move around

جمله های نمونه

1. He stood up and began to move around the room.
[ترجمه گوگل]از جایش بلند شد و شروع به حرکت در اتاق کرد
[ترجمه ترگمان]برخاست و شروع به حرکت در اطراف اتاق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The planets move around the sun in ellipses.
[ترجمه Alireza.sh] سیارات در مدار بیضی شکل به دور خورشید حرکت می کنند
|
[ترجمه گوگل]سیارات به صورت بیضی به دور خورشید حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]سیاره ها به دور خورشید در بیضی حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Young people do move around the country quite a bit these days.
[ترجمه گوگل]این روزها جوانان بسیار در سراسر کشور رفت و آمد می کنند
[ترجمه ترگمان]جوانان در این روزها خیلی دور و بر این کشور حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The teacher should not move around too much as this makes lip reading more difficult.
[ترجمه گوگل]معلم نباید زیاد حرکت کند زیرا این کار لب خوانی را دشوارتر می کند
[ترجمه ترگمان]معلم نباید بیش از حد تکان بخورد چون این باعث می شود لب های روت بیشتر بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. However, when they move around they can form a procession, following each other nose to tail like a miniature train.
[ترجمه گوگل]با این حال، هنگامی که آنها در اطراف حرکت می کنند، می توانند یک صفوف تشکیل دهند، مانند یک قطار مینیاتوری از بینی تا دم یکدیگر را دنبال کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، وقتی آن ها به اطراف حرکت می کنند، می توانند یک دسته را تشکیل دهند و مانند یک قطار کوچک به دنبال یکدیگر به راه خود ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And the brigands move around, never stay in one place for too long.
[ترجمه گوگل]و سارقان در اطراف حرکت می کنند، هرگز برای مدت طولانی در یک مکان نمی مانند
[ترجمه ترگمان]و راهزنان هم به این طرف و آن طرف حرکت می کنند و تا مدت زیادی در یک جا می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As she woke up she was encouraged to move around in bed and wiggle her toes.
[ترجمه گوگل]وقتی از خواب بیدار شد تشویق شد که در رختخواب حرکت کند و انگشتان پاهایش را تکان دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی بیدار شد، او تشویق شد که در رختخواب حرکت کند و پایش را حرکت دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Khmer Rouge guerrillas move around the countryside in small groups of five to
[ترجمه گوگل]چریک های خمرهای سرخ در گروه های کوچک پنج نفره در حومه شهر حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]چریک ها در گروه های کوچک پنج ساله در اطراف حومه شهر حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Able to move around with limp.
[ترجمه گوگل]قادر به حرکت در اطراف با لنگی
[ترجمه ترگمان]آ سون با شل و شل به دور و برش حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jane watched her move around the room.
[ترجمه گوگل]جین حرکت او را در اتاق تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]جین به او نگاه می کرد که دور اتاق حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The class can be asked to: Move around the image and look at it from various points of view.
[ترجمه گوگل]می توان از کلاس خواسته شد: در اطراف تصویر حرکت کرده و از دیدگاه های مختلف به آن نگاه کنید
[ترجمه ترگمان]از کلاس می توان پرسید: در اطراف تصویر حرکت کنید و از نقطه نظر مختلف به آن نگاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As you move around the amp, your eye is drawn towards a mini-fan situated in the input side of the unit.
[ترجمه گوگل]همانطور که در اطراف آمپر حرکت می کنید، چشم شما به سمت یک مینی فن واقع در سمت ورودی دستگاه کشیده می شود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به اطراف the حرکت می کنید، چشم شما به سمت یک fan کوچک واقع در قسمت ورودی واحد کشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Acutes move around a lot.
[ترجمه گوگل]Acutes زیاد جابجا می شوند
[ترجمه ترگمان]The در اطراف زیاد حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He and his wife could not move around their own home without a police escort.
[ترجمه گوگل]او و همسرش بدون اسکورت پلیس نمی توانستند در خانه خود حرکت کنند
[ترجمه ترگمان]او و همسرش بدون اسکورت پلیس نمی توانستند در خانه خود حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• walk around, wander

پیشنهاد کاربران

جاخالی دادن، این سو و ان سو رفتن، از مسیرِ پرتاب چیزی به سرعت کنار رفتن، سر دزدیدن
نقل مکان
این کلمه برای توصیف حرکت مداوم یا تکراری در یک فضای محدود یا چندین مکان استفاده میشود
The children love to to move around in the playground.
, She moved around the room greeting all the guests at the party .
Modern technology makes moving money around
easier than it used to be
گردش پول
به هم زدن نظم
( مثلا به هم زدن نظم وسایلی که روی میز هستش )
تحرک داشتن
go around to avoid dealing with something or someone
پرسه زدن
- چیزی را از جایی ( اطرافی ) به جای دیگری جابجا کردن، عوض کردن
- چندین بار و به دفعات زیاد اسباب کشی کردن
- بی هدف قدم زدن، پلکیدن، پرسه زدن، سرگردان بودن
متحول کردن
جابجا شدن حرکت کردن
حرکت کردن ( Znj )
دوردور کردن / تابیدن! ( اصفهانی )
این طرف و آن طرف رفتن
جابجا کردن عوض کردن
دور زدن ( مثلا دور زدن مانع )
چرخش نمودن
بارها نقل مکان کردن
نقل مکان کردن
تکان تکان خوردن
منتقل کردن. انتقال دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس