilated, their body is damaged very severely.
if you mutilate something, you deliberately damage it and spoil it.
see also mutilated.

پیشنهاد کاربران

مثله کردن
مخروبه
mutilated
E. g. Self - hatred apparently drove her to mutilate her own face
تنفر از خویش ظاهراً دختره/زنه رو به جایی کشوند تا صورت خودش رو درب و داغون/آش و لاش/ناقص و معیوب کنه
shatter
batter
درب و داغون کردن
آش و لاش کردن

بپرس