motionless

/ˈmoʊʃnləs//ˈməʊʃnləs/

معنی: ساکن، بی حرکت
معانی دیگر: بی حرکت

جمله های نمونه

1. She lay motionless where she was, oblivious to pain.
[ترجمه گوگل]بی حرکت در جایی که بود دراز کشیده بود و از درد غافل بود
[ترجمه ترگمان]او بی حرکت و بدون توجه به درد، بی حرکت ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A silent movie doesn't mean it is motionless.
[ترجمه گوگل]یک فیلم صامت به معنای بی حرکت بودن آن نیست
[ترجمه ترگمان]یک فیلم صامت به این معنی نیست که بی حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The motionless body showed no signs of life.
[ترجمه گوگل]بدن بی حرکت هیچ نشانی از زندگی نداشت
[ترجمه ترگمان]بدن بی حرکت هیچ نشانی از زندگی نشان نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The flag hung motionless on its pole.
[ترجمه گوگل]پرچم بی حرکت روی میله اش آویزان بود
[ترجمه ترگمان]پرچم بر تیرک آویخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She sat there motionless, as if spellbound.
[ترجمه گوگل]بی حرکت آنجا نشست، انگار طلسم شده بود
[ترجمه ترگمان]بی حرکت و بی حرکت در آنجا نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A crumpled figure lay motionless in the doorway.
[ترجمه گوگل]یک پیکر مچاله شده بی حرکت در آستانه در خوابیده بود
[ترجمه ترگمان]هیکل مچاله شده در آستانه در بی حرکت ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The horse lay motionless on the ground, as if dead.
[ترجمه گوگل]اسب بی حرکت روی زمین افتاده بود، انگار مرده است
[ترجمه ترگمان]اسب بی حرکت و بی حرکت روی زمین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The men stood motionless as Weir held his finger to his lips.
[ترجمه گوگل]در حالی که ویر انگشتش را روی لب هایش گرفته بود، مردان بی حرکت ایستادند
[ترجمه ترگمان]مردها بی حرکت ایستاده بودند و Weir انگشتش را روی لب هایش نگه داشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She sat motionless, waiting for their decision.
[ترجمه گوگل]بی حرکت نشسته بود و منتظر تصمیم آنها بود
[ترجمه ترگمان]او بی حرکت نشسته بود و منتظر تصمیم خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She sat there motionless, staring into space.
[ترجمه گوگل]بی حرکت آنجا نشسته بود و به فضا خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]او بی حرکت نشسته بود و به فضا خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I urged him to rest, but he remained motionless.
[ترجمه گوگل]به او اصرار کردم که استراحت کند، اما او بی حرکت ماند
[ترجمه ترگمان]به او اصرار کردم که استراحت کند، اما بی حرکت ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Caroline felt riveted to the floor, motionless, unwilling to consciously eavesdrop but tense with curiosity.
[ترجمه گوگل]کارولین احساس می کرد که روی زمین پرچ شده است، بی حرکت است، نمی خواهد آگاهانه استراق سمع کند، اما از کنجکاوی تنش دارد
[ترجمه ترگمان]کارولین به زمین خیره شده بود، بی حرکت، با بی میلی برای استراق سمع، اما با کنجکاوی عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The women were motionless in intense postures, as if being sketched.
[ترجمه گوگل]زنان در حالت‌های شدید بی‌حرکت بودند، گویی طراحی شده بودند
[ترجمه ترگمان]زنان مثل اینکه طرح کشیده باشند بی حرکت ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For a moment Theda stood motionless, watching Benedict go.
[ترجمه گوگل]برای لحظه ای تدا بی حرکت ایستاد و رفتن بندیکت را تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]لحظه ای ایستاد و بی حرکت ایستاد و تماشا کرد که آماده حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکن (صفت)
calm, quiet, still, stilly, resting, inert, static, stationary, motionless, quiescent, irenic, waveless

بی حرکت (صفت)
still, vapid, frozen, otiose, static, stationary, motionless, immobile, unmoved, moveless, stabile

انگلیسی به انگلیسی

• still, stationary, not moving
someone or something that is motionless is not moving at all.

پیشنهاد کاربران

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: بیجنبش

⚫ نگارش به خط لاتین: Bijonbesh

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

motionless ( adj ) ( moʊʃnləs ) =not moving; still, e. g. She stood absolutely motionless.
motionless
I stood motionless as the snake slithered by
e. g. Her body lay motionless on the bed
عامیانه. جای سوت و کور

بپرس