move in with

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
با کسی زندگی کردن / هم خانه شدن / نقل مکان کردن به خانه ی کسی
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( روزمره – زندگی شخصی ) :**
به معنای نقل مکان کردن به خانه ی فرد دیگر برای زندگی مشترک یا هم خانه شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: A young Muslim woman moved in with a 96 - year - old Jewish actress.
یک زن مسلمان جوان با یک بازیگر یهودی ۹۶ ساله هم خانه شد.
2. ** ( رابطه – اجتماعی ) :**
اغلب برای توصیف مرحله ای در روابط دوستانه، خانوادگی یا عاشقانه که افراد تصمیم می گیرند زیر یک سقف زندگی کنند.
مثال: They decided to move in with each other after dating for a year.
بعد از یک سال رابطه تصمیم گرفتند با هم زندگی کنند.
3. ** ( استعاری – فرهنگی ) :**
گاهی برای نشان دادن نزدیکی یا اتحاد فرهنگی/اجتماعی به کار می رود.
مثال: Moving in with someone can symbolize trust and commitment.
هم خانه شدن می تواند نماد اعتماد و تعهد باشد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
live with – cohabit – share a home – move together – settle in

⁦✔️⁩معنای دوستامون
Fabulous
SUDS UP I 🔰moved in with🔰 my girlfriend & found out she only showers fortnightly – I sleep on the couch because of the smell
. . .
The boyfriend of three years says he loves his girlfriend, but her refusal to shower means he is sleeping on the couch to avoid the smell
...
[مشاهده متن کامل]

هم خانه شدن ( با کسی غیر از خانواده مثل دوستان یا دوست دختر )
با کسی زندگی کردن