muddy

/ˈmədi//ˈmʌdi/

معنی: گل الود، تیره، گلی، چرکین، پر از گل، گلی کردن
معانی دیگر: گل آلود، لرددار، ناشفاف، درده دار، ناصاف، دارای رنگ گل، گرفته، کدر، درهم و برهم، مغشوش، پریشان، گلی کردن یا شدن، گل آلود کردن یا شدن، (اندیشه و غیره) پریشان کردن یا شدن

جمله های نمونه

1. muddy coffee
قهوه ی درده دار

2. muddy complexion
چهره ی دارای رنگ تیره و کدر

3. muddy thinking
فکر پریشان

4. muddy water oozed through the pebbles
آب گل آلود از میان ریگ ها می تراوید.

5. the muddy water of the river mingles with the green (water) of the lake
آب گل آلود رودخانه با آب سبز دریاچه می آمیزد.

6. the children's muddy tracks on the carpet
جای پای گل آلود بچه ها روی فرش

7. don't come in with muddy shoes!
با کفش های گلی تو نیا!

8. the running was very muddy
زمین مسابقه پر از گل بود.

9. children scuffed the carpet with muddy shoes
بچه ها با کفش های گلی فرش را پامال کردند

10. soldiers were plodding across the muddy fields
سربازان با زحمت از میان زمین های گل آلود رد می شدند.

11. the village was deluged with muddy water
آب گل آلود دهکده را فرا گرفت.

12. truck wheels had cut furrows in the muddy field
چرخ های کامیون در دشت گل آلود شیار ایجاد کرده بود.

13. a car passed by and splashed us with muddy water
اتومبیلی رد شد و به ما آب گل آلود پاشید.

14. the car passed over a puddle and splashed us with muddy water
اتومبیل از روی چالاب رد شد و ما را غرق آب گل آلود کرد.

15. Our horses plodded down the muddy track.
[ترجمه گوگل]اسب های ما از مسیر گل آلود پریدند
[ترجمه ترگمان]اسب های ما به زحمت از جاده گل آلود سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Look at the plebs! Getting all muddy! Haw haw haw!
[ترجمه گوگل]به plebs نگاه کنید! همه گل آلود شدن! هاو هاو!
[ترجمه ترگمان]توده را نگاه کنید! همه گل آلود شدن! ها! ها! ها! ها! ها! ها! ها! ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We were swagging on the muddy road when we saw a small village.
[ترجمه گوگل]داشتیم در جاده گل آلود می چرخیدیم که روستای کوچکی را دیدیم
[ترجمه ترگمان]وقتی دهکده کوچکی را دیدیم از جاده گل آلود عبور می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I was driving along a muddy path.
[ترجمه گوگل]در مسیری گل آلود رانندگی می کردم
[ترجمه ترگمان]من در طول یک مسیر گل آلود رانندگی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He spotted the carpet with his muddy boots.
[ترجمه گوگل]با چکمه های گل آلودش فرش را دید
[ترجمه ترگمان]با چکمه های گل آلود خود فرش را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The pigs have rooted up the muddy ground in search of food.
[ترجمه گوگل]خوک ها در جستجوی غذا زمین گل آلود را ریشه کن کرده اند
[ترجمه ترگمان]خوکها در جستجوی غذا، زمین پر از گل و لای را rooted
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. If I walk in with muddy boots, Dad always scolds .
[ترجمه گوگل]اگر با چکمه های گل آلود وارد شوم، بابا همیشه سرزنش می کند
[ترجمه ترگمان]بابا، اگر من با چکمه های گل آلود قدم بزنم، همیشه غر غر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Don't bring those muddy boots inside!
[ترجمه گوگل]آن چکمه های گل آلود را داخل نیاورید!
[ترجمه ترگمان]اون چکمه های گلی رو نیار تو!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گل الود (صفت)
thick, bedraggled, muddy, shod, turbid, feculent

تیره (صفت)
obscure, thick, dark, dim, black, gloomy, heavy, somber, sombre, muddy, turbid, murky, fuzzy, murk, nebulous, caliginous, overcast, cloudy, lurid, indistinct, tawny, darkling, fulvous, fuscous, inky

گلی (صفت)
muddy, clayey, earthen, fictile, fenny, luteous, roseate, rose-colored, rose-coloured

چرکین (صفت)
dirty, filthy, muddy, lousy

پر از گل (صفت)
muddy

گلی کردن (فعل)
muddy

تخصصی

[زمین شناسی] گلی،گل آلود (زمین ریخت شناسی):اسم: یک عارضه توپوگرافیک که از یک نهشته جریانی بسیار ریزدانه که توسط آبهای راکد حاصل شده تشکیل شده و نوک آن معمولاً افقی و کم و بیش مقعر است. مثال شاخص: بستر دره رود گلی در ایلیونویس جنوبی. مقایسه شود با: sandy

انگلیسی به انگلیسی

• make dirty with mud, cover in mud; cloud, make impure; confuse the issue, make unclear
covered in mud; turbid, cloudy; filled with mire; hazy, vague
something that is muddy contains or is covered in mud.
a muddy colour is dull and brownish.
if you muddy a situation or issue, you make it harder to understand.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Baffle
🔘 Befuddle
🔘 Bewilder
🔘 Confound
🔘 Discombobulate
🔘 Disconcert
🔘 Fuddle
🔘 Muddle
🔘 Muddy
🔘 Mystify
🔘 Perplex
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Puzzle
✅ Definition:
👉 To confuse or perplex someone, making them unable to understand or think clearly.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : muddy
✅️ اسم ( noun ) : mud
✅️ صفت ( adjective ) : muddy
✅️ قید ( adverb ) : _
Bit muddy on the details.
جزییات رو فراموش کردم
ترکیب اب وگل
گلی شده یا گل آلود شده
پیچیده تر کردن یا سردرگم کننده تر کردن ( یک موقعیت یا موضوع قبلی، بیشتر از آنچه قبلا بود )
گل الود
در مورد رنگها میشه تیره و کدر
گل آلود، گل گرفته
گلی
گل و شُل
گل آلود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس