move in


(امریکا - خودمانی) 1- به منظور گرفتار سازی نزدیک شدن به 2- غفلتا مورد حمله قرار دادن، عرصه را تنگ کردن

جمله های نمونه

1. Deep rivers move in silence, shallow brooks are noisy.
[ترجمه گوگل]رودخانه های عمیق در سکوت حرکت می کنند، نهرهای کم عمق پر سر و صدا هستند
[ترجمه ترگمان]رودخانه های عمیق در سکوت حرکت می کنند و نهرها پر سر و صدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You can hardly move in this pub on Saturdays .
[ترجمه گوگل]شنبه ها به سختی می توانید در این میخانه حرکت کنید
[ترجمه ترگمان]روزه ای شنبه به سختی می توانید حرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She wondered whether she had made the right move in telling the truth.
[ترجمه گوگل]او متعجب بود که آیا در گفتن حقیقت حرکت درستی انجام داده است
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که آیا حرکت درستی کرده که حقیقت را بگوید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The sun appears to move in an arc across the sky.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که خورشید در یک قوس در سراسر آسمان حرکت می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که خورشید در قوس در آسمان حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They will move in next week.
[ترجمه گوگل]آنها در هفته آینده نقل مکان می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها هفته آینده حرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We've bought the house, but we can't move in until next month.
[ترجمه شیرین] ما خانه را خریده ایم اما نمیتوانیم تا ماه بعد به آن اسباب کشی کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما خانه را خریده ایم، اما تا ماه آینده نمی توانیم به خانه برویم
[ترجمه ترگمان]ما این خانه را خریدیم، اما تا ماه بعد نمی توانیم حرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With his feet tied together he could only move in little hops.
[ترجمه گوگل]با پاهایش که به هم گره خورده بود فقط می‌توانست با جهش کوچک حرکت کند
[ترجمه ترگمان]پاهایش را به هم گره زده بود و فقط می توانست کمی رازک ها را جابه جا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The plane prepared to move in for the kill.
[ترجمه گوگل]هواپیما برای کشتن آماده حرکت شد
[ترجمه ترگمان] هواپیما برای کشتن آماده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Steve's going to move in with her.
[ترجمه گوگل]استیو قرار است با او نقل مکان کند
[ترجمه ترگمان]استیو می خواهد با او کنار بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My brother and I move in completely different circles .
[ترجمه گوگل]من و برادرم در دایره های کاملاً متفاوتی حرکت می کنیم
[ترجمه ترگمان]من و برادرم تو یه دایره کاملا متفاوت حرکت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mars, Venus and the other planets move in eccentric orbits.
[ترجمه گوگل]مریخ، زهره و سیارات دیگر در مدارهای غیرعادی حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]سیاره مریخ، ونوس و دیگر سیاره ها در مدارهای eccentric حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His parents are going to move in with him.
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش قرار است با او نقل مکان کنند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش دارن میرن پیشش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We can't move in until the electricity has been laid on.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که برق وصل نشود نمی توانیم وارد خانه شویم
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که برق ادامه پیدا کند، نمی توانیم حرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The planets move in circles round the sun.
[ترجمه گوگل]سیارات به صورت دایره ای به دور خورشید حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]سیاره ها دایره وار دور خورشید می چرخند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sliding doors and windows move in groove.
[ترجمه گوگل]درها و پنجره های کشویی در شیار حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]درها و پنجره ها در groove حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• move oneself and one's possessions into a new home

پیشنهاد کاربران

تصرف کردن یک خانه ی جدید
وقتی آخرش with باشه، معنی هم خونه شدن با کسی ( غیر خانواده ) رو میده
I moved in with my girlfriend and found out …. .
یعنی هم خونه شدن
نقل مکان کردن ، اسباب کشی کردن
مثال:
A: Mrs. travers , we want to rent this country house so when can we move in
B Mrs. travers: as soon as you like
نقل مکان کردن
تو فیلمای جنایی که گروه ضربت یا پلیسا میگن: "Moving In" به معنی وارد عمل شدن هسش.
زندگی کردن در جایی
با نظر دیگران موافقت کردن
اسباب کشی به خانه جدید
تازه اسباب کشی کردن، نقل مکان کردن ( ?moving in )
تصرف کردن

خانه تکانی. . . . . . .
تحرک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس