morph

/ˈmɔːrf//mɔːf/

(زبان شناسی) رجوع شود به: allomorph، گونه ی تکواژ، نشانه ی وجود تکواژ، مخفف: ریخت شناسی، واج زنجیره مخفف: ریخت شناسی
morph _
پسوند (اسم ساز): دارای شکل بخصوص، - دیس [pseudomorph]

جمله های نمونه

1. Watch those test scores rise, those outdated textbooks morph, those nonexistent supplies suddenly materialize.
[ترجمه گوگل]تماشا کنید که نمرات آزمون افزایش می‌یابد، آن کتاب‌های درسی قدیمی تغییر شکل می‌دهند، آن منابع موجود ناگهانی تحقق می‌یابند
[ترجمه ترگمان]این کتاب های درسی را تماشا کنید، آن کتاب های درسی قدیمی و آن کتاب های درسی قدیمی ناگهان ظاهر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A software package called Morph selling for under $ 100 does this.
[ترجمه گوگل]بسته نرم افزاری به نام Morph که با قیمت زیر 100 دلار به فروش می رسد این کار را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]یک بسته نرم افزاری بنام morph برای فروش زیر ۱۰۰ دلار این کار را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Morph is an ability originally seen in the _ Onslaught TM block.
[ترجمه گوگل]Morph یک توانایی است که در اصل در بلوک _ Onslaught TM دیده می شود
[ترجمه ترگمان]morph یک توانایی است که در اصل در بلوک onslaught TM دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This theory and progress of morph genetic materials are introduced in this paper.
[ترجمه گوگل]این نظریه و پیشرفت مواد ژنتیکی مورف در این مقاله معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]این نظریه و پیشرفت مواد ژنتیکی بالغ در این مقاله معرفی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The potential exists for Hamas to morph into something entirely different.
[ترجمه گوگل]این پتانسیل برای حماس وجود دارد که به چیزی کاملاً متفاوت تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]این پتانسیل برای حماس وجود دارد تا به چیزی کاملا متفاوت تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In some species, such as aphids, the flightless morph lacks wings and is called the apterous morph.
[ترجمه گوگل]در برخی گونه‌ها مانند شته‌ها، مورف بدون پرواز فاقد بال است و به آن مورف ناپیوسته می‌گویند
[ترجمه ترگمان]در برخی از گونه ها، از جمله شته ها، مانند شته ها، نمی توانند بالغ بال داشته باشند و \"apterous\" نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Outsider offspring inherit a position outside of the morph - line between Mommy and Daddy.
[ترجمه گوگل]فرزندان خارجی موقعیتی خارج از مورف - خط بین مامان و بابا به ارث می برند
[ترجمه ترگمان]این بچه خارجی مقامی را در خارج از line بین مامان و بابا به ارث می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Already the fossils suggest that Australopithecus didn’t morph suddenly into Homo, but adapted in gradual, piecemeal fashion.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر فسیل‌ها نشان می‌دهند که استرالوپیتکوس به طور ناگهانی به انسان تبدیل نشده است، بلکه به صورت تدریجی و تکه تکه سازگار شده است
[ترجمه ترگمان]پیش از این فسیل ها نشان می دهند که Australopithecus به طور ناگهانی به انسان تبدیل نمی شود، بلکه به شیوه تدریجی و تدریجی ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In general, there are two morphologically distinct morphs with long or short wings. The long-winged morph is normally able to fly, but the short-winged cannot.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، دو شکل مورفولوژیکی متمایز با بال های بلند یا کوتاه وجود دارد مورف بال بلند معمولاً قادر به پرواز است، اما بال کوتاه نمی تواند
[ترجمه ترگمان]به طور کلی دو ترکیب از لحاظ مورفولوژیکی با باله ای دراز یا کوتاه وجود دارد بالغ بالدار به طور طبیعی قادر به پرواز است، اما پرواز کوتاه بالدار نمی تواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Habitual Mr Unavailable's don't change – they morph to suit their agenda.
[ترجمه گوگل]آقایان غیرقابل دسترس تغییر نمی کنند - آنها برای مطابقت با برنامه خود تغییر شکل می دهند
[ترجمه ترگمان]Habitual آقای Unavailable تغییر نمی کنند - آن ها می توانند به برنامه کاری خود جامه عمل بپوشانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As users watch the sheep morph on their computer screen they can vote for the ones they like and vote down the ones they don't.
[ترجمه گوگل]همانطور که کاربران شکل گوسفند را روی صفحه کامپیوتر خود تماشا می کنند، می توانند به آنهایی که دوست دارند رأی دهند و به مواردی که دوست ندارند رأی منفی دهند
[ترجمه ترگمان]زمانی که کاربران (گوسفند)به صفحه کامپیوتر خود نگاه می کنند می توانند به کسانی که دوست دارند رای بدهند و به آن هایی که دوست ندارند رای بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Today's Ithaca could then morph into Homer's Doulichion.
[ترجمه گوگل]ایتاکای امروزی پس از آن می تواند به Doulichion هومر تبدیل شود
[ترجمه ترگمان] اون وقت \"ایتیکا\" می تونه به قلب هومر نفوذ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Included are Celebrity Morph, Look - alike Meter, Celebrity Collage and Tag Photos.
[ترجمه گوگل]شامل چهره‌های چهره مشهور، متری شبیه به نگاه، کلاژ افراد مشهور و عکس‌های برچسب است
[ترجمه ترگمان]Included، morph معروف، عکس های چهره معروف و عکس های برچسب دار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Methods: Morph genesis, function, nutritional status and occurred common diseases of 5737 school children and adolescents aged 6-13 in the region were surveyed with cluster multistage sampling method.
[ترجمه گوگل]روش‌ها: پیدایش مورف، عملکرد، وضعیت تغذیه و بیماری‌های شایع 5737 دانش‌آموز و نوجوان 6 تا 13 ساله منطقه با روش نمونه‌گیری خوشه‌ای چند مرحله‌ای مورد بررسی قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]روش ها: پیدایش morph، عملکرد، وضعیت تغذیه و بیماری های شایع بین کودکان دبستانی و نوجوانان ۶ - ۱۳ سال در این منطقه با روش نمونه گیری چند مرحله ای بررسی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] تبدیل تدریجی یک تصویر به تصویر دیگر، تبدیل تدریجی تصویر ف نوعی حرکت تصویر ( انیمیشن ) است . نگاه کنید به compositing . animation .
[نساجی] شکل
[پلیمر] شکل

انگلیسی به انگلیسی

• smallest part or basis (which still has meaning) of a word that cannot be divided further (also: morpheme)

پیشنهاد کاربران

دگرسانی
تکنیک مورف ( محو شدن تدریجی تصویر و نمایان شدن تصویر دوم ) / یکی از تکنیک های پردازش تصویر است که اغلب به عنوان یک ابزار انیمیشن برای تبدیل یک تصویر به تصویر دیگر مورد استفاده قرار می گیرد. مورف در حالت ابتدایی محو شدن تدریجی تصویر و نمایان شدم تصویر دوم درگذر زمان و در خلال چندین فریم می باشد.
کامپیوتر: برنامه ای برای ویرایش فایلهای تصویری
1 - to gradually change, or change someone or something, from one thing to another
تغییر دادن تدریجی یا تغییر دادن کسی یا چیزی از چیزی به چیز دیگر
When someone brings up politics at a party, a casual conversation can quickly morph into an ugly argument.
...
[مشاهده متن کامل]

He grew up watching his elder brother Joe morph from a difficult child to a criminal.
She claims the media and society make a person try to morph their body into an unnatural size or weight.
2 - to gradually change one image into another, or combine them, using a computer program
تغییر دادن تدریجی یک تصویر به تصویر دیگر یا ترکیب کردن آنها با استفاده از یک برنامه کامپیوتری
Her boyfriend used a computer to morph photos of her face onto the actor's body.
The video showed a man morphing into a tiger.
3 - one of several possible phenotypes ( = sets of physical characteristics ) within a species ( = a set of animals or plants in which the members have similar characteristics to each other and can breed with each other ) :
چندریختی در زیست شناسی هنگامی رخ می دهد که دو یا چند فنوتیپ ( مجموعه ای از ویژگی های فیزیکی ) که آشکارا با هم تفاوت دارند در جمعیت یک گونه زیستی وجود داشته باشد. به سخنی دیگر می توان گفت چندریختی بودن بیش از یک ریخت یا چهره در جمعیت یک گونه زیستی می باشد.
Where a significant number of individuals share a colour that deviates from the species norm, we call it a colour morph.
The narrow - leafed morph of Z. marina is referred to as Zostera angustifolia in the UK.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/morph
The appearance of the word
شکل ظاهری کلمه میشه morph
غیر از معنی این لغت در زبانشناسی، در دیکشنری زیر دو معنی کاربردی دیگر وجود دارد:
1. change smoothly from one image to another by small gradual steps using computer animation techniques. ( New Oxford American Dictionary )
...
[مشاهده متن کامل]

با استفاده از تکنیک های پویانماییِ کامپیوتری، تغییر نامحسوسی را در مراحل تدریجی از یک تصویر به تصویر دیگر ایجاد کردن.
Example: 👇
3 - D objects can be morphed into other objects.
می توان اشیاء سه بعدی را با استفاده از تکنیک های پویانمایی کامپیوتری به شکل های دیگری از اشیاء تبدیل کرد.
2. undergo or cause to undergo a gradual process of transformation.
تحت یک فرآیند دگرگونی تدریجی قرار گرفتن یا استحاله و منقلب شدن.
Example1: 👇
Her place in the scheme of social entitlement has become more important than the person she marries. She has morphed from a lover to a concept.
* Shadowed Cocktails: The Plays of Philip Barry from Paris Bound to the Philadelphia Story - by Donald R. Anderson
جایگاهی که از نظر موقعیت اجتماعی ( در رابطه با ازدواجش ) پیدا می کند برایش از فردی که با وی ازدواج می کرد مهم تر بنظر می رسد. او در یک فرایند استحاله از یک عاشق به یک مفهوم تبدیل شده است.
* متن انتخابی: از کتاب دانالد اندرسون

morph
از نظر ریشه شناسی به معنای شکل یا تغییر شکل است.
مثال:
metamorphosis: 'shape' change.
amorphous: not having a fixed 'shape'
Morpheus: god who 'shaped' dream images.
polymorph: change into many 'shapes'
...
[مشاهده متن کامل]

anthropomorphic: 'human - shaped'
morpheme: word 'shape'
morphology: study of the 'shape' words take.

تبدیل شدن
[فعل] استحاله؛ تبدیل تدریجی از حالتی به حالت دیگر یا از ماهیتی به ماهیت دیگر
morph ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: واژ
تعریف: کوچک ترین واحد معنی‏دار یا نقش‏دار گفتار
Morph into
تغییر شکل دادن
خودت رو به شکل چیزی درآوردن
چیز جدیدی شدن
واژ ( زبانشناسی )
تغییر شکل تدریجی
گونه ، سان
بدل شدن به
تغییر شکل دادن
ریخت فرم شکل
جلوه های ویژه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس