mustiness


معنی: عقب افتادگی، بازماندگی، عقب ماندگی
معانی دیگر: بوی کهنگی، بوی نا، بوی رطوبت، پوسیدگی یا کپک زدگی

جمله های نمونه

1. They exude the stale mustiness of library bookshelves without the passion of the great literature those libraries contain.
[ترجمه گوگل]آنها بیهودگی قفسه‌های کتاب‌های کتابخانه‌ها را بدون شور و شوق ادبیات بزرگی که در آن کتابخانه‌ها در بر دارند، تراوش می‌کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها the مانده از قفسه های کتابخانه را بدون شور و اشتیاق ادبیات عالی که این کتابخانه ها در اختیار دارند، از خود نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I also dislike ferment, mustiness and all other defective flavours.
[ترجمه گوگل]من همچنین از تخمیر، کپک و همه طعم‌های معیوب دیگر خوشم نمی‌آید
[ترجمه ترگمان]همچنین از ferment و mustiness و سایر flavours defective بدم می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It smelled of wood and a sort of quite pleasant mustiness.
[ترجمه گوگل]بوی چوب می داد و یک جور بوی خوشبویی
[ترجمه ترگمان]بوی چوب و بوی خوش عطر می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was dark, heavily curtained in black velveteen, with a mustiness in the air.
[ترجمه گوگل]هوا تاریک بود، پرده‌های مخملی مشکی، با کدری در هوا
[ترجمه ترگمان]پرده سیاه و ضخیمی از مخمل سیاه در هوا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The spirit of literature which then saturated his being had nothing of the mustiness of library morocco about it, but was fragrant with the scent of unknown exotics from over the seas.
[ترجمه گوگل]روح ادبیاتی که در آن زمان وجودش را اشباع کرده بود، چیزی از کثیف بودن مراکش کتابخانه ای نداشت، اما معطر بود با رایحه عجیب و غریب ناشناخته از بالای دریاها
[ترجمه ترگمان]روح ادبیات که در آن هنگام در آن آن را از تن به در کرده بود، چیزی از آن mustiness نبود که در آن به تن داشت، بلکه در عطری که از فراز دریاهای ناشناخته بود، خوشبو و معطر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Every year about 2% of foodstuff cannot be fed or eaten because of mustiness in the world.
[ترجمه گوگل]هر ساله حدود 2 درصد از مواد غذایی به دلیل کپک زدن در جهان قابل تغذیه یا خوردن نیستند
[ترجمه ترگمان]هر ساله حدود ۲ % از مواد غذایی به خاطر of در جهان خورده یا خورده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقب افتادگی (اسم)
backwardness, mustiness

بازماندگی (اسم)
backwardness, mustiness, hindrance

عقب ماندگی (اسم)
lag, mustiness

انگلیسی به انگلیسی

• rot, mold, malodor; oldness, antiquity

پیشنهاد کاربران

بپرس