mortal

/ˈmɔːrtl̩//ˈmɔːtl̩/

معنی: انسان، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده، کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی
معانی دیگر: مرگ پذیر، میرا، میرنده، دنیوی، این جهانی، مرگ آور، تا پای مرگ، بی امان، (دشمن و غیره) دیرین، جانی، شدید، ستهم، (عامیانه) بسیار زیاد، خیلی، دراز و خسته کننده، (عامیانه) ممکن، قابل تصور، (الهیات - گناه) کبیره (در برابر: صغیره venial)، موجود فانی، وابسته به مرگ، موتی، مرگی، خونین

جمله های نمونه

1. mortal combat
نبرد بی امان

2. mortal enemy
دشمن جان

3. mortal sin (deadly sin)
گناه کبیره

4. mortal sins and venial sins
گناهان کبیره و گناهان صغیره

5. mortal terror
وحشت شدید

6. a mortal disease
بیماری کشنده

7. a mortal wound
زخم مهلک

8. all mortal beings
همه ی موجودات فانی

9. the mortal soul shall be eternized
روح فانی جاودانه خواهد شد.

10. socrates is mortal
سقراط میرا است.

11. he received a mortal blow
ضربه مهلکی بر او وارد آمد.

12. rape is a mortal sin
زنای به عنف،گناه کبیره است.

13. she got all the mortal things that she had wished for
او همه ی چیزهای دنیوی را که خواسته بود بدست آورد.

14. the show lasted four mortal hours
نمایش چهار ساعت طاقت فرسا ادامه داشت.

15. this gadget is ruined and of no mortal good to anyone
این دستگاه خراب است و فایده ی قابل تصوری برای هیچ کس ندارد.

16. Men are mortal.
[ترجمه Hossein] انسان ها فانی هستند
|
[ترجمه مهدیه] انسان ها فانی هستند.
|
[ترجمه گوگل]مردها فانی هستند
[ترجمه ترگمان]انسان ها انسان فانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The police were defending themselves and others against mortal danger.
[ترجمه گوگل]پلیس از خود و دیگران در برابر خطر مرگبار دفاع می کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس از خود و دیگران در برابر خطر مرگ دفاع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She knew that she was now in mortal danger.
[ترجمه گوگل]او می دانست که اکنون در معرض خطر مرگبار است
[ترجمه ترگمان]می دانست که در خطر مرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They stole every mortal thing in the house.
[ترجمه گوگل]هر چیز فانی را در خانه دزدیدند
[ترجمه ترگمان]اونا همه چیزای فانی خونه رو دزدیدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We lived in mortal dread of him discovering our secret.
[ترجمه گوگل]ما در ترس فانی زندگی می کردیم که او راز ما را کشف کند
[ترجمه ترگمان]ما در وحشتی مرگبار زندگی می کردیم که راز ما را کشف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. All human beings are mortal.
[ترجمه گوگل]همه انسان ها فانی هستند
[ترجمه ترگمان]همه انسان ها فناپذیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We live in mortal dread of further attacks.
[ترجمه گوگل]ما در ترس مرگبار از حملات بیشتر زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در وحشتی مرگبار از حملات بیشتر زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. His mortal remains are buried in the churchyard.
[ترجمه گوگل]بقایای فانی او در حیاط کلیسا به خاک سپرده شده است
[ترجمه ترگمان]بقایای انسانی او در حیاط کلیسا مدفون شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. For all men are mortal.
[ترجمه گوگل]زیرا همه مردها فانی هستند
[ترجمه ترگمان]زیرا همه انسان ها انسان فانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انسان (اسم)
man, mortal, homo

مرگ اور (صفت)
mortal, lethal

فناپذیر (صفت)
mortal, perishable

از بین رونده (صفت)
mortal

کشنده (صفت)
attractive, fatal, murderous, deadly, mortal, pernicious

مهلک (صفت)
noxious, disastrous, fatal, deadly, mortal, pernicious, baneful, lethal, feral, deathly, pestilent

مرگبار (صفت)
mortal, deathlike

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

مخرب (صفت)
mortal, destructive, wrecking, withering

خاکی (صفت)
humble, earthly, terrestrial, earthy, mortal, dun, earthen, worldly, khaki, earthborn, mundane, tellurian, terrene

مردنی (صفت)
dying, mortal

انگلیسی به انگلیسی

• human being, person; that which is subject to death
deadly, fatal; pertaining to death; human; liable or subject to death; severe, grave; extreme, great (slang)
when you describe people as mortal, you are referring to the fact that they have to die and cannot live forever.
you can refer to ordinary people as mortals when contrasting them with someone very powerful or successful; often used humorously.
a mortal enemy, danger, threat, and so on is one which may cause you severe harm.

پیشنهاد کاربران

انسان
مهلک
بشر
horrible
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی� مرتالmortal, مرتالیmortaly� به معنی فانی وفناپذیر، نابوشونده ومردنی وکشنده است. این واژه هم مانند بسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، ایتالیایی،
...
[مشاهده متن کامل]
. . . ) شده وبه صورت�مرتالmortal� به همان معنی به کار میرودواژه�مرتالیتیmortality� به معنی مرگ ومیر، فوت و وفات ومتوفیات است. واژه مصوب شده فرهنگستان در پزشکی برای واژه ( مرتالیتیmortality ) , میزان مرگ ومیر است که میشود گفت تقریبامعقول است زیرا�میر� بن مضارع مردن است وبا هم ارتباط دارد. در اوستاواژه کهن�مرتنmartanودر پهلوی�مرتنmortan� ودر فارسی امروزی مردن است. در زبان انگلیسی واژه های�مردنmurden به معنی کشتن�، � مردرmurderبه معنی به قتل رساندن وکشتن�، مردررmurderer به معنی قاتل وکشنده�، �مردروسmurderous به معنی قاتل وار� و. . . به کار میروندکه همگی همریشه اند. لازم به ذکر است که کیومرث در اوستا که نخستین پادشاه در شاهنامه است به صورت�گیو مرتن� است که به معنی جاندار میرا است. یعنی هم جان دارد وهم میمیرد در عین زنده بودن خاصیت میرندگی هم دارد. گیو وگیان ( به معنی جان در لری، لکی وکردی ) مرتن ( مردن ومرگ، میر. . . ) . کاربرد مرتالی در لری برای جانداران ( لاشه، جسد، و نعش انسان، حیوان، . . . ) وبرای انسان ضعیف و مردنی به کار میرود.

کُشنده، مهلک، مرگبار
mortal enemy=دشمن خونی یا قسم خورده
در وسایل ازمایشگاه :هاونگ
[پزشکی] 1. مهلک، کشنده 2. مردنی، رو به موت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : mortal / mortality
صفت ( adjective ) : mortal
قید ( adverb ) : mortally
Sure to die sometime
فانی
سریال زخم کاری رو اینطور ترجمه کردن
mortal wound
a mortal blow to British industry
ضربه/رخداد غم انگیز
بسیار بد/مهلک به صنعت بریتانیا
همه زبانهای اقوام کشورمون با انگلیسی به چراییِ هندو اُروپایی بودنشان، هم ریشه هستن در زبان مردم غرب کشور دقیقن چنین واژه ای هست : مُرتال - به معنی ِ مردنی.
not able to live for ever
برای استعاره هم استفاده میشود، یعنی جون میدم برای. . . ( فلان کار )
1. فانی، مرگ‏ پذیر
2. ( جراحت یا زخم یا خطر یا صدمه یا ضربه ) جدی و نابودکننده
3. ( دشمن ) خونی، ( دشمن ) جانی و همیشگی
4. ( ترس و وحشت ) شدید
5. انسان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس