mucilage

/ˈmjuːsɪlɪdʒ//ˈmjuːsɪlɪdʒ/

معنی: چسب، لعاب، لزوجت گیاه، اب لیز
معانی دیگر: لعاب و مواد لعاب دار گیاهی

جمله های نمونه

1. Objective To evaluate the effects of meglumine diatrizoate mucilage ( MDC ) used as contrast medium in bronchography.
[ترجمه گوگل]هدف: ارزیابی اثرات موسیلاژ دیاتریزوات مگلومین (MDC) که به عنوان ماده حاجب در برونشوگرافی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی اثرات of diatrizoate mucilage (MDC)به عنوان واسط contrast در bronchography استفاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hige efficiency refined design, duration, any powders and mucilage are suitable for using.
[ترجمه گوگل]طراحی تصفیه شده با راندمان بالا، مدت زمان، هرگونه پودر و موسیلاژ برای استفاده مناسب است
[ترجمه ترگمان]بهره وری در طراحی، مدت زمان، هر پودر و mucilage برای استفاده مناسب می باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Methods The recipes of dyclonine hydrochloride mucilage were selected with the preparation appearance, stability and drug releasing rate as indexes.
[ترجمه گوگل]MethodsThe دستور العمل موسیلاژ دیکلونین هیدروکلراید با ظاهر آماده سازی، ثبات و نرخ رهاسازی دارو به عنوان شاخص انتخاب شدند
[ترجمه ترگمان]روش ها دستورالعمل of dyclonine mucilage با ظاهر آماده، ثبات و نرخ آزاد کننده دارو به عنوان شاخص انتخاب شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The removal of mucilage from root apices resulted in both a decrease of root elongation and heavy staining of root apices in Al-tolerant genotype (MD and Al-sensitive genotype (MD.
[ترجمه گوگل]حذف موسیلاژ از نوک ریشه منجر به کاهش طول ریشه و رنگ‌آمیزی شدید راس ریشه در ژنوتیپ متحمل به Al (MD و ژنوتیپ حساس به Al (MD
[ترجمه ترگمان]حذف of از apices ریشه در هر دو کاهش طویل شدن ریشه ای و رنگ آمیزی سنگین of ریشه در ژنوتیپ صبور (MD)و ژنوتیپ حساس (MD )منجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This stringy mess is known as marine mucilage. They're visible on the surface of the water as well, creating a sudsy look in the sea.
[ترجمه گوگل]این آشغال رشته ای به عنوان موسیلاژ دریایی شناخته می شود آنها بر روی سطح آب نیز قابل مشاهده هستند و ظاهری لطیف در دریا ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان]این mess به عنوان mucilage دریایی شناخته می شود آن ها در سطح آب نیز قابل مشاهده هستند و یک نگاه sudsy به دریا ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Volvox. Such a colony is often surrounded by mucilage.
[ترجمه گوگل]ولووکس چنین کلنی اغلب با موسیلاژ احاطه شده است
[ترجمه ترگمان]volvox چنین کلونی ها اغلب توسط mucilage احاطه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lidocaine hydrochloride mucilage is a kind of lubricant and surface anaesthetic.
[ترجمه گوگل]موسیلاژ لیدوکائین هیدروکلراید نوعی روان کننده و بی حس کننده سطحی است
[ترجمه ترگمان]lidocaine lidocaine نوعی از lubricant و داروی بی هوشی سطحی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Results The LD 50 of diclofenac mucilage ( contained in enema for mice ) was 39
[ترجمه گوگل]نتایج LD 50 موسیلاژ دیکلوفناک ( موجود در تنقیه برای موش ) 39 بود
[ترجمه ترگمان]نتایج: LD ۵۰ از diclofenac mucilage (شامل in برای موش)۳۹ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The oil cells and mucilage cells in the leaves of 13 species in 5 genera (Lauraceae) were comparatively studied with the methods of tissue clearing, paraffin sectioning and semi-thick sectioning.
