mountainous

/ˈmaʊntənəs//ˈmaʊntɪnəs/

معنی: کوهستانی، کوه مانند
معانی دیگر: کوه پیکر، کوهسان، سترگ، عظیم، شگرف

جمله های نمونه

1. mountainous country
سرزمین کوهستانی

2. a mountainous road
راه کوهستانی

3. rustam's mountainous build
هیکل کوه پیکر رستم

4. the mountainous landscape of niasar
چشم انداز کوهستانی نیاسر

5. the mountainous physiognomy of kurdestan
ویژگیهای کوهستانی کردستان

6. that country's mountainous debts will handicap its future generations
بدهی های غول آسای آن کشور نسل های آینده را دچار مشکل خواهد کرد.

7. afghanistan is a mountainous country
افغانستان کشوری کوهستانی است.

8. goats thrive in mountainous areas
بز در جاهای کوهستانی خوب پرورش می یابد.

9. iran's hinterland is mountainous
سرزمین درونی ایران کوهستانی است.

10. darband is located in a mountainous area
در بند در منطقه ای کوهستانی قرار دارد.

11. the optimum speed on this mountainous road
سرعت مناسب در این راه کوهستانی

12. for the most part, that country is dry and mountainous
آن کشور به طور کلی خشک و کوهستانی است.

13. The countryside is more mountainous in the north .
[ترجمه گوگل]حومه شهر در شمال کوهستانی تر است
[ترجمه ترگمان]حومه بیشتر کوهستانی در شمال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The eastern part of the country is very mountainous.
[ترجمه گوگل]بخش شرقی کشور بسیار کوهستانی است
[ترجمه ترگمان]قسمت شرقی کشور بسیار کوهستانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They were struggling with mountainous debts.
[ترجمه گوگل]آنها با بدهی های کوهستانی دست و پنجه نرم می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با بدهی های کوهستانی دست و پنجه نرم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The storm heaved the sea into mountainous waves.
[ترجمه گوگل]طوفان دریا را به امواج کوهستانی تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]توفان دریا را به امواج خروشان کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Barbaric customs still prevail in the mountainous area.
[ترجمه گوگل]آداب و رسوم وحشیانه هنوز در منطقه کوهستانی حاکم است
[ترجمه ترگمان]گمرکات Barbaric هنوز در مناطق کوهستانی حاکم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Parts of the mountainous region in the north of the country have still not been mapped.
[ترجمه گوگل]بخش هایی از مناطق کوهستانی شمال کشور هنوز نقشه برداری نشده است
[ترجمه ترگمان]بخش هایی از منطقه کوهستانی در شمال کشور هنوز طرح ریزی نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This part of the country is very mountainous.
[ترجمه گوگل]این بخش از کشور بسیار کوهستانی است
[ترجمه ترگمان]این قسمت از کشور بسیار کوهستانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوهستانی (صفت)
rangy, highland, mountainous

کوه مانند (صفت)
mountainous

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by the presence of many mountains, hilly; having huge dimensions; of the nature of mountains
a mountainous area has a lot of mountains.

پیشنهاد کاربران

کوهستانی ؛ عظیم
# a mountainous region
# Iran is a mountainous country
# Mountainous�clouds foreshadows rain
# The mountainous waves lapped the shore
چغر
بد بدن
( وقتی درباره ی افراد به کار می رود )
I’ve grappled with mountainous sumos
با سوموکارهای چغر دست به گریبان شده ام.

بپرس