muscled


ماهیچه دار، عضلانی

جمله های نمونه

1. i muscled my way into the crowded bus
با فشار توی اتوبوس شلوغ چپیدم.

انگلیسی به انگلیسی

• muscly, muscular, having much physical strength; muscle-bound

پیشنهاد کاربران

آدم هیکلی/تنومند/ ستبر/
muscled
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : muscle
✅️ اسم ( noun ) : muscle / muscularity
✅️ صفت ( adjective ) : muscular / muscled
✅️ قید ( adverb ) : muscularly

بپرس