morning

/ˈmɔːrnɪŋ//ˈmɔːnɪŋ/

معنی: صبح، بامداد
معانی دیگر: بامدادان، بامگاه، صبحگاه، بامدادی، صبحی، در بامداد، صبحگاهی، بخش آغازین، عنفوان، طلوع خورشید، سحر، پگاه، سپیده دم، پیش از ظهر، چاشت، پاس نخست روز، چاشتگاه، فردا صبح، صبح روز بعد، بین نیمه شب و ظهر، (امریکا - جمع) صبح ها، هر بامداد

جمله های نمونه

1. morning finally broke
بالاخره خورشید دمید.

2. morning glories festooned the fence
گل های نیلوفر نرده را آذین بندی کرده بودند.

3. morning mail
نامه رسانی بامدادی

4. morning prayers
دعای بامدادی

5. a morning glory had clung to a tree and was choking it
نیلوفر محکم به درخت آویخته بود و داشت آنرا خفه می کرد.

6. a morning haze had blurred the distant homes
مه بامدادی خانه های دور دست را مبهم کرده بود.

7. a morning newspaper
روزنامه ی صبح

8. a morning session
نشست بامدادی

9. each morning he patted away to work in his heavy shoes
هر بامداد با کفش های سنگین خود تاپ تاپ کنان سرکار می رفت.

10. every morning he sunned himself on the beach
هر صبح در ساحل حمام آفتاب می گرفت.

11. every morning i do fifty push-ups
هر صبح پنجاه تا شنا می روم.

12. every morning my father would hug and kiss me
هر بامداد پدرم مرا بغل می کرد و می بوسید.

13. saturday morning
بامداد شنبه

14. the morning air was brisk
هوای بامدادی خنک و روح افزا بود.

15. the morning fog melted as the sun rose
خورشید که بالا آمد مه بامدادی ناپدید شد.

16. the morning rush
شلوغی (جاده ها و خیابان ها) در بامداد

17. this morning i arose at five
امروز بامداد،ساعت پنج برخاستم.

18. this morning i got up late
امروز صبح دیر (از بستر) برخاستم.

19. this morning the cotton market was erratic
امروز صبح بازار پنبه پر نوسان بود.

20. yesterday morning
دیروز صبح

21. coffee morning
(انگلیس) مهمانی قهوه در بامداد (معمولا برای جمع آوری اعانه)

22. a chilly morning breeze
نسیم سرد صبحگاهی

23. a radiant morning
بامداد درخشان

24. during the morning business was quiet
در بامداد کاسبی کساد بود.

25. every norooz morning my father dispensed new banknotes to the servants
هر بامداد نوروز پدرم میان نوکرها پول توزیع می کرد.

26. in the morning of life
در عنفوان زندگی

27. in the morning the air was misty
در بامداد هوا مه آلود بود.

28. in the morning when night and day are in a balance
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار

29. on the morning of the wedding, they bestirred themselves early
روز عروسی صبح زود به جنب و جوش افتادند.

30. one early morning i saw him running
یک صبح زود او را در حال دویدن دیدم.

31. the fresh morning air was invigorating
هوای تازه ی بامدادی نیرو بخش بود.

32. early in the morning when birds were warbling in the bushes
در صبح زود هنگامی که پرندگان در بته ها چهچه می زدند

33. in the (early) morning when night and day are blended
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار

34. she works from morning to night
او از صبح تا شب کار می کند.

35. top of the morning
سرآغاز بامداد

36. ali is up every morning at six
هر بامداد علی ساعت شش برمی خیزد.

37. dewdrops sparkle in the morning sun
قطرات شبنم در زیر آفتاب بامدادی می درخشد.

38. he waded into his morning mail
با عزمی راسخ شروع به خواندن نامه های صبحگاهی خود کرد.

39. it happens every blessed morning
هر بامداد این اتفاق لعنتی روی می دهد.

40. the sun kept dispersing morning mists
خورشید مه صبحگاهی را پراکنده می کرد.

41. the sun warmed the morning air
آفتاب هوای بامداد را گرم کرد.

42. to while away the morning
بامداد را به بطالت گذراندن

43. wee hours of the morning
نخستین ساعات بامداد

44. afternoon newspapers sell better than morning
فروش روزنامه های عصر از روزنامه های صبح بیشتر است.

45. at 8 o'clock in the morning
در ساعت 8 صبح

46. david showers and shaves every morning
داود هر روز دوش می گیرد و ریش می تراشد.

47. i work better in the morning
من پیش از ظهر بهتر کار می کنم.

48. she feeds the pigs every morning
هر بامداد به خوک ها خوراک می دهد.

49. the beaming light of the morning sun
نور تابناک خورشید بامدادی

50. the flag ruffled in the morning breeze
پرچم در نسیم صبحگاهی موج می زد.

51. to hold classes in the morning
صبح ها کلاس تشکیل دادن

52. to wish a person good morning
به کسی صبح بخیر گفتن

53. he arrived at 3 in the morning
او ساعت 3 بعداز نصف شب وارد شد.

