motherly

/ˈməðərli//ˈmʌðəli/

دارای ویژگی های مادر: مهربان، زاینده، فروردگر، مادرانه، وابسته به مادر، مادروار

جمله های نمونه

1. her attitude toward the students was motherly
روش او نسبت به دانشجویان مادرگونه بود.

2. She was a plump, motherly woman in her fifties.
[ترجمه گوگل]او یک زن چاق و مادر در پنجاه سالگی بود
[ترجمه ترگمان]او زنی فربه و مادرانه بود که در حدود پنجاه سال داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was an incredible display of motherly love and forgiveness.
[ترجمه گوگل]این نمایشی باورنکردنی از عشق و بخشش مادرانه بود
[ترجمه ترگمان]این یک نمایش باورنکردنی از عشق مادرانه و بخشش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was a kind, motherly woman.
[ترجمه گوگل]او زنی مهربان و مادرانه بود
[ترجمه ترگمان] اون یه زن مهربون و مادرانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All Molly's motherly instincts erupted when she saw what it was.
[ترجمه گوگل]تمام غرایز مادرانه مولی با دیدن آنچه که هست فوران کرد
[ترجمه ترگمان]تمام غرایز مادرانه مالی در زمانی که او را می دید از خشم بیرون می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If images do not appear as motherly they can not be Goddesses.
[ترجمه گوگل]اگر تصاویر مادرانه به نظر نرسند نمی توانند الهه باشند
[ترجمه ترگمان]اگر تصاویر به صورت مادرانه ظاهر نشوند، نمی توانند مورد استفاده قرار بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. "Don't worry," Laura said in a gentle motherly way.
[ترجمه گوگل]لورا با حالتی آرام مادرانه گفت: نگران نباش
[ترجمه ترگمان]لو را با حالتی مادرانه گفت: نگران نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was motherly, with a big mole on her upper lip.
[ترجمه گوگل]او مادرانه بود و خال بزرگی روی لب بالایی داشت
[ترجمه ترگمان]او با یک خال گوشتی که روی لب بالایی اش داشت، مادرانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. From an attitude of generosity, warm feeling and motherly goodness, she now had shifted into a mood of high hilarity.
[ترجمه گوگل]از نگرش سخاوتمندانه، احساس گرم و مهربانی مادرانه، او اکنون به حال و هوای شادی آور تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]اکنون، از رفتار و مهربانی و مهربانی مادرانه، اکنون حال و هوای خوشی به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Marguerite was not exactly a motherly woman, but she was in some way comfortable.
[ترجمه گوگل]مارگریت دقیقاً یک زن مادرانه نبود، اما به نوعی راحت بود
[ترجمه ترگمان]مارگریت دقیقا یک زن مادرانه نبود، ولی به هیچ وجه احساس راحتی نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But motherly warmth turns cold beside the journalistic revulsion the Molinari gambit provokes.
[ترجمه گوگل]اما گرمای مادری در کنار انزجار روزنامه نگاری که قمار مولیناری برانگیخته است سرد می شود
[ترجمه ترگمان]اما گرمای مادرانه در کنار انزجار روزنامه نگاران باعث تحریک بیش از حد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A butch lesbian with motherly tendencies, she maintained her dignity and in some lights could look beautiful.
[ترجمه گوگل]او که یک لزبین بوچ با تمایلات مادرانه بود، وقار خود را حفظ کرد و در برخی نورها می توانست زیبا به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]زنی با تمایلات مادرانه، وقار و متانت خود را حفظ کرد و در برخی از چراغ ها می توانست زیبا به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Miss Gilbert was motherly but firm, an excellent teacher for the lower forms.
[ترجمه گوگل]خانم گیلبرت مادرانه اما محکم بود، معلمی عالی برای کلاس های پایین تر
[ترجمه ترگمان]دوشیزه گیلبرت، مادرانه، با مهربانی، یک معلم عالی برای طبقات پایین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Charles found himself muttering to the motherly dresser, who handed him his hat.
[ترجمه گوگل]چارلز خود را در حال غر زدن برای کمد مادری دید که کلاهش را به او داد
[ترجمه ترگمان]شارل دید که زیر لب به میز آرایش مادرانه که کلاهش را به او داده بود، زیر لب گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• like a mother; pertaining to the qualities of a mother
a motherly woman is warm, kind, and protective.

پیشنهاد کاربران

True, I admit that in addition to being very satisfied with my job, I owe a lot of my growing success to this motherly accent, and I owe my future success to my father
درست هست اعتراف میکنم علاوه بر اینکه در حیطه شغلم بسیار راضی هستند بسیاری از کارهای روز افزون موفقیت هایم را مدیون این لهجه خوش مادری هستم و موفقیت های دیگر آینده ام را مدیون پدرم هستم
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس