move the needle

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
تأثیر ملموس گذاشتن / تغییری واقعی ایجاد کردن / نتیجه ی قابل مشاهده گرفتن
در زبان محاوره ای:
یه تکونی دادن، یه فرقی ایجاد کردن، واقعاً اثر گذاشت، از حالت سکون درآورد
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ( تجاری – عملکردی ) :
ایجاد تغییری محسوس در شاخص ها، نتایج، یا روندها—مثلاً در فروش، بازاریابی، یا رشد
مثال: The new campaign really moved the needle on sales.
کمپین جدید واقعاً فروش رو تکون داد.
2. ( رسانه ای – فرهنگی ) :
ایجاد واکنش عمومی، توجه رسانه ای، یا تأثیر اجتماعی قابل سنجش
مثال: Her speech didn’t move the needle politically.
سخنرانیش از نظر سیاسی هیچ فرقی ایجاد نکرد.
3. ( استعاری – انگیزشی ) :
هر اقدامی که از رکود، بی تفاوتی، یا بی اثر بودن عبور کنه و تغییری واقعی—even if small—ایجاد کنه
مثال: Even small steps can move the needle over time.
حتی قدم های کوچیک هم می تونن به مرور اثر بذارن.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
make an impact – shift the dial – change the game – make a difference – cause a stir – spark change

"Big societal issues can feel overwhelming because alone, "we can’t move the needle
مسائل بزرگ اجتماعی می توانند طاقت فرسا به نظر برسند، زیرا ما "به تنهایی نمی توانیم تغییر قابل ملاحظه ای را رقم بزنیم"
یک قدم اساسی در جهت هدف به جلو رفتن .
برای بیاد ماندن سوزن را قدم فرض کنید . انگار با حرکت سوزن به جلو حرکت می کنید .
به گمانم شاید این طور هم بشه ترجمه ش کرد:
به میزان قابل توجهی تحت تأثیر چیزی بودن / قرار داشتن
چیزی چیز دیگری را به میزان قابل توجهی تحت تأثیر قرار بدهد
پیشرفت/تغییر قابل ملاحظه ای باعث شدن
( اصطلاح ) : تأثیر مهمی گذاشتن. تغییر قابل توجه داشتن. ( اشاره به حرکت سوزن ابزارهای اندازه گیری آنالوگ )
http://www. yourdictionary. com/move - the - needle