mummify

/ˈməməˌfaɪ//ˈmʌmɪfaɪ/

معنی: مومیایی کردن
معانی دیگر: (از ریشه ی فارسی) مومیایی کردن

جمله های نمونه

1. egyptians used to mummify their dead
مصری ها مردگان خود را مومیایی می کردند.

2. Likewise, at Niya were recovered a wide assortment of silks from the tomb of a mummified man and woman.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، در نیا مجموعه وسیعی از ابریشم از مقبره یک زن و مرد مومیایی شده کشف شد
[ترجمه ترگمان]همچنین در Niya، در Niya انواع پارچه های ابریشمی را از قبر یک مرد مومیایی و یک زن پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The medical report composed during this last exhumation described it as being completely mummified.
[ترجمه گوگل]گزارش پزشکی تهیه شده در این آخرین نبش قبر آن را کاملاً مومیایی شده توصیف می کند
[ترجمه ترگمان]گزارش پزشکی که در طی این نبش قبر تهیه شده بود، این قبر را به طور کامل مومیایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The disease mummified many fruits.
[ترجمه گوگل]این بیماری بسیاری از میوه ها را مومیایی کرد
[ترجمه ترگمان]این بیماری بسیاری از میوه ها را مومیایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mummified man's clothes had disintegrated almost completely, but appeared to be mainly of leather and fur.
[ترجمه گوگل]لباس های مرد مومیایی شده تقریباً به طور کامل متلاشی شده بود، اما ظاهراً عمدتاً از چرم و خز بود
[ترجمه ترگمان]لباس مرد مومیایی به طور کامل از هم پاشیده شده بود، اما به نظر می رسید بیشتر چرم و خز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She could feel nothing, as if her entire body were mummified in thick wads of flavourless chewing gum.
[ترجمه گوگل]او هیچ چیز را حس نمی کرد، انگار تمام بدنش در آدامس های ضخیم بی طعم مومیایی شده بود
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست چیزی احساس کند، گویی تمامی بدن او در wads انبوهی از آدامس chewing، مومیایی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When I used to read to you in bed you must have thought that Coleridge's mummified corpse was lying between us.
[ترجمه گوگل]وقتی در رختخواب برای شما می خواندم، حتما فکر می کردید که جسد مومیایی شده کولریج بین ما خوابیده است
[ترجمه ترگمان]وقتی در رختخواب برای تو کتاب می خواندم حتما فکر می کردی که جسد مومیایی Coleridge بین ما افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cats and cat statues were worshipped, and mummified cats were buried with much ceremony in the goddess' sanctuary at Bubastis.
[ترجمه گوگل]گربه ها و مجسمه های گربه پرستش می شدند و گربه های مومیایی شده با مراسم زیادی در پناهگاه الهه در Bubastis دفن می شدند
[ترجمه ترگمان]گربه ها و مجسمه های گربه مورد پرستش قرار گرفتند و گربه های مومیایی با تشریفات زیادی در پناه گاه ربه النوع در Bubastis دفن شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "The ancient Egyptians did not mummify rabbits, " she says. "But as they.
[ترجمه گوگل]او می گوید: «مصریان باستان خرگوش را مومیایی نمی کردند "اما همانطور که آنها
[ترجمه ترگمان]او می گوید: \" مصریان باستان خرگوش ها را آزاد نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Channel 4 looks set to become embroiled in another taste row after backing a project which seeks to mummify a terminally-ill volunteer for a TV documentary.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که کانال 4 پس از حمایت از پروژه ای که به دنبال مومیایی کردن یک داوطلب بیمار لاعلاج برای یک مستند تلویزیونی است، درگیر بحث سلیقه دیگری می شود
[ترجمه ترگمان]کانال ۴ بعد از پشتیبانی از پروژه ای که به دنبال mummify یک داوطلب terminally برای یک مستند تلویزیونی است، به یک ردیف مزه دیگر منتقل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مومیایی کردن (فعل)
balm, balsam, embalm, mummify

انگلیسی به انگلیسی

• make into or become a mummy, embalm; dry up

پیشنهاد کاربران

بپرس