1. After infection serum monoamine oxidase and mucoprotein increased markedly, while plasm hydroxyproline and proline decreased evidently.
[ترجمه گوگل]پس از عفونت مونوآمین اکسیداز و موکوپروتئین سرم به طور قابل توجهی افزایش یافت، در حالی که هیدروکسی پرولین و پرولین پلاسما به وضوح کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]بعد از سرایت عفونت مجاری ادراری و mucoprotein بیشتر افزایش یافت در حالی که پلاسما و proline کاهش پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بعد از سرایت عفونت مجاری ادراری و mucoprotein بیشتر افزایش یافت در حالی که پلاسما و proline کاهش پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. This enzyme helps prevent the accumulation of mucoprotein (partially digested protein) in the body and lymphatic system.
[ترجمه گوگل]این آنزیم به جلوگیری از تجمع موکوپروتئین (پروتئین نیمه هضم شده) در بدن و سیستم لنفاوی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این آنزیم به جلوگیری از تجمع پروتیین (پروتیین جزئی)در بدن و سیستم لنفاوی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این آنزیم به جلوگیری از تجمع پروتیین (پروتیین جزئی)در بدن و سیستم لنفاوی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Results Sialic mucoprotein is a main content in nomal biliary epithelia. Sulfuric mucoprotein was increased during malignant change of biliary epithelia.
[ترجمه گوگل]نتایج: موکوپروتئین سیالیک محتوای اصلی در اپیتلیوم صفراوی طبیعی است موکوپروتئین سولفوریک در طی تغییر بدخیم اپیتلیوم صفراوی افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]نتایج sialic mucoprotein یک محتوای اصلی در nomal biliary epithelia است Sulfuric mucoprotein در طول تغییر بدخیم of epithelia افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نتایج sialic mucoprotein یک محتوای اصلی در nomal biliary epithelia است Sulfuric mucoprotein در طول تغییر بدخیم of epithelia افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. In order to study the pathogenesis of hepatic fibrosis, serum monoamine oxidase, mucoprotein, plasma proline and hydroxyproline were determined on 7 rabbits infected with Schistosoma japonicum.
[ترجمه گوگل]به منظور بررسی پاتوژنز فیبروز کبدی، مونوآمین اکسیداز، موکوپروتئین، پرولین پلاسما و هیدروکسی پرولین سرم روی 7 خرگوش آلوده به شیستوزوما ژاپونیکوم تعیین شد
[ترجمه ترگمان]به منظور مطالعه the of hepatic، serum monoamine، mucoprotein، plasma و hydroxyproline پلاسما با ۷ خرگوش آلوده به Schistosoma japonicum تعیین شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به منظور مطالعه the of hepatic، serum monoamine، mucoprotein، plasma و hydroxyproline پلاسما با ۷ خرگوش آلوده به Schistosoma japonicum تعیین شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The mid-lateral amd mid-dorsal of cercarial body contain granule-shaped masses mucoprotein and diastase-fast PAS positive substances.
[ترجمه گوگل]قسمت میانی و وسط پشتی بدن سرکاریال حاوی توده های گرانول شکل موکوپروتئین و مواد PAS مثبت دیاستاز است
[ترجمه ترگمان]نیمه کناری بدن نیمه پشتی بدن شامل توده های granule به شکل mucoprotein و PAS - فست فشن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نیمه کناری بدن نیمه پشتی بدن شامل توده های granule به شکل mucoprotein و PAS - فست فشن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Objective: To investigate the effect of synthetic drug QTY0on chronic airway inflammation and mucoprotein expression induced by intratracheal instillation of lipopolysaccharide.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اثر داروی مصنوعی QTY0 بر التهاب مزمن راه هوایی و بیان موکوپروتئین ناشی از تزریق داخل تراشه لیپوپلی ساکارید
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی تاثیر داروهای ترکیبی، التهاب مجاری تنفسی مزمن و بیان mucoprotein ناشی از intratracheal instillation of lipopolysaccharide
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی تاثیر داروهای ترکیبی، التهاب مجاری تنفسی مزمن و بیان mucoprotein ناشی از intratracheal instillation of lipopolysaccharide
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید