motion

/ˈmoʊʃn̩//ˈməʊʃn̩/

معنی: حرکت، جنبش، پیشنهاد، تکان، سیر، ژست، جنب وجوش، پیشنهاد کردن، اشاره کردن
معانی دیگر: جنب، میل، خواست، (در گردهمایی ها و غیره) پیشنهاد، طرح، (حقوق) درخواست از دادگاه (برای صدور حکم و غیره)، اشاره، حرکت سر و دست (رجوع شود به: gesture)، ایما، نمار، با سر و دست حالی کردن، نمارکردن، نماریدن، (نادر) قدرت حرکت، جنب توانی، (موسیقی) تغییر و تکامل آهنگ در یک قطعه، پویایی آهنگ، طرح دادن

جمله های نمونه

1. damped motion
حرکت میرا

2. eccentric motion
لنگ چرخش

3. insensible motion
حرکت غیرمحسوس

4. on motion of the defendant's lawyer
به درخواست وکیل خوانده

5. repetitive motion sickness
بیماری حرکت پی درپی

6. rotational motion
حرکت چرخشی

7. the motion picture industry
صنعت فیلمبرداری و سینما

8. the motion was passed with a majority vote
طرح با اکثریت آرا به تصویب رسید.

9. in motion
جنبا،درجنبش،در تحرک،در حرکت

10. a forward motion
حرکت به جلو

11. the circular motion of the arms
حرکت دورانی دست ها

12. the even motion of the airplane
حرکت یکنواخت هواپیما

13. the periodic motion of a planet
حرکت ادواری یک سیاره

14. the perpetual motion machine
ماشین حرکت همیشگی

15. the queasy motion of the waves
حرکت تهوع آور امواج

16. the slightest motion of the camera ruins the picture
کمترین تکان دوربین عکاسی،عکس را خراب می کند.

17. with the motion of his arm
با اشاره ی دستش

18. propose a motion
طرح یا پیشنهادی را به رای گذاشتن،طرح پیشنهاد کردن

19. a class b motion picture
فیلم سینمایی درجه ی دو

20. of his own motion
به خواست خودش

21. they rejected the motion to adjourn
آنها پیشنهاد ختم جلسه را رد کردند.

22. this axle transfers motion from the motor to the wheels
این محور،حرکت را از موتور به چرخ ها منتقل می کند.

23. he is always in motion
او همیشه در جنب و جوش است.

24. he moved and his motion passed by a vote of 50 to 16
او پیشنهاد کرد و پیشنهادش با 50 رای در برابر 16 تصویب شد.

25. some deputies brought a motion to censure the government
برخی از نمایندگان در خواست استیضاح دولت را کردند.

26. the spoiled pets of motion picture magazines
سوگلی های لوس مجلات سینمایی

27. they have tabled a motion criticising the government
آنها پیشنهادی را برای انتقاد از دولت مطرح کرده اند.

28. to vote down a motion
پیشنهادی را با رای دادن رد کردن

29. never pan the camera except to follow motion
هرگز دوربین را نچرخان مگر برای فیلم برداری از چیزی متحرک.

30. he moved to adjourn the meeting and i seconded his motion
او پیشنهاد ختم جلسه را کرد و من پیشنهاد او را تایید کردم.

مترادف ها

حرکت (اسم)
departure, stroke, progress, action, stir, move, movement, motion, travel, gesture, behavior, demeanor, locomotion, poke, gest, stirabout

جنبش (اسم)
cause, action, stir, move, movement, motion, travel, jiggle, vibration, commotion, inanition, bustle, rock, flicker, locomotion, jar, heartbeat, tremor, libration, tremour, vibratility

پیشنهاد (اسم)
motion, tender, offer, bid, plea, suggestion, proposal, proposition, proffer

تکان (اسم)
stroke, move, movement, motion, hustle, shake, shock, rock, wag, jerk, jostle, jar, convulsion, tremor, jolt, tremour

سیر (اسم)
development, process, go, movement, motion, travel, excursion, passage, walk, promenade, tour, garlic, sightseeing

ژست (اسم)
movement, motion, gesture, sign

جنب وجوش (اسم)
motion, milling, stirabout

پیشنهاد کردن (فعل)
submit, motion, advance a proposal, offer, propose, suggest, bid, hold forth, propound, proffer, move a proposal, propone

اشاره کردن (فعل)
point, motion, mention, hint, sign, allude, nudge, insinuate, imply, cue, beckon

تخصصی

[عمران و معماری] حرکت - جنبش
[برق و الکترونیک] حرکت
[مهندسی گاز] حرکت
[حقوق] درخواست، پیشنهاد
[نساجی] حرکت - عمل - وسیله - دسنگاه - مکانیزم
[ریاضیات] حرکت
[پلیمر] حرکت

انگلیسی به انگلیسی

• movement, gesture; proposal for discussion; request for a court order (law); transition from one pitch to another (musical)
indicate, intimate, direct
motion is the process of continually changing position or moving from one place to another.
a motion is an action, gesture, or movement.
a motion in a meeting or debate is a proposal which is discussed and voted on.
if you motion to someone, you make a movement with your hand in order to show them what they should do.
if you go through the motions, you say or do something that is expected of you, without being very sincere or serious about it.
a process or event that is in motion is happening already.

پیشنهاد کاربران

اشاره کردن
یا
علامت دادن با دست
مثلا:
the host spots Dave and motions him over
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: جُنبش

⚫ نگارش به خط لاتین: Jonbesh

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

حرکت، انتقال
مثال: The car was in motion when the accident occurred.
ماشین در حال حرکت بود که حادثه رخ داد.
حرکت تغییر موقعیت یک جسم در طول زمان است.
این یک مفهوم اساسی در فیزیک است و برای درک بسیاری از پدیده های طبیعی ضروری است.
تغییر.
It will increase the motion of the school’s culture
My motion are very hard
دفع ام خیلی سخته
A formal suggestion made, discussed, and voted on at a meeting/ a formal proposal put to a legislature or committee
یک پیشنهاد رسمی ارائه شده، که مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و در یک جلسه به رأی گذاشته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

Iran has threatened to cancel any visit if the censure motion is passed.
"opposition parties tabled a no - confidence motion".
Someone proposed a motion to increase the membership fee to $500 a year.
The motion was accepted/passed/defeated/rejected.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/motion
اقامه دعوی
motion ( verb ) = اشاره کردن، به کسی با اشاره چیزی را فهماندن، با علامت دست یا سر اشاره کردن یا فهماندن، نشان دادن، با اشاره تعارف کردن
Definition = برای علامت دادن به کسی ، معمولاً با دست یا سر خود/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - They motioned her to leave the area.
آنها به او اشاره کردند که منطقه را ترک کند.
2 - I saw him motion to the man at the door, who quietly left.
او را دیدم که به سمت مرد دم درب اشاره کرد و بی سر و صدا رفت.
3 - He motioned me to sit down.
او به من اشاره کرد که بنشینم.
4 - . The old man motioned for him to get out
پیرمرد با اشاره به او فهماند که بیرون برود.
5 - Motion somebody to a place
با اشاره مکانی را به کسی نشان دادن

motion ( noun ) = حرکت، تکان، جنبش، جٌم/مدفوع، ادرار ( به شکل مودبانه ) ، بیرونروی/پیشنهاد، درخواست، طرح، دادخواست/اشاره ( حرکت قسمتی از بدن ) /
Definition = عمل یا روند حرکت ، یا یک اقدام یا حرکت خاص/یک روش مودبانه برای اشاره به روند دفع مواد زائد جامد از بدن یا خود زباله ها/یک پیشنهاد رسمی ارائه شده ، مورد بحث و رأی گیری در جلسه/یک درخواست همچنین یک درخواست از قاضی در دادگاه است تا اتفاقی بیفتد/
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف با کلمه : movement ( noun )
in motion = در حال حرکت >>>>>>>>مثال : Do not alight while the train is still in motion. تا وقتی قطار در حال حرکت است پیاده نشوید.
examples:
1 - The motion of the flame was hypnotic.
حرکت شعله هیپنوتیزم کننده بود.
2 - The violent motion of the ship upset his stomach.
تکان شدید کشتی شکم او را ناراحت کرد.
3 - He rocked the cradle with a gentle backwards and forwards motion.
گهواره را با حرکت ملایم به عقب و جلو تکان داد.
4 - They showed the goal again in slow motion ( = at a slower speed so that the action could be more clearly seen ) .
آنها دوباره هدف را در حرکت آهسته ( = با سرعت کمتری نشان دادند تا عمل به وضوح دیده شود ) نشان دادند.
5 - The nurse asked if her motions were regular.
پرستار پرسید آیا ادرار او منظم است؟
6 - Someone proposed a motion to increase the membership fee to $500 a year.
شخصی پیشنهاد افزایش حق عضویت به 500 دلار در سال را مطرح کرد.
7 - The motion was accepted/passed/defeated/rejected.
این پیشنهاد پذیرفته شد / تصویب شد / شکست خورد / رد شد.
8 - His range of motion was exactly equal on both sides.
دامنه حرکت او دقیقاً در هر دو طرف برابر بود.
9 - At a single motion of his hand the room feel silent
با یک حرکت اشاره دستش اتاق احساس سکوت کرد.
10 - Delegates have voted in favour of the motion.
نمایندگان به این طرح رأی مثبت داده اند.
11 - Anyone wishing to dissent from the motion should now raise their hand.
هر کس مایل به مخالفت با این حرکت است ، اکنون باید دست خود را بلند کند.

احساس
پیشنهاد
1 ) With 21 votes for, and 8 opposed, the motion is carried
پذیرش یک پیشنهاد
2 ) The motion/proposal/resolution/bill was carried by 210 votes to 160
Slow motion یعنی دنیای آرام و کُند
تحرک
پیشنهاد، طرح
to table/make a motion
to propose a motion ( = to be the main speaker in favor of a motion )
The motion was adopted/carried by six votes to one.
متحرک:
motion pictures
تصاویر متحرک
دادنامه
دادخواست در دادگاه
در پزشکی: قدرت حرکتی
جابجایی ، تکان خوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس