mosaic

/moʊˈzeɪɪk//məʊˈzeɪɪk/

معنی: موزاییک، خاتم، وابسته به موسی، با موزاییک اراستن، تکه تکه بهم پیوستن
معانی دیگر: هر چیز موزائیک مانند (مثلا یک سری عکس هایی که پهلوی هم چسبانده شده اند تا تصویر کاملی از یک محل را بدهند)، موزائیک، معرق کاری، معرق کاری شده، موزائیکی، (زیست شناسی) رجوع شود به: chimera، (گیاه شناسی - بیماری ویروسی که موجب چروکیدگی و لکه دار شدن برگ می شود) بیماری موزائیک، (تلویزیون) صفحه ی نور حساس، به روش موزائیک ساختن، موزائیک کردن، موزائیکی کردن، وابسته به حضرت موسی و تعالیم او، موسوی، موسایی، باحرف کوچک موزاییک

جمله های نمونه

1. the house has mosaic floors
کف اتاق های خانه از موزاییک است.

2. his article is a mosaic of quotations
مقاله ی او موزاییکی است از نقل قول های گوناگون.

3. Major works of painting, sculpture, mosaic and architecture were examined in situ in Venice.
[ترجمه حسن لالهء] مثلا وقتی بافت های متفاوت ولکه ایی شهری را مثال میزنند میگویند بافت موزائیکی دارند ( یا مثل نقشه استانها در کنار هم نقشه کشور را تشکیل میدهند
|
[ترجمه گوگل]آثار عمده نقاشی، مجسمه سازی، موزاییک و معماری در ونیز مورد بررسی قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]آثار عمده نقاشی، مجسمه سازی، موزاییک و معماری در محل در ونیز بررسی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was admiring the exquisite workmanship in the mosaic.
[ترجمه گوگل]من کار بدیع در موزاییک را تحسین می کردم
[ترجمه ترگمان]من از این مهارت بسیار لذت می بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A mosaic of fields, rivers and woods lay below us.
[ترجمه گوگل]موزاییکی از مزارع، رودخانه ها و جنگل ها در زیر ما قرار داشت
[ترجمه ترگمان]زمین های بایر، رودخانه ها و جنگل ها پایین ما آرمیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sky this morning is a mosaic of blue and white.
[ترجمه گوگل]آسمان امروز صبح موزاییکی از آبی و سفید است
[ترجمه ترگمان]آسمان امروز موزاییک آبی و سفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One of the most notable features of this mosaic is its. variable quality of draughtsmanship and execution.
[ترجمه گوگل]یکی از بارزترین ویژگی های این موزاییک آن است کیفیت متغیر نقشه کشی و اجرا
[ترجمه ترگمان]یکی از برجسته ترین ویژگی های این موزاییک آن است کیفیت متغیر of و اجرا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Like illusionistic painting in general, this technique of mosaic was meant for the distant view.
[ترجمه گوگل]مانند نقاشی توهم‌گرایانه، این تکنیک موزاییک برای منظره‌های دور در نظر گرفته شده بود
[ترجمه ترگمان]مانند نقاشی illusionistic به طور کلی، این روش موزاییک برای نمای دوردست منظور شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After laying, the gaps between the individual mosaic pieces are filled with grout.
[ترجمه گوگل]پس از تخمگذار، شکاف بین تک تک قطعات موزاییک با دوغاب پر می شود
[ترجمه ترگمان]پس از خواباندن، شکاف بین قطعات موزاییک فردی پر شده از دوغاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some features of another mosaic, again from Cirencester, can also be compared with those of the pavement from the Avenue.
[ترجمه گوگل]برخی از ویژگی های موزاییکی دیگر، دوباره از Cirencester، را می توان با ویژگی های سنگفرش خیابان مقایسه کرد
[ترجمه ترگمان]برخی از ویژگی های موزاییک دیگر، دوباره از Cirencester، می تواند با خیابان های آسفالت خیابان مقایسه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She clumped across the star-patterned mosaic towards the walk-in cupboard where the ski-gear was kept.
[ترجمه گوگل]او روی موزاییک‌های ستاره‌دار به سمت کابینت که وسایل اسکی در آن نگهداری می‌شد، جمع شد
[ترجمه ترگمان]با شتاب به سمت موزاییک که در آن طراحی شده بود نگاه کرد - در قفسه ای که لوازم اسکی در آن نگهداری می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Imagine the mosaic of development that might have resulted to serve the visitors and draw even more.
[ترجمه گوگل]موزاییک توسعه را تصور کنید که ممکن است در خدمت بازدیدکنندگان باشد و حتی بیشتر ترسیم کند
[ترجمه ترگمان]تصور کنید که موزاییک پیشرفت که ممکن است منجر به خدمت به بازدیدکنندگان شده و حتی برجسته تر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nor can mosaic pavements offer any guidance, since their themes are commonly drawn from classical mythology.
[ترجمه گوگل]همچنین روسازی های موزاییکی نمی توانند راهنمایی ارائه دهند، زیرا مضامین آنها معمولاً از اساطیر کلاسیک استخراج می شود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که موضوعات آن ها معمولا از اساطیر کلاسیک کشیده می شود، حتی pavements موزاییک نیز قابل هدایت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Other omissions include small fragments of mosaic and mosaics which were very poorly recorded.
[ترجمه گوگل]سایر موارد حذف شده شامل قطعات کوچک موزاییک و موزاییک است که بسیار ضعیف ثبت شده است
[ترجمه ترگمان]سایر حذفیات شامل قطعات کوچکی از موزاییک و mosaics هستند که به طور خیلی ضعیفی ثبت شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موزاییک (اسم)
mosaic

خاتم (اسم)
seal, mosaic

وابسته به موسی (صفت)
mosaic

با موزاییک اراستن (فعل)
mosaic

تکه تکه بهم پیوستن (فعل)
mosaic

تخصصی

[سینما] موزائیک [مجموعه ای از صافیهای ریز]
[عمران و معماری] موزاییک - موزاییکی - معرق - معرق کاری - موزاییک کاری
[کامپیوتر] برنامه کامپیوتری متداولی که اطلاعات همگانی بر روی شبکه اینترنت رابا به کار گیری HTTP و پروتکل های دیگر می خواند . این برنامه دارای قابلیت نمایش گرافیک در قالبهای متنوع است که مرکزsupercomputing Aplicalions National Center for آن را به رایگانارائه می دهد . نسخه های از این برنامه برای X Windows (تحت Unix)، میکروسافت ویندوز، مک اینتاش وجود دارد . برنامه Mosaic به طور عمده توسط NETSCAPE کنار گذاشته شده است. نگاه کنید به world wide web .
[برق و الکترونیک] موزاییک سطح حساس به نور منورد استفاده در لامپ تصویر دوربینهای تلویزیونی، موزاییک از یک ورق نازک میکا تشکیل شده است .که یک طرف آن با تعداد زیادی گویچه های نقره - سزیمی پوشیده شده است که از یکدیگر مجزا هستند . تصویر به صورت نوری روی موزاییک کانونی می شود و بارهای ایجاد شده روی گویچه ها با باریکه الکترونی لامپ تصویر دروبین جارو می شود .
[خاک شناسی] موزائیک

انگلیسی به انگلیسی

• internet information browser developed by ncsa (national center for supercomputing applications)
design made with small stones or tiles; creation of mosaics; combination of different parts to make a whole; plant disease causing mosaic-like discoloration of the leaves (botany)
of or pertaining to a mosaic; of moses, of or pertaining to the law of moses
a mosaic is a design made of small pieces of coloured stone or glass set in concrete or plaster.
you can use mosaic to refer to something that consists of many different things that are of the same general type.

پیشنهاد کاربران

1. موزائیک. معرق کاری 2. موزاییکی. معرق کاری شده
مثال:
a mosaic graced the floor
یک موزائیک کف اتاق را مزین کرده بود.
Mosaic
( مربوط به ) موسی. موسایی
تکه های بهم پیوسته
تکه های به هم پیوسته
( لحاف ) چهل تکه
پاره چین
معرق
پاره چینی یا مُعَرَّق کاری یکی از صنایع دستی است که در آن قطعه های کوچک کاشی، چوب، فلز و مانند آن ها را بر اساس طرح و نقشه ی قبلی، در کنار هم روی یک سطح می چسبانند. ‎ نتیجه معرق کاری معمولاً تصویری است که با چیدن منظم و هموار قطعات کوچک سنگ های یا چوب های رنگی یا سفال در کنار هم ساخته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

ویکی پدیا

mosaic ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: پاره‏چین
تعریف: تصویری که با چیدن منظم و هموار قطعات کوچک سنگ های رنگی یا سفال در کنار هم ساخته می‏شود
تصویر شطرنجی
mosaic of sth تلفیقی از چیزی/ آمیزه ای از چیزی [نقل از فرهنگ هزاره]
پراکنده
چندتکه، چندپارچه

بپرس