movable

/ˈmuːvəbəl//ˈmuːvəbəl/

معنی: متحرک
معانی دیگر: دارای تاریخ متغیر (moveable هم می نویسند)، قابل حمل، غیر ثابت، ترابرپذیر، (حقوق) منقول، انتقال پذیر، مال منقول

جمله های نمونه

1. thankgiving is a movable holiday
تاریخ روز شکرگزاری سال به سال عوض می شود.

2. The room is divided by movable screens.
[ترجمه گوگل]اتاق با صفحات متحرک تقسیم شده است
[ترجمه ترگمان]این اتاق به وسیله پرده های متحرک تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's a vinyl doll with movable arms and legs.
[ترجمه گوگل]این یک عروسک وینیل با دست ها و پاهای متحرک است
[ترجمه ترگمان]یک عروسک vinyl با بازوها و پاهای قابل انتقال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The lower jaw is movable.
[ترجمه گوگل]فک پایین متحرک است
[ترجمه ترگمان]فک پایینی متحرک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Christmas is fixed, but Easter is a movable feast.
[ترجمه گوگل]کریسمس ثابت است، اما عید پاک یک جشن متحرک است
[ترجمه ترگمان]کریسمس قطعی است، اما عید پاک یک جشن قابل انتقال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The manufacture of the books that fill the movable shelves was often fraught with technical problems.
[ترجمه گوگل]ساخت کتاب هایی که قفسه های متحرک را پر می کردند، اغلب مملو از مشکلات فنی بود
[ترجمه ترگمان]ساخت کتاب هایی که قفسه های فروش را پر می کنند، اغلب مملو از مشکلات فنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Easter is a movable feast.
[ترجمه فائزه عباسی] عید پاک یم تحرک است
|
[ترجمه گوگل]عید پاک یک جشن متحرک است
[ترجمه ترگمان]عید پاک یک ضیافت movable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What was being built was the largest movable structure that had ever been created.
[ترجمه گوگل]آنچه در حال ساخت بود بزرگترین سازه متحرکی بود که تا به حال ایجاد شده بود
[ترجمه ترگمان]آنچه که ساخته شد، بزرگ ترین سازه قابل انتقال بود که تا به حال ساخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The plains are movable, subject to wind, water and grazing.
[ترجمه گوگل]دشت ها متحرک هستند، در معرض باد، آب و چرا هستند
[ترجمه ترگمان]دشت ها قابل انتقال هستند و در معرض باد، آب و چرا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A birthday is a movable feast as the round of years is wholly unrelated to the seasons.
[ترجمه گوگل]تولد یک جشن متحرک است زیرا دور سال ها کاملاً به فصل ها ارتباطی ندارد
[ترجمه ترگمان]جشن تولد یک جشن متحرک است که در آن سال های سال کام لا بی ربط به فصل ها مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They suggested movable walls and cubicles.
[ترجمه گوگل]آنها دیوارها و اتاقک های متحرک را پیشنهاد کردند
[ترجمه ترگمان]به دیوارها و اتاقک ها اشاره کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A consent, however, is a movable threshold.
[ترجمه گوگل]اما رضایت یک آستانه متحرک است
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک موافقت، یک آستانه متحرک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As we saw earlier, the furniture is movable and group-oriented, and materials are meant to be shared.
[ترجمه گوگل]همانطور که قبلا دیدیم، اثاثیه متحرک و گروهی هستند و مواد به صورت مشترک در نظر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]همانطور که قبلا دیدیم، اثاثیه متحرک و گروه محور هستند و مصالح به اشتراک گذاشته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The state that the movable contact stops in the neutral position but does not contact with any stationary contacts is called the neutral state.
[ترجمه گوگل]حالتی که کنتاکت متحرک در حالت خنثی متوقف شود اما با هیچ کنتاکت ثابتی تماس نداشته باشد حالت خنثی نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]حالتی که تماس متحرک در موقعیت خنثی متوقف می شود اما با هر تماس ثابتی که حالت خنثی نامیده می شود ارتباط برقرار نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متحرک (صفت)
moving, agile, mobile, movable, ambulatory, ambulant, versatile, peripatetic, gradient, locomotive, locomotor, marked with a vowel point, nomadic, traveling

تخصصی

[عمران و معماری] قابل حمل و نقل
[برق و الکترونیک] قابل حرکت
[ریاضیات] قابل حرکت، متحرک

انگلیسی به انگلیسی

• mobile, able to be moved, portable; not fixed in place; subject to propulsion; placed temporarily (also moveable)
something that is movable can be moved from one place or position to another.

پیشنهاد کاربران

جنبش پذیر
مدام - دائم - بی کران
منقول
( حقوق ) : مال منقول
مال شخصی

بپرس