mucky

/ˈməki//ˈmʌki/

معنی: کثیف، کود دار
معانی دیگر: سرگین مانند، پشگل مانند

جمله های نمونه

1. Get your mucky feet off that chair!
[ترجمه گوگل]پاهای کثیف خود را از روی آن صندلی بردارید!
[ترجمه ترگمان]پاهات رو از روی اون صندلی بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't come in here with those mucky boots on.
[ترجمه گوگل]با اون چکمه های گل آلود وارد اینجا نشو
[ترجمه ترگمان]با اون چکمه های لعنتی نیا اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Your hands are all mucky.
[ترجمه گوگل]دستات همگی کثیف
[ترجمه ترگمان] دستای تو کاملا واضح ان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Victoria's mucky bib came off her flower-sprigged Viyella dress and the chocolate pudding was sponged from her face.
[ترجمه گوگل]پیشانی کثیف ویکتوریا از لباس ویلا با شاخه گلی بیرون آمد و پودینگ شکلاتی از صورتش بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]پیش بند تمیز ویکتوریا از روی گل flower گل رزی بیرون آمد و پودینگ شکلاتی با اسفنج از صورتش سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My hands are all mucky.
[ترجمه گوگل]دستام همش کثیفه
[ترجمه ترگمان] دستای من کاملا واضح ان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is it something in the mucky habitat?
[ترجمه گوگل]آیا چیزی در زیستگاه کثیف است؟
[ترجمه ترگمان]یه چیزی تو محل مسکن mucky هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But the water was mucky, floating with cigarette cartons and plastic mugs and rainbow streaks of oil.
[ترجمه گوگل]اما آب گل آلود بود و با جعبه های سیگار و لیوان های پلاستیکی و رگه های رنگین کمانی روغن شناور بود
[ترجمه ترگمان]اما آب تمیز بود، و جعبه های سیگار و فنجان پلاستیکی و streaks رنگین کمانی بر روی آن شناور بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Due to the mucky soil's high natural moisture content, large compressibility, low strength and other areal discrepancies, the risk of foundation excavation is high.
[ترجمه گوگل]با توجه به رطوبت طبیعی بالای خاک گل آلود، تراکم پذیری زیاد، مقاومت کم و سایر ناهماهنگی های سطحی، خطر حفاری پی بالا است
[ترجمه ترگمان]به خاطر مقدار رطوبت بالای خاک، تراکم زیاد، مقاومت کم و دیگر اختلافات areal، خطر حفاری پایه بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A mucky four per cent have even used a dish cloth to clean pet bowls and then continued to use it for washing up.
[ترجمه گوگل]چهار درصد کثیف حتی از یک پارچه ظرفشویی برای تمیز کردن کاسه های حیوانات خانگی استفاده کرده و سپس به استفاده از آن برای شستن وسایل خود ادامه داده اند
[ترجمه ترگمان]چهار درصد از آن ها حتی از یک سفره غذا برای تمیز کردن ظروف خانگی استفاده کرده اند و سپس به استفاده از آن برای شستشو ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And the chair is becoming quite mucky and damp.
[ترجمه گوگل]و صندلی کاملاً کثیف و مرطوب می شود
[ترجمه ترگمان]و صندلی کاملا کثیف و مرطوب شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A nearby silica sand producer spits mucky water onto the parched land.
[ترجمه گوگل]یک تولیدکننده ماسه سیلیسی در نزدیکی، آب گل آلود را روی زمین خشک شده می ریزد
[ترجمه ترگمان]یک تولیدکننده شن و ماسه در همان نزدیکی آب تمیز را به روی زمین سوخته تف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't walk all over my clean floor in your mucky boots.
[ترجمه گوگل]با چکمه های گل آلودت در تمام زمین تمیز من راه نرو
[ترجمه ترگمان]با چکمه های mucky از روی زمین تمیز من عبور نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't wear your best shoes -- you'll only get them all mucky.
[ترجمه گوگل]بهترین کفش های خود را نپوشید - فقط همه آنها را کثیف خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]بهترین کفش هات رو نمی پوشم - فقط اونا رو از خودت دور کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کثیف (صفت)
nasty, mussy, dirty, bedraggled, filthy, messy, squalid, smeary, sloppy, grubby, impure, scabious, lousy, sordid, grimy, wild and woolly, mucky, soapless, smoochy

کود دار (صفت)
mucky

انگلیسی به انگلیسی

• of muck; dirty; muddy
something that is mucky is very dirty; an informal word.
a mucky book or film describes or shows a lot of sex; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

بپرس