mount

/ˈmaʊnt//maʊnt/

معنی: صعود، کوه، تپه، پایه، مقوای عکس، قاب عکس، مرکوب، ترفیع، بلند شدن، صعود کردن، سوار شدن بر، سوار شدن یا کردن، بالغ شدن بر، نصب کردن، قرار دادن، سوار کردن، زیاد شدن، سوار شدن
معانی دیگر: (پیش از نام می آید) کوه، (شاعرانه) کوه، (مهجور) استحکامات مرتفع، فراز دژ، (معمولا با: up) بالا رفتن، سوارشدن (به ویژه بر پشت اسب یا روی دوچرخه و غیره)، افزوده شدن، فزون شدن، اسب دادن به، اسب تهیه کردن، (حیوان نر - برای جفت گیری) سوار (حیوان ماده) شدن، (با: on) سوار کردن بر، قرار دادن (بر فراز چیزی)، جواهر را بر انگشتر (و غیره) سوار کردن، نمونه را روی شیشه قرار دادن (برای دیدن با میکرسکوپ)، اسکلت یا جسد جانور را برای نمایشگاه آماده کردن، عکس و غیره را روی مقوا سوار کردن (و قاب کردن)، تمبر پستی را در آلبوم چسباندن، کارگذاشتن، تعبیه کردن، (عملیات نظامی یا اکتشاف علمی و غیره) تدارک دیدن، مهیا کردن، اقدام کردن، (ارتش) لوله ی توپ را برای هدف گیری بالا بردن، به توپ مسلح بودن، (هر چیزی که سوار آن بشوند) اسب، دوچرخه، سکو، زیربند، زیرگیر، بوم، چارچوب، پشت گیر، (تئاتر) روی صحنه آوردن، به پاسداری گماشتن، قراول گذاشتن، پاسداری کردن، کشیک دادن، سواری (بر اسب و غیره)، (در مسابقات اسبدوانی و غیره) فرصت سوار شدن بر اسب (به ویژه در مسابقه)، n :کوه، n : بالارفتن باup، مرکوب اسب، دوچرخه وغیره

جمله های نمونه

1. engine mount
سکوی موتور

2. to mount a frontal attack
از جلو مورد حمله قرار دادن

3. to mount a statue on a pedestal
مجسمه را بر پایه ی خود سوار کردن

4. to mount the rostrum
بر کرسی خطابه رفتن

5. artillery mount
قنداق توپ،سکوی توپ

6. the first men to scale mount everest
اولین مردانی که از کوه اورست بالا رفتند

7. Viewed from the top of Mount Tai, the sunrise was indeed a spectacle.
[ترجمه گوگل]با مشاهده از بالای کوه تای، طلوع خورشید واقعاً تماشایی بود
[ترجمه ترگمان]با نگاه از بالای کوه تای، طلوع خورشید واقعا نمایشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's many years since Mount Vesuvius last erupted.
[ترجمه A.B] سال های زیادی از آخرین باری که کوه وزوویوس فوران کرد میگذره
|
[ترجمه گوگل]سال ها از آخرین فوران کوه وزوویوس می گذرد
[ترجمه ترگمان]سال ها از زمانی که کوه Vesuvius فوران کرد، سال ها می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The death toll continues to mount.
[ترجمه سیدکاظم برزیگر] شمار تلفات، همچنان، صعودیه
|
[ترجمه گوگل]تعداد کشته ها همچنان در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]تعداد کشته ها به صعود ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I am appalled that children can mount up debts unbeknown to their parents.
[ترجمه گوگل]من از اینکه بچه ها می توانند بدون اطلاع والدین خود بدهی بدهند، وحشت دارم
[ترجمه ترگمان]من می ترسم که بچه ها بتوانند بدهی های خود را به والدین خود تبدیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The opposition is getting ready to mount a powerful attack on the government.
[ترجمه گوگل]اپوزیسیون در حال آماده شدن برای حمله قدرتمند به دولت است
[ترجمه ترگمان]اپوزیسیون آماده است تا یک حمله قدرتمند به دولت برپا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mount Elgon straddles the border between Kenya and Uganda.
[ترجمه گوگل]کوه الگون در مرز بین کنیا و اوگاندا قرار دارد
[ترجمه ترگمان]کوه Elgon در مرز بین کنیا و اوگاندا قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They surmounted Mount Mckinley.
[ترجمه گوگل]آنها بر کوه مکینلی غلبه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بر فراز کوه Mckinley فایق آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The first and last mountain I climbed was Mount Rundle in Banff .
[ترجمه گوگل]اولین و آخرین کوهی که صعود کردم کوه راندل در بنف بود
[ترجمه ترگمان]اولین و آخرین کوه من کوه rundle در Banff بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It isn't a good idea to let bills mount up.
[ترجمه گوگل]این ایده خوبی نیست که اجازه دهید قبوض افزایش یابد
[ترجمه ترگمان]فکر خوبی نیست که بگذارم قبض ها بالا بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The pressure for change continued to mount.
[ترجمه گوگل]فشار برای تغییر ادامه یافت
[ترجمه ترگمان]فشار برای تغییر همچنان بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Armed security officers are employed to mount guard over the president.
[ترجمه طحانی] افسران امنیتی مسلح به کار گرفته می شوند تا محافظت از رییس جمهوری را بالا ببرند.
|
[ترجمه گوگل]افسران امنیتی مسلح برای نگهبانی از رئیس جمهور به کار گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]افسران امنیتی مسلح برای سوار شدن بر رئیس جمهور به کار گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The British expedition to Mount Everest is leaving next month.
[ترجمه گوگل]اکسپدیشن بریتانیا به قله اورست ماه آینده را ترک می کند
[ترجمه ترگمان]سفر انگلیس به کوه اورست یک ماه بعد ترک خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Their debts continued to mount up.
[ترجمه گوگل]بدهی های آنها همچنان رو به افزایش بود
[ترجمه ترگمان]بدهی های آن ها همچنان بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صعود (اسم)
ascent, rise, mount, ascension, bulge, escalade

کوه (اسم)
mount, barrow, mountain

تپه (اسم)
top, hill, mound, mount, brae, barrow, mesa, ben, knurl, tumulus, tump

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

مقوای عکس (اسم)
mount

قاب عکس (اسم)
mount, panel

مرکوب (اسم)
ship, mount, steed, palfrey

ترفیع (اسم)
raise, advancement, promotion, upgrade, elevation, lift, preference, mount, elation, preferment

بلند شدن (فعل)
rise, arise, get up, levitate, ascend, mount, upheave, louden, uprear

صعود کردن (فعل)
rise, ascend, mount, climb, go up, ramp, soar

سوار شدن بر (فعل)
mount

سوار شدن یا کردن (فعل)
mount

بالغ شدن بر (فعل)
number, mount, soar, exceed

نصب کردن (فعل)
fix, stick, set, mount, erect, pitch, install, instal, set up, fay, uprear

قرار دادن (فعل)
lodge, place, put, fix, pose, park, row, set, mount, pack, locate, include, posture, posit, superpose

سوار کردن (فعل)
assemble, modulate, mount, pick, pickup, take in, help to ride

زیاد شدن (فعل)
increase, gain, augment, grow, mount, proliferate, wax

سوار شدن (فعل)
back, mount, ride, board, straddle, canter

تخصصی

[سینما] کادر خارجی اسلاید
[کامپیوتر] نصب کردن - قرار دادن یک دیسک یا نوار درون کامپیوتر و معرفی آن به سیستم عامل . تحت برنامه ی UNIX می توان فهرستی از فایلهای جاری نصب شده ی سیستم را با اجرای فرمان mount به دست آورد.
[برق و الکترونیک] پایه 1. عایق شوک یا ارتعاش، ضریه گیری که معمولاً ازیک عضو کشسان و یک یا چند عضو غیر کشسان تشکیل می شود که دستگاه را در برابر شوک یا ارتعاش نگه می دارند . 2. فلنج یا ابزار دیگری برای متصل کردن لامپ خلا یا کاواک به مجبر .
[ریاضیات] مونتاژ، نصب کردن، نمو کردن، صعود کردن، کار گذاشته شدنف متصل شدن، انباشتن، زیاد شدن، سوار شدن
[] کوه، تپه

انگلیسی به انگلیسی

• animal which can be ridden; vehicle which can be mounted; pedestal; riding; ascending, act of mounting; placing; frame; mountain, hill (used only as a title in the name of a mountain, i.e. mount hermon)
climb up, ascend; raise; ride; get up on; establish; frame
to mount a campaign or event means to organize it and make it take place.
if something is mounting or if it mounts up, it is increasing in size, scope, or degree.
to mount something means to go to the top of it; a formal use.
if you mount a horse, you climb on to its back.
if you mount an object in a particular place, you fix it there.
mount is used as part of the name of a mountain.
if you mount guard or if you mount a guard over something, you guard it or get someone to guard it.
see also mounted.

