motherliness


مادری، صفت مادری

جمله های نمونه

1. I feel an obscure resentment against her motherliness.
[ترجمه گوگل]من نسبت به مادر بودن او کینه ای مبهم احساس می کنم
[ترجمه ترگمان]به خاطر motherliness، من احساس ناراحتی مبهمی نسبت به او دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The girl's motherliness made her invaluable in caring for the children.
[ترجمه گوگل]مادر بودن دختر، او را در مراقبت از فرزندان ارزشمند می کرد
[ترجمه ترگمان]مادر The او را با توجه به بچه ها بسیار ارزشمند کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A vietnamese mother kindly glanced at her beloved baby. The power of motherliness is huge. In a church, Beijing.
[ترجمه گوگل]یک مادر ویتنامی با مهربانی به کودک محبوبش نگاه کرد قدرت مادری بسیار زیاد است در یک کلیسا، پکن
[ترجمه ترگمان]مادر vietnamese با مهربانی به بچه محبوبش نگاه کرد قدرت of عظیم است در یک کلیسا، پکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The feelings or characteristics associated with being a mother; motherliness.
[ترجمه گوگل]احساسات یا ویژگی های مرتبط با مادر بودن؛ مادر بودن
[ترجمه ترگمان]احساسات و ویژگی های مرتبط با مادر بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was a lady in her fifties, with sensibly cut white-blonde hair and a pair of plastic-framed spectacles. There was about her a pervading air of kindness and motherliness.
[ترجمه گوگل]او زنی حدوداً پنجاه ساله بود، با موهای بلوند سفید بریده شده و یک جفت عینک پلاستیکی هوای مهربانی و مادری در او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]او یک خانم در دههی پنجاه بود، با موهایی بلوند و بلوند و یک عینک قاب پلاستیکی air و kindness او را احاطه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• state of being maternal, motherly nature

پیشنهاد کاربران

بپرس