motherhood

/ˈməðərˌhʊd//ˈmʌðəhʊd/

معنی: مادری
معانی دیگر: مادر بودن، مادران، طبقه ی مادر

جمله های نمونه

1. she finds motherhood very rewarding
مادری برای او بسیار اقناع کننده است.

2. She's struggling to combine motherhood and a career as a lawyer.
[ترجمه گوگل]او در تلاش است تا مادری و حرفه وکالت را ترکیب کند
[ترجمه ترگمان]او در تلاش است تا مادر شدن و شغلی را به عنوان یک وکیل با هم ترکیب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Motherhood won'tstop me from pursuing my acting career.
[ترجمه گوگل]مادر بودن من را از ادامه حرفه بازیگری باز نمی دارد
[ترجمه ترگمان]تربیت و تربیت مرا از دنبال کردن شغل بازیگری خود محروم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It took time to adjust myself to motherhood.
[ترجمه گوگل]زمان برد تا خودم را با مادری وفق دهم
[ترجمه ترگمان]زمان می برد تا خودم را با مادر بودنم تطبیق دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I don't feel ready for motherhood yet.
[ترجمه گوگل]هنوز برای مادر شدن آمادگی ندارم
[ترجمه ترگمان]هنوز برای مادر شدن احساس آمادگی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Should motherhood necessarily mean sacrifice and self-denial?
[ترجمه گوگل]آیا مادری لزوماً باید به معنای فداکاری و انکار باشد؟
[ترجمه ترگمان]آیا مادر باید ضرورتا به معنای فداکاری و انکار نفس باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He thinks motherhood is glamorous - what planet is he on?
[ترجمه گوگل]او فکر می‌کند که مادری پر زرق و برق است - او در کدام سیاره است؟
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند مادر شدن پر زرق و برق است - چه سیاره است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many women fight shy of motherhood.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان از مادر شدن خجالتی می کشند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان با ترس از مادر شدن مبارزه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Motherhood was for her a journey into the unknown.
[ترجمه گوگل]مادری برای او سفری به ناشناخته بود
[ترجمه ترگمان]برای او یک سفر به دنیای ناشناخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Motherhood doesn't suit her; she shouldn't have had children.
[ترجمه گوگل]مادر بودن به او نمی خورد او نباید بچه دار می شد
[ترجمه ترگمان]مادر به او علاقه ندارد، او نباید بچه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I think she had unrealistic expectations of motherhood.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او انتظارات غیر واقعی از مادر شدن داشت
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم انتظارات غیر واقعی از مادر شدن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She finally found fulfilment in motherhood.
[ترجمه گوگل]او سرانجام در مادری تحقق یافت
[ترجمه ترگمان] بالاخره تو رو در آغوش مادری پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The rewards of motherhood outweigh the anguish.
[ترجمه گوگل]ثواب مادری بیشتر از اندوه است
[ترجمه ترگمان]پاداش مادر بودن بیشتر از غم و اندوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Motherhood has both its pros and cons.
[ترجمه گوگل]مادر شدن هم مزایا و هم معایب خود را دارد
[ترجمه ترگمان]دوره مادری هم مزایا و معایب خود را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lesbianism and motherhood are not mutually exclusive.
[ترجمه گوگل]لزبینیسم و ​​مادری متقابل نیستند
[ترجمه ترگمان]Lesbianism و مادر بودن به طور متقابل انحصاری نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مادری (اسم)
maternity, motherhood

انگلیسی به انگلیسی

• state of being a mother; collective entity of all mothers
motherhood is the state of being a mother.

پیشنهاد کاربران

دلسوزانه
maternity
دوران مادری
مادرانگی
حس مادری
عواطف مادری
مادر بودن
مادر بودن

بپرس