[ترجمه گوگل]سلول‌های روغنی و سلول‌های موسیلاژ در برگ‌های 13 گونه در 5 جنس (Lauraceae) با روش‌های پاکسازی بافتی، برش پارافینی و برش نیمه ضخیم مورد بررسی مقایسه‌ای قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]سلول های نفتی و سلول های mucilage در برگ های ۱۳ گونه در ۵ سرده (Lauraceae)نسبتا با روش های پاک سازی بافت، پارافین sectioning و - semi مطالعه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Examples: gum arabic, gum tragacanth, and mucilage.
[ترجمه گوگل]مثال: صمغ عربی، صمغ کتیرا و موسیلاژ
[ترجمه ترگمان]مثال ها: صمغ عربی، آدامس tragacanth و mucilage
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The invention relates to the printing device field, in particular to an automatic printing head used on a mucilage decorating machine.
[ترجمه گوگل]این اختراع مربوط به زمینه دستگاه چاپ است، به ویژه به یک سر چاپ خودکار که در دستگاه تزئین موسیلاژ استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این اختراع به میدان دستگاه چاپ، به ویژه به یک سر چاپ اتوماتیک که در دستگاه decorating mucilage بکار می رود، مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Results The different shape and size of grafts could be cut by the new dermatome, and there was no mucilage needed.
[ترجمه گوگل]نتایج شکل و اندازه های مختلف گرافت ها را می توان با درماتوم جدید برش داد و نیازی به موسیلاژ نبود
[ترجمه ترگمان]نتایج شکل و اندازه پیوند متفاوت را می توان به وسیله the جدید کاهش داد و هیچ نیازی به پیوند وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The utility model consists of a frame, a picture, a mucilage glue layer, a lining plate, a soleplate, puzzle units and a knife tangent.
[ترجمه گوگل]مدل کاربردی شامل یک قاب، یک تصویر، یک لایه چسب موسیلاژ، یک صفحه آستر، یک کفی، واحدهای پازل و یک مماس چاقو است
[ترجمه ترگمان]مدل مصرفی شامل یک چارچوب، یک تصویر، یک لایه چسب mucilage، یک صفحه پوشش، یک soleplate، واحدهای معما و یک تانژانت داخلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Objective To explore the toxicological status of using shoes mucilage and solvent in Fujian province.
[ترجمه گوگل]هدف بررسی وضعیت سم شناسی استفاده از موسیلاژ و حلال کفش در استان فوجیان
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی وضعیت toxicological استفاده از کفش mucilage و حلال در استان فوجیان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The characteristics of the 4 distribution types of oil cells and mucilage cells support the division of two subfamilies in the Lauraceae.
[ترجمه گوگل]ویژگی های 4 نوع توزیع سلول های روغنی و سلول های موسیلاژی از تقسیم دو زیر خانواده در Lauraceae پشتیبانی می کند
[ترجمه ترگمان]خصوصیات چهار نوع توزیع سلول های نفتی و سلول های mucilage از تقسیم دو subfamilies در the پشتیبانی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چسب (اسم)
paste, glue, birdlime, lime, gum, mucilage, gluten

لعاب (اسم)
glair, mucilage, glaze, enamel, slime

لزوجت گیاه (اسم)
mucilage

اب لیز (اسم)
mucilage

انگلیسی به انگلیسی

• gummy liquid used for adhesive; sticky substance obtained from plants

پیشنهاد کاربران

لعاب ( اسم ) : محلول آبکی غلیظ صمغ که به عنوان روان کننده در فراورده های پوست، تولید قرص و برای تعلیق مواد نامحلول استفاده می شود.
mucilage ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: لعاب 4
تعریف: ماده‏ای با ترکیب کربوهیدراتی پیچیده که در دیوارۀ یاخته‏های برخی از گیاهان به وجود می‏آید؛ در حالت خشک، سفت است و با جذب آب متورم و لزج می‏شود

بپرس