mucus

/ˈmjuːkəs//ˈmjuːkəs/

معنی: خیم، بلغم، ماده مخطی
معانی دیگر: خلط، (ماده ی لعابی و لیز که از شامه ی مخاطی می تراود) لعاب، مخاط، لیزآب، ماده لزج

جمله های نمونه

1. she has a bad cold and her nose is filled with mucus
سرماخوردگی بدی دارد و اخلاط بینی او را گرفته است.

2. Coughing clears the lungs of mucus.
[ترجمه یگانه] سرفه مخاط ریه ها را پاک می کند
|
[ترجمه گوگل]سرفه ریه ها را از مخاط پاک می کند
[ترجمه ترگمان] سرفه کردن ریه ها رو صاف میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This drug reduces mucus production in the gut.
[ترجمه گوگل]این دارو باعث کاهش تولید مخاط در روده می شود
[ترجمه ترگمان]این دارو تولید مخاط را در روده کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Everything was sticky with mucus and blood.
[ترجمه گوگل]همه چیز با مخاط و خون چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز از خون و خون چسبناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Vomiting of mucus in the chill at times.
[ترجمه گوگل]استفراغ مخاطی در سرما گاهی اوقات
[ترجمه ترگمان]استفراغ در مواقع سرما خون بالا میاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Later tough mucus may form which is difficult to expectorate.
[ترجمه گوگل]بعداً ممکن است مخاط سختی تشکیل شود که خلط آور دشوار است
[ترجمه ترگمان]بعدا خلط سفت و سخت ممکن است شکل بگیرد که to کردن آن دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The surface is lubricated by mucus.
[ترجمه گوگل]سطح توسط مخاط روغن کاری می شود
[ترجمه ترگمان]سطح آن را مخاط روغن کاری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He acquired a lasting scientific interest in mucus, possibly augmented by digestive problems of his own.
[ترجمه گوگل]او علاقه علمی پایداری به مخاط پیدا کرد که احتمالاً به دلیل مشکلات گوارشی خودش بیشتر شده بود
[ترجمه ترگمان]او یک علاقه شدید علمی به خلط را کسب کرد که احتمالا توسط مشکلات هاضمه خودش افزایش پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This was usually watery and offensive with occasional mucus or blood staining.
[ترجمه گوگل]این معمولاً آبکی و توهین‌آمیز بود و گاهی اوقات مخاط یا رنگ‌آمیزی خون ایجاد می‌شد
[ترجمه ترگمان]این کار معمولا آبکی و تهاجمی بود و گاهی خلط و یا لکه های خون نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The latter is characterized by blood and mucus in the stools.
[ترجمه گوگل]دومی با خون و مخاط در مدفوع مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]دومی با خون و خلط در مدفوع مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This mucus floods the area at the base of the tongue and the entrance to the gullet, adhering to the walls.
[ترجمه گوگل]این مخاط ناحیه قاعده زبان و ورودی گودال را پر می کند و به دیواره ها می چسبد
[ترجمه ترگمان]این خلط سینه را در پایه زبان جاری می کند و در ورودی به شیار می افتد و به دیوارها متصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ropy, yellow or green mucus with rattling in the chest.
[ترجمه گوگل]مخاط طناب دار، زرد یا سبز با صدای جغجغه در قفسه سینه
[ترجمه ترگمان]ropy، زرد یا سبز با سرو صدا در سینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The main chemical constituent of mucus is a waterproof high molecular weight glycoprotein.
[ترجمه گوگل]ترکیب شیمیایی اصلی موکوس یک گلیکوپروتئین با وزن مولکولی بالا ضد آب است
[ترجمه ترگمان]جز اصلی مواد شیمیایی of، weight ضد آب و ضد آب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many confined invertebrates secrete slime or mucus that insidiously poisons the fishes and often themselves.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بی مهرگان محصور، لجن یا مخاطی ترشح می کنند که به طور موذیانه ای به ماهی ها و اغلب خود آنها مسموم می شود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بی مهرگان فقط لجن یا خلط ترشح می کنند که insidiously ماهیان و اغلب خود را مسموم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیم (اسم)
matter, nature, character, disposition, temper, temperament, bass, burse, gleet, phlegm, mucus

بلغم (اسم)
phlegm, mucus

ماده مخطی (اسم)
mucus

انگلیسی به انگلیسی

• fluid nasal secretion; viscous secretion of the membranes
mucus is a slimy liquid that is produced in some parts of your body, for example the inside of your nose; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. بلغم ۲. مخاط ۳. لعاب ۴. ماده لزج ۵. خیم، بلغم، ماده مخطی.
مثال:
The floor and the walls were lined with blood and mucus
کف اتاق و دیوارها با خون و مخاط خط دار شده بود.
[پزشکی] موکوس، بلغم: مایع غلیظ ترشح شونده به وسیله ی سلولهای درون غشاها و غدد
Mucus = مُخاط
a slimy substance secreted by the mucous membranes and glands of animals for lubrication, protection, etc
noun
[noncount] : a thick liquid that is produced in some parts of the body ( such as the nose and throat )
Secretion produced by mucous membranes
mucus ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: لیزابه
تعریف: ترشح لعاب دار و روان غده ها که از نمک های غیرآلی مختلف و یاخته های سنگ فرشی ریزش یافته و یاخته های سفید تشکیل شده است
- مخاط - خلط ) حلق، بینی، دستگاه تناسلی و سایر قسمتهای بدن
- مف ( هم می تونه خشک شده هم میتونه لیز و لزج باشه ) - آب دماغ
MEANING
- a thick liquid produced inside the nose and other parts of the body
...
[مشاهده متن کامل]

- a sticky, wet liquid produced by glands ( = special organs ) inside the nose, throat, and other parts of the body that help to protect them
e. g.
[disapproving]
He kept picking his nose ( = removing mucus from it with his finger

چِلم

بپرس