municipality

/ˌmjuːˌnɪsəˈpæləti//mju:ˌnɪsɪˈpælɪti/

معنی: شهردار
معانی دیگر: شهر یا شهرک دارای شهرداری، دستگاه شهرداری، شهرداری، شهریا بخشی که دارای شهرداری است

جمله های نمونه

1. The municipality provides services such as electricity, water and rubbish collection.
[ترجمه گوگل]شهرداری خدماتی مانند برق، آب و جمع آوری زباله را ارائه می کند
[ترجمه ترگمان]شهرداری خدماتی از قبیل برق، آب و زباله فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Water pumping by the municipality stopped.
[ترجمه گوگل]پمپاژ آب توسط شهرداری متوقف شد
[ترجمه ترگمان]پمپاژ آب توسط شهرداری متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Debt made the municipality depend more and more on the central government and its treasury.
[ترجمه گوگل]بدهی، شهرداری را بیش از پیش به دولت مرکزی و خزانه آن وابسته کرد
[ترجمه ترگمان]بدهی به شهرداری بیشتر و بیشتر وابسته به دولت مرکزی و خزانه آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Budapest Municipality will pay half the cost of fitting a converter, but many may prefer to upgrade to new cars.
[ترجمه گوگل]شهرداری بوداپست نیمی از هزینه نصب مبدل را پرداخت خواهد کرد، اما بسیاری ممکن است ترجیح دهند خودروهای جدید را ارتقا دهند
[ترجمه ترگمان]شهرداری بوداپست نصف هزینه نصب یک مبدل را پرداخت می کند، اما بسیاری ممکن است ترجیح دهند به ماشین های جدید ارتقا دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Y., the first municipality to require detectors, said Richard Salzmann, assistant chief of the Kingston fire department.
[ترجمه گوگل]ریچارد سالزمن، دستیار رئیس اداره آتش نشانی کینگستون، گفت که Y, اولین شهرداری است که به آشکارساز نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]ریچارد Salzmann، معاون دپارتمان حریق Kingston، گفت که Y اولین شهرداری است که نیازمند ردیاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Owned by the municipality of Funchal, the whole facility is kept spotlessly clean.
[ترجمه گوگل]متعلق به شهرداری فونچال است، کل این تسهیلات بدون عیب تمیز نگه داشته می شود
[ترجمه ترگمان]در تملک شهرداری of، کل ساختمان به صورت تمیز و تمیز نگهداری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its five boroughs were first cobbled into one municipality in 189
[ترجمه گوگل]پنج محله آن برای اولین بار در سال 189 به یک شهرداری تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]این شهر در سال ۱۸۹ به یک شهر تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As much as any municipality in the United States, Richmond knows what racial discrimination is.
[ترجمه گوگل]ریچموند به اندازه هر شهرداری در ایالات متحده می داند که تبعیض نژادی چیست
[ترجمه ترگمان]به اندازه هر شهرداری در آمریکا، ریچموند می داند که تبعیض نژادی چیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ottawa is the capital of Canada, a municipality and the second largest city within the province of Ontario.
[ترجمه گوگل]اتاوا پایتخت کانادا، شهرداری و دومین شهر بزرگ در استان انتاریو است
[ترجمه ترگمان]اتاوا پایتخت کانادا، یک شهرداری و دومین شهر بزرگ استان انتاریو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Beijing municipality, for example, has stakes in about 000 local businesses.
[ترجمه گوگل]برای مثال شهرداری پکن در حدود 000 کسب و کار محلی سهام دارد
[ترجمه ترگمان]برای مثال شهرداری پکن در حدود ۱،۰۰۰ کسب وکار محلی سرمایه گذاری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The municipality doubled the fund distribution for forestation this year.
[ترجمه گوگل]شهرداری امسال توزیع بودجه برای جنگل کاری را دو برابر کرد
[ترجمه ترگمان]شهرداری توزیع این صندوق را در سال جاری دو برابر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The municipality has closed the swimming pool.
[ترجمه گوگل]شهرداری استخر را تعطیل کرده است
[ترجمه ترگمان]شهرداری استخر را بسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Municipality Wei often Wei, portreeve Liu Wei's submittal:The chirography impregnation scholar releases the principle of pass, should be more and more good.
[ترجمه گوگل]شهرداری وی اغلب وی، ارسال کننده لیو وی: محقق اشباع کایروگرافی اصل پاس را منتشر می کند، باید بیشتر و بیشتر خوب باشد
[ترجمه ترگمان]\"وی وی\" اغلب وی، portreeve لیو وی submittal: دانشمند آغشته سازی chirography، اصل عبور را آزاد می کند، باید بیشتر و بیشتر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Article 7 If citizen dies in this municipality, the corpse shall be cremated, except the person of the minority who may be inhumed as provided by the State.
[ترجمه گوگل]ماده 7 اگر شهروند در این شهرداری بمیرد، جسد سوزانده می‌شود، به استثنای افراد اقلیت که ممکن است طبق دستور دولت، او را نجس کنند
[ترجمه ترگمان]ماده ۷ اگر شهروند در این شهر بمیرد، جسد سوزانده خواهد شد، مگر اینکه فرد اقلیت که ممکن است در اختیار دولت قرار گیرد، سوزانده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our municipality is divided into ten districts.
[ترجمه گوگل]شهرداری ما به ده منطقه تقسیم شده است
[ترجمه ترگمان]شهر ما به ده بخش تقسیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شهردار (اسم)
provost, burgomaster, mayor, municipality

تخصصی

[عمران و معماری] شهرداری
[حقوق] شهرداری

انگلیسی به انگلیسی

• city or district with its own government, city council; governing body of the local area
a municipality is a city or town which has the authority to appoint a local council and local officials to administer its internal affairs; used also to refer to the local government of the city or town. a formal word.

پیشنهاد کاربران

بلدیه ( در متون قدیمی )
معنی اصلی حوزه شهری یا شهریه که حکومت محلی خودش رو داره
مثل هنگ کنگ در چین
حوزه شهری
شهرداری

بپرس