54. he is usually bearish in the morning
معمولا صبح ها بدخلق است

55. i watched by his bedside until morning
تا صبح در کنار بسترش شب زنده داری کردم.

56. i woke up early in the morning
صبح زود از خواب بیدار شدم.

57. i woke up early in the morning
صبح زود بیدار شدم.

58. i'll ring you up in the morning
فردا صبح به تو تلفن خواهم زد.

59. the frozen snow glared in the morning sunlight
برف منجمد در زیر آفتاب بامداد برق می زد.

60. the monitor calls the roll every morning
مبصر هر بامداد حاضر غایب می کند.

61. the sun came out and the morning mist disappeared
آفتاب برآمد و مه بامدادی ناپدید شد.

62. the trial was adjourned until tomorrow morning
محاکمه به فردا موکول شد.

63. this newspaper has two daily editions: morning and afternoon
این روزنامه روزی دو چاپ دارد: صبح و عصر

64. dr. mehri sees patients only in the morning
دکتر مهری فقط صبح ها بیمار می پذیرد.

65. get up and drink of the fresh morning air!
برخیز و هوای تازه ی بامدادی را تنفس کن !

66. his boss is very bad-tempered in the morning
رئیس او صبح ها خیلی زود خشم است.

67. i begin work at eight in the morning
ساعت هشت بامداد آغاز به کار می کنم.

68. i drink a glass of water every morning
هر بامداد یک لیوان آب می نوشم.

69. the troops broke camp early in the morning
لشکریان صبح زود ارودگاه را ترک کردند.

70. workers who toiled in coal mines from morning to evening
کارگرانی که در کان زغالسنگ صبح تا شب زحمت می کشیدند

مترادف ها

صبح (اسم)
ante meridiem, morning, daybreak

بامداد (اسم)
dawn, morning, daybreak, forenoon

انگلیسی به انگلیسی

• sunrise, beginning of the day, first part of the day from dawn till noon
of the beginning of the day, of sunrise
the morning is the part of a day between the time that people wake up and lunchtime.
the part of a day between midnight and noon is also called the morning.

پیشنهاد کاربران

صبح به خیر ( در گفتار روزمره )
صبح، صبحگاه
مثال: She goes for a run every morning.
او هر روز صبح برای دویدن می رود.
Day
دو معنا دارد. یکی زمان 24 ساعت مابین 12 یک شب تا 12 شب بعدی است. معنای دوم زمان مابین طلوع خورشید تا غروب آن است.
Dawn ( 6 am )
سپیده دم زمانی است که نور خورشید قبل از طلوع آن در آسمان پدیدار می شود.
...
[مشاهده متن کامل]


Morning ( 8 am )
صبح به معنای آغاز روز است. از سپیده دم تا نیم روز یا نیمه شب تا ظهر.
Sunrise / Sunup
طلوع خورشید زمانی از صبح است که خورشید شروع به بالا رفتن در آسمان می کند.
Noon/Midday ( 12 pm )
ظهر یا نیم روز به معنای وسط روز است.
Afternoon ( 3 pm )
بعد از ظهر از ساعت 12 ظهر آغاز و تا زمانی که خورشید پایین می رود ادامه دارد. ( از ظهر [12:00] تا عصر [18:00] )
Dusk/Twilight ( 5 pm )
گرگ میش زمانی است که بین روز و شب تاریکی جزئی وجود دارد. درست قبل آن که در عصر هوا کامل تاریک شود.
Evening ( 6 pm )
عصر بخشی از روز مابین بعد از ظهر و شب است. ( از لحظه غروب [18:00] تا نیمه شب [00:00] )
Night ( 9 pm )
شب زمان مابین غروب خورشید تا قبل از طلوع آن است.
Midnight ( 0 am )
نیمه شب به معنای میانه شب است. ( نصف شب [00:00] )

صبح یا سحر
به هنگام صبح
صبح یا بامداد
توضیحاتی در رابطه با اسم morning
معادل فارسی اسم morning صبح است. به مدت زمان بین نیمه شب تا ظهر، بخصوص از زمان طلوع آفتاب تا ظهر، morning یا صبح گفته می شد. مثال:
. i got up late this morning ( من امروز صبح دیر بیدار شدم. )
منبع: سایت بیاموز
سحر گاه ، وقت بیدار شدن 🌹
Morning place
مکانی که در صبح باز است و کار میکند مثل هتل، رستوران ، مسافر خانه و . . . .
صبح
A morning of the air of the nature of love
صبحگاهی از هوای طبیعت عشق
I would like to be in your armsدوست دارم در آغوش توباشم
when I got up this morning the sun was shining
وقتی امروز صبح از خواب بیدار شدم ، خورشید داشت می درخشید
🎀🎀
صبحگاه
she his wedding day later
Drowned his wall clock in his father's house in the morning
او بعد عروسیش
جهزیه ساعت دیواری خود را صبح در خانه پدرش کوبید وشکست
هنگام صحر
صبح، بامداد
عامیانه:صبح بخیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس