muslin

/ˈməzlən//ˈmʌzlɪn/

معنی: چیت موصلی
معانی دیگر: پارچه ی کتانی محکم (که برای ملافه و روکش متکا به کار می رود و اصل آن از شهر موصل در عراق بوده)، یکجور پارچه پشت نما که از ان جامه های زنانه و پرده درست میکنند

جمله های نمونه

1. A 19th-century painting of a girl in a muslin dress hung on the wall.
[ترجمه گوگل]نقاشی قرن نوزدهمی از دختری با لباس خراطین به دیوار آویزان شده بود
[ترجمه ترگمان]یک نقاشی قرن ۱۹ از یک دختر در لباس حریر بر روی دیوار آویخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The soured milk is strained through muslin to leave a soft ball of cheese ready to be shaped.
[ترجمه گوگل]شیر ترش شده را از طریق موسلین صاف می کنند تا یک توپ نرم پنیر آماده شکل دهی شود
[ترجمه ترگمان]شیر ترش از زیر موسلین کشیده می شود تا یک گلوله نرم پنیر را که آماده باشد ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Cover the containers with the muslin making certain that there are no small crevices through which the beetles could escape.
[ترجمه گوگل]ظروف را با موسلین بپوشانید تا مطمئن شوید که شکاف کوچکی وجود ندارد که سوسک ها از آن خارج شوند
[ترجمه ترگمان]the را با موسلین بگیرید و اطمینان حاصل کنید که سوسک ها از آن عبور می کنند که سوسک ها می توانند از آن فرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Each day she pulled muslin tarpaulins from sculptures and sprayed them with water to keep them wet and workable.
[ترجمه گوگل]او هر روز پارچه‌های برزنتی را از مجسمه‌ها بیرون می‌کشید و روی آن‌ها آب می‌پاشید تا خیس و قابل اجرا بماند
[ترجمه ترگمان]هر روز او حریر گل دار را از مجسمه ها بیرون کشید و آن ها را با آب اسپری کرد تا آن ها را خیس و کار ساز نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Conchis plucked the muslin away from one of the plates with the quick aplomb of a conjurer.
[ترجمه گوگل]کونچیس با صدای سریع یک جادوگر، موسلین را از یکی از بشقاب ها جدا کرد
[ترجمه ترگمان]او با اطمینان و اطمینان یک جادوگر آن را از یکی از بشقاب ها بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The muslin gown was ornamented with knitted work crossing the shoulder.
[ترجمه گوگل]لباس مجلسی با بافتنی تزیین شده بود که از روی شانه عبور می کرد
[ترجمه ترگمان]پیراهن چیت بر روی شانه گلدوزی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She wore a white muslin dress because, with her long black hair, white was thought so striking on her.
[ترجمه گوگل]او یک لباس موسلین سفید پوشیده بود، زیرا با موهای بلند مشکی‌اش، سفید به نظر او بسیار چشمگیر بود
[ترجمه ترگمان]پیراهن حریر سفیدی به تن داشت، چون با موهای بلند و سیاهش، که به نظر او سفید می آمد، به او خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How ridiculous, even for a fantasy, white muslin curtains!
[ترجمه گوگل]چه مسخره است، حتی برای یک فانتزی، پرده های موسلین سفید!
[ترجمه ترگمان]چه مضحک، حتی برای یک پرده حریر سفید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He scrubbed the floor, put white muslin curtains at the windows.
[ترجمه گوگل]او زمین را تمیز کرد، پرده های موسلین سفید را روی پنجره ها گذاشت
[ترجمه ترگمان]کف اتاق را تمیز کرد پرده حریر سفید را کنار پنجره گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We sit on plump couches covered in white muslin, a bleached wooden coffee table between us.
[ترجمه گوگل]روی کاناپه های چاق و چاق پوشیده شده با موسلین سفید می نشینیم، یک میز قهوه سفید چوبی بین ما
[ترجمه ترگمان]روی کاناپه های پوشیده از حریر سفید نشسته بودیم و یک میز قهوه ای سفید بین ما قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Strain the liquid through a colander covered with muslin, and retain the liquid.
[ترجمه گوگل]مایع را از یک آبکش که با موسلین پوشانده شده است صاف کنید و مایع را نگه دارید
[ترجمه ترگمان]سپس مایع را از طریق صافی که از چیت پوشیده شده بود، پنهان کرد و مایع را از آن بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Muslin fell between arches which overlooked a garden of palms and fountains and citrus trees.
[ترجمه گوگل]موسلین بین طاق هایی افتاد که مشرف به باغی از نخل ها و فواره ها و درختان مرکبات بود
[ترجمه ترگمان]Muslin بین arches که به باغ نخل و فواره و درختان مرکبات توجه داشتند افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Pass through a muslin cloth and finish with the butter.
[ترجمه گوگل]از یک پارچه خراطین رد کنید و با کره تمام کنید
[ترجمه ترگمان]از میان یک پارچه ابریشمی رد شد و کره را تمام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Groves wedged a muslin snake bag behind his belt.
[ترجمه گوگل]گرووز یک کیسه مار موسلین را پشت کمربندش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]خانم \"گروز\" یه کیسه پر از muslin رو پشت کمربندش جا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چیت موصلی (اسم)
muslin

تخصصی

[نساجی] موصلین ( نوعی پارچه ارزان قیمت پنبه ای ) - چیت موصلی

انگلیسی به انگلیسی

• strong cotton cloth that is used for sheets and various other purposes
muslin is a very thin cotton material.

پیشنهاد کاربران

موصلی یا موسلین، پارچه ای از جنس پنبه با بافت ساده است.
پرده سبز سینما

بپرس