mousey

/ˈmaʊsi//ˈmaʊsi/

معنی: موش صفت، موش دار
معانی دیگر: رجوع شود به: mousy، mousy موش دار

جمله های نمونه

1. Her collar-length, mousey hair was drawn off her forehead.
[ترجمه گوگل]موهای یقه ای و موشی اش از روی پیشانی اش کشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]موهای بلند و یقه دار او از پیشانیش جدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Each component has mouseX and mouseY properties, which tell you the relative location of the mouse pointer with respect to the component.
[ترجمه گوگل]هر جزء دارای ویژگی های mouseX و mouseY است که مکان نسبی نشانگر ماوس را با توجه به جزء به شما می گوید
[ترجمه ترگمان]هر جز دارای ویژگی های mouseX و mouseY است که موقعیت نسبی اشاره گر موس را نسبت به مولفه به شما نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her performance as the shy, mousey Lotte in Being John Malkovich is a world away from the gorgeous, good-natured ditz roles she often finds herself coasting through.
[ترجمه گوگل]بازی او در نقش لوته خجالتی و موشی در «جان مالکوویچ بودن» دنیایی دور از نقش‌های دیتز زیبا و خوش‌خلقی است که او اغلب خود را در آن می‌بیند
[ترجمه ترگمان]لوته برای لوته به عنوان یک لوته (خجالتی بودن)، یک دنیا دور از نقش های جذاب و با حسن نیت است که اغلب خود را در درون آن وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For example, if mouseX is -46 and mouseY is 7 the mouse pointer is 46 pixels left of and 78 pixels down in the component's coordinate system.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، اگر mouseX -46 و mouseY 7 باشد، نشانگر ماوس در سیستم مختصات جزء 46 پیکسل سمت چپ و 78 پیکسل پایین است
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، اگر mouseX is و mouseY ۷ است، اشاره گر موس ۴۶ نقطه باقیمانده و ۷۸ پیکسل در سیستم مختصات مولفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. USB vacuum Do you know the dirtiest parts of your desk are probably your keyboard and mousey ?
[ترجمه گوگل]جاروبرقی USB آیا می دانید کثیف ترین قسمت های میز شما احتمالاً صفحه کلید و ماوس شما هستند؟
[ترجمه ترگمان]خلا یواس بی - آیا the قسمت میز شما احتمالا keyboard و mousey شما هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One day he was walking and saw a cat, and Mousey almost got captured by the cat, but Mousey dove into the stack of hey.
[ترجمه گوگل]یک روز او در حال راه رفتن بود و گربه ای را دید، و ماوسی تقریباً توسط گربه اسیر شد، اما موسی کبوتر به پشته هی فرو رفت
[ترجمه ترگمان]یک روز او داشت راه می رفت و یک گربه را دید، و Mousey تقریبا توسط گربه گرفته شد، اما فاخته به دسته ای هی هی هی هی هی هی آن ها اصابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موش صفت (صفت)
mousey, mousy

موش دار (صفت)
mousey, mousy

پیشنهاد کاربران

بپرس