پیشنهاد کاربران

according to oxford word skill : organize and begin sth
مقوا ، پایه یا قاب عکس
صعود کردن
مثال: They plan to mount an expedition to the summit of the mountain.
آن ها قصد دارند یک سفر به قله کوه راه اندازی کنند.
در نقش فعل ( verb ) به معانی:
برنامه ریزی کردن ( برای انجام یا برگزاری برنامه و رویدادی )
افزایش دادن پله ای و مرحله به مرحله ( مقدار یا اندازه یا درجه چیزی )
سوار شدن ( به دوچرخه یا اسب )
بالا رفتن ( از پله و . . . )
و. . .
سوار شدن، نصب کردن
mount 3 ( n ) ( also mounting ) =sth such as a piece of heavy paper or glass that you put sth on or attach sth to, to display it, e. g. gun mount.
mount
mount 2 ( n ) ( maʊnt ) ( abbreviation Mt. ) = ( used in modern English only in place names ) a mountain ( maʊntn ) or a hill, e. g. Mount Everest ( Mt. Everest ) .
mount
mount 1 ( v ) ( maʊnt ) =to get on a bicycle, horse, etc. , e. g. He mounted his horse and rode away. mount ( n ) =a horse that you ride on, e. g. She saddled her mount quickly.
mount
در سیستم عامل های یونیکس و لینوکس، دستور mount برای اتصال ( یا مونت کردن ) یک دستگاه فایل سیستم یا دستگاه ذخیره سازی به ساختار فایل سیستم استفاده می شود. وقتی یک دستگاه ذخیره سازی ( مثل هارد دیسک، فلش
...
[مشاهده متن کامل]
درایو، یا سی دی ) به سیستم شما وصل می شود، باید قبل از استفاده از آن، به ساختار فایل سیستم سیستم عامل متصل شود. این عملیات به نام "مونت کردن" شناخته می شود.

بالا رفتن
Mount: قله
Mountain: کوه
افزایش
معنی های اصلی رو میگم بهتون
1 اسم :کوه و کوهستان
2 افزایش یافتن
مثال
The tension mounts around the metro area
تنش اطراف منطقه ی مترو افزایش یافته ( این جمله در فیلم جوکر19 )
3 بالا رفتن ( معمولا از اسب )
...
[مشاهده متن کامل]

She can't mount that tall horse
اون نمیتونه از سوار اون اسب بلند بشه
*این اصلی ترین معنی های کلمه mount هستند*
و معنی های دیگه فرعی هستن و خیلی کم استفاده میشن
Like if you like

وصل کردن، متصل کردن
وصل شدن، متصل شدن
سوار شدن ( روی جنس ماده ) برای برقراری ارتباط جنسی
"درمورد حیوانات نر از این فعل استفاده میشه"
معنیمختلفی داره مثلا go up
نصب کردن برنامه ای بر روی کامپیوتر
دامپزشکی و علوم دامی
۱. پرش زدن حیوان روی حیوان ماده به منظور جفت گیری
۲. سوار شدن ( مثلا روی اسب )
V:تشکیل دادن، شروع کردن
1_ سازماندهی کردن ، برپا کردن ، تدارک دیدن ، شروع کردن
An attack mounted by the terrorists killed six civilians
The National Gallery mounted a major exhibition of her work
2_ بالا رفتن
Pressure is mounting on the government to change the law
...
[مشاهده متن کامل]

He mounted the platform and addressed the crowd
He mounted his horse and rode away
3_ نصب کردن ( قرار دادن )
Cameras are mounted around the city
The diamond is mounted in gold

آزادکردن فایل ( کامپیوتر )
مَرکب
علم کردن. به پا داشتن
برافراشتن
سازماندهی و آغاز کردن ( =organize and initiate )
ضریب دادن
سوار کردن ( به عنوان مثال لاستیک بر روی رینگ )
سوار شدن
فعل
1. تدارک دیدن، برپا کردن
2. زیاد شدن، افزایش یافتن
3. سوار شدن
4. بالا رفتن
5. نصب کردن
6. پریدن یک حیوان روی یک حیوان دیگر برای جفت گیری
7. قرار دادن
اسم
1. کوه
2. اسب
3. مقوای عکس
تدارک دیدن، بر پا کردن، برگزار کردن، ترتیب دادن چرا دیکشنریا هیچکدوم کامل نیست
ارائه دادن/کردن
چسباندن کاغذ برروی کاغذ اصلی ( برای مرقع سازی )
تزیین کاغذ با کاغذ

این ترجمه باید اصلاح شود
2. The watchman mounted the tower to see if there were any people in the vicinity.
ترجمه خواهرم نتوانست سوار اسب شود بنابراین آنها در عوض، یک اسب کوچک به او دادند
Attach a picture onto a piece of stiff paper
get up on
The children's excitement is mounting as Christmas gets nearerوقتی کریسمس نزدیک کریسمس می شود شور و هیجان بچه ها بالا میرود - بالا رفتن افزایش پیدا کردن بصورت تدریجی
برنامه ریزی، سازماندهی و شروع یک فعالیت یا یک مجموعه ای از حوادث پیش رو
مطرح کردن، پیش کشیدن، بوجود آور دن ، ایجاد کردن، باعث شدن، ساختن، برقرار کردن، بنا کردن، دایر نمودن، پابر جا کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس