muscles

جمله های نمونه

1. muscles of iron
عضلات آهنین

2. muscles that are not used will atrophy
عضلاتی که به کار گرفته نمی شوند کوچک و ضعیف می شوند.

3. muscles which adduct the fingers
عضلاتی که انگشت ها را به هم نزدیک می کنند

4. bulging muscles
عضلات قلمبه سلمبه (پر از برجستگی)

5. firm muscles
عضلات محکم

6. flabby muscles
عضلات سست

7. flaccid muscles
عضلات سست و نرم

8. my muscles are stiff
عضلاتم کوفته شده اند.

9. sore muscles
عضلاتی که درد می کنند

10. strong muscles
عضلات نیرومند

11. the muscles below the knee
عضلات زیر زانو

12. voluntary muscles
عضلات ارادی

13. exercise toned his muscles
ورزش عضلات او را نیرومند کرد.

14. he developed his muscles by exercise
او با ورزش عضلات خود را پرورش داد.

15. lacerations that involve muscles
زخم هایی که مربوط به عضلات می شود

16. massage the painful muscles gently and put a hot towel on them
عضلات دردناک را به آرامی مالش بدهید و حوله ی داغی روی آنها بگذارید.

17. swimming makes the muscles (of the body) strong and hard
شنا عضلات بدن را قوی و محکم می نماید.

18. the play of muscles
کار عضلات

19. to tense one's muscles
عضلات خود را منقبض کردن

20. a disuse of the muscles will cause their atrophy
به کار نبردن عضلات موجب خشک شدن آنها می شود.

21. he kneaded my shoulder muscles to relieve the pain
او عضلات شانه ی مرا مالید تا درد آن را آرام کند.

22. men who have big muscles and little minds
مردانی که عضلات قوی و افکار نارسا دارند

23. swimming makes the body's muscles strong and hard
شنا گری عضلات بدن را قوی و محکم می نماید.

24. a distortion of the facial muscles
واپیچش عضلات صورت

25. once again germany flexed its military muscles
یک بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.

26. this part of the brain coordinates the muscles of the mouth
این ناحیه ی مغز عضلات دهان را هماهنگ می کند.

27. to flex and then to relax the muscles of the arm
عضلات بازوی خود را سفت و سپس شل کردن

28. don't become overconfident about the might of your muscles . . .
مشو غره به زور و بازوی خویش . . .

29. this bone serves as an attachment for the muscles of the wing
این استخوان عضلات بال را به هم مرتبط می کند.

30. as he was diving into the water, he flexed his muscles
وقتی می خواست در آب شیرجه برود عضلاتش را منقبض کرد.

تخصصی

[فوتبال] عضلات

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) men who are hired to intimidate or menace or harm people

پیشنهاد کاربران

اصطلاح ( slang ) برای اسلحه
ماهیچه.
عضلات
ماهیچه _عضله
ماهیچه
عضلات
Muscles
👈🏻عضله
ماهیچه
عضلات
عضله ها
جمع ماهیچه
عضله
👈جمع: muscles:عضلات 💪
عضله

One of cotractive of body
ماهیچه ها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس